وقتی مشکلات روی هم انباشته می شوند، بعضی به واژه و مفهوم دموکراسی متوسل می شوند و تحقق آن را به عنوان راه حل مطرح می کنند. البته اگر نروژ، سوئد، دانمارک و آلمان نمونه های دموکراتیک تلقی شوند، این قضاوت منطقی است. اما آیا افراد می دانند دموکراتیک شدن چه فرایندها، اصول و تمرین های سختی در بر دارد؟ این افراد چقدر متون و ادبیات دموکراسی را خوانده اند و بر آنها مسلط هستند؟ تا چه میزان با تاریخ این کشورها با دقت و جزییات آشنایی دارند؟
اگر خروج از قرون وسطی و تحولات جدی دوره رنسانس را حدود 1500 میلادی در نظر بگیریم، چه میزان متون و ادبیات در این 520 سال برای تحقق، تکامل و اصلاح دموکراسی تولید شده است؟ هزاران فیلسوف، اقتصاددان، جامعه شناس، عالم علم سیاست، روان شناس و دانشمند علوم در کنار هم و با اصلاح اندیشه های یکدیگر، متون نوشته اند و اثر گذاشته اند تا آنکه امروز، وزیر دانمارکی به عنوان یک قرارداد اجتماعی و بدون آنکه هزینه ای بر بودجه عمومی کشور تحمیل کند، با دوچرخه به محل کار خود می رود. متون امروزی هابرماسِ آلمانی، صورتِ آخِر چندین قرن نوشته و فکر از ژان بُدن (1596-1530) تا ماکس وبر (1920-1864) است. دستیابی به توافق، تفاهم، هماهنگی، اجماع، قاعده مندی، سیستم داشتن و قابل پیش بینی بودن بسیار کار دشواری است. خاورمیانه راه طولانی دارد تا از دایرۀ اطاعت به فضاهای مشترک فکری، استنباطی و کارکردی برسد
در نهایت، دموکراسی نتیجۀ همکاری کسانی است که فکر می کنند، حال این فکر کردن برای فلسفه باشد یا کارآفرینی؛ برای قانون پذیری باشد یا تولید ثروت؛ برای افزایش امنیت ملّی باشد یا حفاظت از محیط زیست؛ برای ارتقای کارآمدی در آموزشِ دبستانی باشد یا ارتقای ایمنی خودرو؛ برای اصلاح نظام بانکداری باشد یا تشویق شهروندان برای عبور از خطوط عابر پیاده. این حسِ اجتماعی و جزیی از جمع بودن و کار مثبت برای جمع کردن، مبنای روانی و فلسفی دموکراسی است. جمعی تصمیم گرفتن، با اکثریت تصمیم گرفتن، به فکر منافع و مصلحت عامه بودن و جلوگیری حقوقی از انحصار و عدم شفافیت، نتیجه ی چند قرن کار فکری است. هرچند کتابخانه ها و دانشگاه هایی که قرنهاست به وجود آمده اند بنیان این زحمات فکری است ولی شخص علاقه مند نیز می تواند ماه ها در موزه های لندن، برلین، پاریس، فلورانس، وین، مادرید، ونیز، استکهلم و رم، وقت کیفی بگذارد تا تاریخِ اندیشه و سیرِ انباشتی و تکاملی هزاران نفر را مشاهده کند.
به نظر می رسد حدود 5000 کتاب در پنج قرن اخیر به صورت تکمیل کننده یکدیگر در فلسفه، اقتصاد، سیاست، علم و جامعه شناسی نوشته شده است تا اینکه خانم مرکل صدر اعظم آلمان قبول کند هر تصمیم او باید با افکار عمومی در آلمان هماهنگ باشد و او خودش باید، خرید منزلش را انجام دهد.
دموکراسی قرص مُسکّن نیست، بلکه باور است: باوری که در اعماق وجودی انسانها ریشه دوانده است. دموکراسی صرفاً میزگرد، سخنرانی و راهپیمایی نیست بلکه باورهای ناخودآگاهِ نخبگان سیاسی و فکری یک جامعه است که طی سالها و در یک نظام آموزشی مشترک، آنها را درونی (Internalize) کرده اند.
اگر مجموعه ی حاکمیت یک کشور، متون مشترکی نخوانده باشند، به باورهای مشترک نیز دست نخواهند یافت. دلیل اصلی اینکه اروپا و آمریکا به راحتی به توافق دست می یابند، متون مشترک فلسفی و اقتصادی است که خوانده اند. طبیعی است وقتی نخبگان یک کشور از رشته های مختلف با ادبیات متنوع دور هم جمع شوند نمی توانند به اشتراک نظر برسند و هر فرد، کار خود را انجام می دهد و برآیند این کارها، حداقل ناهماهنگی و حداکثر هرج و مرج خواهد بود. در شرایطی دو یا چند نفر می توانند هماهنگ باشند، قابل پیشبینی باشند و باهم کارها را پیش ببرند که از یک فرهنگ استنباطی مشترک برخوردار باشند.
