آن زمان اَرزَد خردمند اَرزَنی
بیش خواهد بر همه ، بر خود کمی
حسرتِ یک خوابِ راحت را کشد
یک نفر گر بشنود دارد غمی
ای که روشنفکر نامی خویش را
بی عمل فکرت نیارزَد دِرهمی
با توهّم کارِ سودایی کنی
می شود بیمارِ سودا بَلغمی
حضرت عباسی بپرسیدی به سر
از به هم ریزی چه بودت؟ یک دَمی
نشنوی ، اکنون میانِ کوچه ها
ناله ها شیون بسازد هر خَمی
نیست چون شیون ، به سُرنا چون بر آن
ناشی ! از سمتِ گشادش می زنی
باز هم نگذشتی از خود خواهیت
من شوی با هر که باشد نیم منی
بر فرو بنشاندنِ شیون مگر
اهتزاز آید ز هر کو پرچمی
کوچه ها بالَند بر خود گردِ هم
از تجمّع زیرِ چترِ بَرزنی
صاحبانِ ناله سنجدَت هنوز
می نوازی ؟ یا از آنها می کنی ؟
فکرِ خود بینی چنان داری به سر
بر چرندیّاتِ در هم بر همی
دیر وقتی می شود با باوَرَت
هر کجا بذر از جدایی افکنی
بی خبر ! سیلی به هستی در رَه است
سیل و اشک آمیزد آخر می خَمی
گلّه را با کِبر دادی گُرگ خورد
زنده ماندی چون بادنجانِ بَمی
در بساط آهی نمانده ! کاه شد
کوه ها با آن سترگی نم نمی
نامِ نیکو بِه بِمانَد در جهان
از تو تردیدی بُوَد ، از آدمی!
نیستی صیّادِ ماهر عاقبت
ماشه را بَد می کشی ، خود می زنی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.