درباره دبیرِ جان باخته بروجردی میگفت که اگر رسانه ملی این رویداد را به سکوت گذراند، جای شگفتی نیست! به اینگونه رفتارها خو گرفتهایم. اما چرا جامعه روشنفکری به این رخداد و خشونت نهفته در آن چندان توجهی نشان نداد؟
برای همراهی با او گفتم، من نیز ماجرا را برای هر کس که بازگو میکردم، نخستین چیزی که میپرسید این بود که این معلم چه کار کرده است!؟ معلم باید چه کار کرده باشد؟ تا سزایش سلاخی باشد. گفتم خشونت از بیماری سختی زیر پوست جامعه خبر میدهد که هر از گاهی با زخمی چرکین خود را نشان میدهد. اما پرداختن به آن به شکلی گزینشی و دلب خواهی، واقعا نوبر است!
گمان نکنم اسیدپاشی به چهره دختران اصفهانی، آزار کودکان در پشت دیوارهای بلند خانهها، مرگ دلخراش دبیری در کلاس و درگذشت فردی در بازداشتگاه و... چندان تفاوتی با هم داشته باشند. همه خشونت هستند و دارای ریشههای ژرفِ اجتماعی – فرهنگی در وجودِ تکتک ما شهروندان. اما بیگمان برخی از این خشونتها برای کسانی، ابزارهایی قدرتمند برای خودنماییهای روشنفکرانهاند.
خشونت، خشونت است، کلاس و خانه و خیابان و بازداشتگاه ندارد. دردآور است که رویدادهایی به این تلخی - آن هم به شکل گزینشی - ابزاری برای موجسواری میشوند. باید ژرفتر و انسانیتر دید. ریشههای خشونت و رابطه آنها با انسان، آن چنان پیچیده و در هم تنیدهاند که اگر حاکم و محکوم، قاتل و مقتول، مجرم و مجری... هم جابهجا شوند، چندان تفاوتی در اصلِ رویدادها نمیبینیم. روابط، همانهایی هستند که در فیلمِ «نوبتعاشقی» به تصویر کشیده میشوند و در کتاب چهار زندان دکتر شریعتی هوشمندانه نگاشته شدهاند. روابط اجتماعی - فرهنگی نقش اساسی را در بسیاری از رویدادهای اجتماعی بازی میکنند، نه افراد!
پس تا روابط، سامان نیابند، آمدن و رفتن افراد و جابهجایی آنها، رفتارها و کردارها را دگرگون نمیکند - همچنان که تاریخ نیز گواهی میدهد. بسیار میخوانیم که دموکراسی ابزار و روشی است برای رسیدن به هدف! اما هدف چیست؟ به گفته علی میرسپاسی در کتاب «اخلاق در حوزه عمومی»، رسیدن به جامعهای با فضیلت. او از قول لویس پری مینویسد: «همانگونه که «فخر» ویژگی اساسی حکومتهای سلطنتی و «ترس» خصوصیت اساسی حکومتهای استبدادی است، در جامعه دموکراتیک نیز فضیلت، بازتاب ارزشهای اساسی مدنی و روشنگرانه، ترجمان عشق و دوستی به سایر شهروندان و به کلیت نهادهای مدنی است. خیرخواهی و نیکاندیشی، عامترین ارزش جامعهای دموکراتیک شناخته میشود.»
اما پیش از آنکه فضیلت در ساختار سیاسی - اجتماعی آشکار شود، باید در جان و اندیشه روشنفکران و کنشگران اجتماعی - سیاسی آن نهادینه شود. پس باید اخلاقیتر به رویدادها نگریست. گفتم، جامعه روشنفکری چه پاسخی خواهد داشت برای سکوت در برابر مرگ دلخراش دبیری در برابر دیدگان دانشآموزانش؟
آیا باید همواره رویدادها سیاسی باشند یا شوند، تا برخی حقوق بشر و حقوق شهروندی را علم کنند و موج پدید آورند؟ رسانههای تصویری آن سوی آب که برای گران شدن ۳۰درصدی نان ساعتها تحلیل ارایه میدهند، در یک همسویی ناباورانه، در برابر چنین مرگهای خاموشی، خاموشند! واقعا چرا؟ بیگمان پیش از آنکه به دنبال نهادینه کردن فضیلت در جامعه باشیم، باید فضیلت در اندیشههایمان شکل بگیرد.
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.