آیا فردی می تواند ادعا کند که دموکراسی را می شناسد ولی کتاب قرارداد اجتماعی ژان ژاک روسو را (نه خودش) بلکه سر کلاس و با استاد نخوانده است؟ ادبیات مربوط به دموکراسی را باید ده ها بار خواند و بحث کرد تا به تدریج متوجه شد. ناهماهنگی و ناکارآمدی ریشه در ازهمگسیختگی فکری دارد. وقتی ده ها مدیر و تصمیم گیرنده با دهها سابقۀ فکری و مطالعاتی و گرفتن مدرک در حین کار دور هم جمع شوند، هریک نوعی استنباط شخصی از مفاهیم حکمرانی و مدیریت خواهند داشت و نتیجه کار آنها نمی تواند مبتنی بر دقت، کارآمدی و انباشت پیشرفتها باشد. اگر مجموعۀ نخبگان سیاسی یک کشور ادبیات و متون مشترک فلسفی و اقتصادی و سیاسی نخوانده باشند، نمی توان در انتظارِ برآیندِ کارآمدِ عملکردِ آنها نشست.
دموکراسی را دست کم گرفته ایم؛ کما اینکه در دوره قاجار نیز، نویسندگانی تصور می کردند با چند کتاب و گردهمایی می توانند حکومت قانون بنا کنند. کلید دموکراسی در نوع ارتباطی است که میان افراد فکری، نوآور، باهوش و توانا وجود دارد. کافی است خاطرات علینقی عالیخانی، وزیر اقتصاد ایران در دهۀ 1340 را بخوانید تا ببینید سیستم و جامعه با افراد توانا چه نوع رفتارِ بدی می کند.
دستیابی به توافق، تفاهم، هماهنگی، اجماع، قاعده مندی، سیستم داشتن و قابل پیش بینی بودن بسیار کار دشواری است. خاورمیانه راه طولانی دارد تا از دایرۀ اطاعت به فضاهای مشترک فکری، استنباطی و کارکردی برسد. یک دلیل اینکه وزیر خارجه کانادا فرصت می کند با تک تک بازماندگان سانحۀ هوایی ملاقات حضوری کند به این خاطر است که سیاست خارجی کانادا یک سیستم است و مرتب کار می کند و وزیر خارجه فرصت دارد تا این کار را انجام دهد. اگر سیاست خارجی کانادا به دلیل ناهماهنگی ها، سوءاستنباط ها، خودخواهی ها و انحصارها، هر نیم روز یک بحران داشت، چنین اهتمامی صورت نمی پذیرفت.
توافق فکریِ جمعی است که باعث می شود مسئولین اجرایی در اروپا ساعت پنج عصر به بعد به زندگی خصوصی خود بپردازند تا آنکه تا ساعت دوازده شب در جلسات باشند.
اگر جایی به دنبال دموکراسی می گردیم، مکان آن در مدارهای نخبگان فکری و سیاسی یک کشور است که چه نوع تعاملی با یکدیگر دارند و اصولاً با فکر و اندیشه چگونه برخورد می کنند: تبعی یا تکاملی؟
چینی ها به تدریج از حالت تبعی به تکاملی حرکت کرده اند، هرچند راه طولانی در پیش دارند. اگر دایرۀ نخبگان سیاسی یک کشور چنین انتقالی را در جهان امروز و با پیچیدگی های تصمیم گیری امروز، تجربه نکنند، مرتب اشتباه خواهند کرد و اشتباهات بر روی هم انباشته خواهند شد. لیبی، عراق، ونزوئلا و کره شمالی نمونه هایی از این وضعیت هستند. با انباشته شدن اشتباهات و خطاهای محاسباتی به دلیل فقدان ساختار الیت (Elite) در یک کشور، یا خارجی در نهایت مسلط می شود و یا به زنگ زدگی (Corrosion) نظام مدیریتی می انجامد. دموکراسی را دست کم گرفته ایم .
در دموکراسی ها هم، اشتباه می شود، ولی اشتباهِ جمع است که بسیار راحت تر اصلاح می شود و تکرار نمی شود. اگر پهلوی دوم در رابطه با دموکراسی، متونی را خوانده بود و درونی کرده بود، به شهروندان کشور خود نمی گفت که اگر فردی راه او را نمی پسندد می تواند گذرنامه خود را مجانی گرفته و از کشور مهاجرت کند.
بیش از 500 سال هزاران نفر زحمت کشیده اند تا مانع از این ویژگی ها شوند: خود بزرگ پنداری، خود درست پنداری، خود برتر پنداری. همچنین ساختاری ساخته اند تا این ویژگی ها عمومی شوند: مشورت کردن، یادگیری، هماهنگی، باهم تصمیم گرفتن، سیستم ساختن، قابل اتکا بودن، به افراد توانا میدان دادن، احترام به تفاوتهای فکری، به رسمیت شناختن تفاوتهای فکری.
