اگر کشور و ملتی بخواهند از خواب بیدار شوند و برای رفع عقبماندگی حرکت کنند، گام نخست چیست؟ پاسخ ساده است: «تربیت نیروی انسانی».
پرسش بعدی این است: «مهمترین و اساسیترین اقدام برای تربیت نیروی انسانی چیست؟» باز هم پاسخ ساده است: «نظام آموزش و پرورش» ــ به زبانی استعاری: «مدرسهسازی»
مدرسهسازی گام نخست برای تحول ملت و کشور است. از این رو، کسانی که در تاریخ عصر جدید ایران مدرسهسازی را ترویج کردند، «معماران معنوی» ایران بودند. در این مورد، خوشبختانه، بسیاری نام میرزا حسن رشدیه، پایهگذار مدارس نوین در ایران را شنیدهاند. ستارهای تابناک در تاریخ ایران.حسن رشدیه روحانیزاده بود و خیال داشت روحانی شود. اما مقالهای در روزنامۀ «اختر» ناگهان منقلبش کرد.
در آن مقاله خواند: در اروپا از هر هزار تن، ده نفر بیسواد است و در ایران از هر هزار تن، ده نفر باسواد است. این جمله روح و روان رشدیۀ جوان را برآشفت. درس روحانیت را رها کرد، به بیروت رفت، دو سال در مدرسهای فرانسوی اصول آموزشی مدرن را فراگرفت و با سری پرشور به خیال این افتاد مدارسی به سبک جدید برای ایرانیان بنا نهد. اما مگر میشود سپاهیان نیرومند مکتبداران قدیم را از میدان به در کرد!
رشدیه، یکتنه، با دست خالی، به جنگ این سپاه رفت. ابتدا در قفقاز مدرسهای بنا نهاد و اتفاقاً ناصرالدین شاه در بازگشت از سفر اروپا آن مدرسه را دید و پسندید. سپس به تبریز آمد. سالهای نخست فعالیت رشدیه در تبریز حیرتانگیز است!
سالهای سال مدرسه ساخت و مدرسهاش را خراب کردند، مدرسه ساخت و مدرسهاش را خراب کردند... او دائم به مشهد میگریخت، آب که از آسیاب میافتاد برمیگشت و مدرسهای جدید میساخت و دوباره کهنهپرستان با تحریک طلاب یا اوباش مدرسهاش را ویران میکردند. در مشهد پایش را شکستند و در تبریز به پایش گلوله زدند... و چه ارادۀ سترگی داشت این مرد، این مرد...اما در این لحظه، ستارۀ تابناک دیگری وارد صحنه میشود، دولتمردی بینظیر که متأسفانه ایرانیها او را چندان نمیشناسند: «میرزا علیخان امینالدوله» (۱۸۴۳-۱۹۰۴)؛ نام این مرد را فراموش نکنید و با اندیشه و کارنامۀ درخشانش آشنا شوید (در نوشتاری دیگر دربارۀ او صحبت خواهم کرد).
در میان رجال قاجار، مردان نیک و بلندنظر هم بودند، شاید سرآمد همۀ آنها همین امینالدوله بود.
مظفرالدینشاه هم به رغم سستیهای گاهوبیگاهش آنقدر دلسوز بود که پس از رسیدن به سلطنت، همین امینالدوله را به عنوان صدراعظم ایران منصوب کرد. امینالدوله دو سال صدراعظم بود، اما رقیبی کارکشته، حیلهگر و پرنفوذ داشت: «امینالسلطان»، کسی که از حمایت روسها و بخش بزرگی از علما برخوردار بود.
بازگردیم به «قصۀ مدرسه»...
اواخر دورۀ ناصری، امینالدوله به عنوان پیشکار تبریز منصوب شد. یکی از مهمترین خدماتش در تبریز این بود که به حامی قدرتمند حسن رشدیه تبدیل شد. رشدیه، مغموم و رنجیده، به قفقاز رفته بود. امینالدوله او را بازگرداند و مدرسهای با شکوه به سبک جدید ساختند. به زودی ناصرالدین شاه ترور شد و مظفرالدینشاه از تبریز رهسپار تهران شد. امینالدوله هم به تهران رفت، اما رشدیه را هم با خود برد تا ایدۀ مدرسه را در تهران پیاده کنند. اینک همان مردی که در کوچه پسکوچههای تبریز و مشهد، از کهنهپرستان کتک و گلوله خورده بود، در تهران بود و صدراعظم کشور بزرگترین حامیاش بود. رشدیه پیروز شده بود، به لطف دولتمردی دلسوز و دانا... وقتی این دو مرد به تهران آمدند، ایدۀ «مدرسهسازی» به پیروزی رسید.رشدیه و امینالدوله سال ۱۲۷۵ شمسی به تهران آمدند.
تنها ۴ سال بعد، ۲۱ مدرسه در ایران دایر شده بود، ۱۷ دبستان در تهران و ۴ دبستان در تبریز، مشهد، رشت و بوشهر. امینالدوله دشمنان پرشماری داشت، در رأسشان امینالسلطان و میرزا حسن آشتیانی. آشتیانی از پرنفوذترین روحانیان تهران، هماوست که زمانی از بازیگران اصلی ماجرای تحریم تنباکو بود.
او و بسیاری دیگر اصلاحات امینالدوله را نمیپسندیدند و چنان عرصه را بر این دولتمرد اصلاحگر بستند تا کنارهگیری کرد.اما در اینجا نیز نمونۀ دیگری از «الگوهای مدرنسازی یا تجدد» را میبینیم. فردی پیشرو که ایدههای غربی را وارد میکند (حسن رشدیه) و یک مقام دولتی قاجار (امینالدوله). یک پای ثابت ایدههای مدرنسازی در ایران برخی از رجال قاجار بودند؛ پای دیگر ایرانیان پیشرو یا اقلیتهای خارجیِ ساکن ایران یا مستشاران غربی بودند.
کانال سخنرانی ها
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.