فهم دموکراسی و عمل دموکراتیک بسیار کار مشکلی است. از کسانی که حداقل 500 کتاب از نویسندگان پنج قرن اخیر نخوانده اند، به زبانهای خارجی مسلط نیستند، دانشگاه نرفته اند و استاد ندیده اند و تمرین تفاهم و تعامل نکرده اند، طبعاً نباید انتظار دموکراتیک بودن را داشت. این مفاهیم، معانی عمیق تاریخی دارند. وضع ما طبیعی است. تا زمانی که متون نخوانیم، به توافق و اجماع نرسیم، با هم تصمیم نگیریم، برای افراد توانا جا باز نکنیم و به اندیشه های گوناگون احترام نگذاریم، همچنان در سعی و خطاها، بقا خواهیم داشت. سرنوشتِ ملتها در گروی افکارِ اکثریتِ آنها است. دموکراسی سالها تمرین می خواهد.
سایت شخصی
نظرات بینندگان
اما همراهی اروپا و آمریکا فقط و یا اصلا به دلیل
مطالعه مشترک نیست!!
در ضمن گفته پهلوی دوم را رئیس جمهور ما نیز
به معلمان گفته بوده اند که از آموزش و پرورش اگر راضی نیستید ، می توانید از آن خارج شوید!!
امیر کبیر در تبعید خود گفته بود:
وقتی صدراعظم شدم ، تصور می کردم کشور به شاه دانا نیاز دارد، اما بعد متوجه شدم که کشور به ملت دانا نیاز دارد.
ژان ژاک روسو گفته :
هر ملتی لایق حکومتی است که دارند.
برای فهم و تثبیت دموکراسی ، قصور ملت کمتر
از حکومت و دولت ایران نیست.
پایدار باشید.
ازدحام برای شعار دادن و یا پشتیبانی از کسی
و یا آرمانی است. ما از کثرت افکار جمع و جامعه
واهمه داریم، چون خودخواه و خودستا و
اقتدار طلبیم.
تفکرات مثبت ، مفید ، اثربخش در این کشور از
واژه اکثریت تابع ، واهمه دارد. قلیلی که متاسفانه
اکثریت شده اند چنین اند. برای همین امکان تفکر
اندیشه را در ربوده است.
متهم به تخریب و غرب زدگی و.... می شوند.
یعنی این جامعه بیشتر به افرادی نیاز دارد که
که از فکر کردن بیزارند و یا از آن بیگانه اند.
یعنی افراد چشم و گوش بسته پیرو.
شاید برای همین حاکمیت دموکراسی در این کشور محال است.
با مطالعه سرانه ۲ دقیقه در کشور هم نمی توان به
تحقق مطالعه صدها کتاب در این حیطه ، بدان دست یافت.
برای فکر کردن باید فرهنگ فرهیخته ای داشته باشیم که با نابودی تاریخ و تمدن ۲۰۰۰ ساله ایران نیز این هم ممکن نیست.
می شوند. آنان در واقع از عواقب تفکرات و عملکرد وتصمیمات خود واهمه دارند اما این را به پای مردم می گذارند تا کار خود را وجهه عقلانی دهند.
آنان فاصله نجومی در هر بُعد نسبت به مردم خود دارند و فقط از مردم به عنوان مهره های شطرنج ضامن دوام و مدافع خود بهره می برند.
دموکراسی اگر قرار بود در این جامعه شکل بگیرد ، انقلاب مشروطه یا انقلاب ۵۷ به اهداف مورد نظر خود می رسید. پس پیش زمینه ها و بِسترها مساعد و مناسب تفکر دموکراتیک نیست.
انقلاب شد اما ملت متحول نشد. بلکه تبعیت دربست خود را از یک ریل به ریل دیگری منتقل ساخت.
لذا دستهای این ملت همیشه از پایشان درازتر بوده و هست و اگر به همین روال ادامه یابد ، خواهد بود. من شخصا آغاز هر نوع تحولی را در معلمان این جامعه انتظار دارم ، معلم قبل انقلاب بسیار ارزشمندتر از معلم امروز بود، پس سیرقهقرایی عمیقی صورت گرفته است. پس دموکراسی کجا و ما کجا؟!
می گفتند دموکراسی یعنی حکومت مردم بر مردم!
آیا دیروز و یا امروز واقعا چنین است؟
-- دکتر سید محمدحسن حسینی
----------------------------------------------
حالا این نظر مردم چگونه تشخیص داده میشه؟ از راه انتخابات
در واقع انتخابات روش مسالمت آمیز تغییر دادن حاکم هست و از ابداعات انسان که به زبان ساده جایگزین خشونت و خونریزی است.
وجود قانون اساسی مبتنی بر تفکیک قوای واقعی، دوره ای بودن قدرت(اغلب حدود4سال)، تکثر سیاسی، احزاب برآمده از مردم و نه از بالا، وجود شروط دقیق و واضح و البته حداقلی برای کاندیدا شدن به نوعی تظمین دموکراسی واقعی هستند.
حالا شما مشکل رو در این می بینید که تضمین به اشتباه با ظ نوشته شده یا مشکل در جای دیگری است.