زیر باران یاد مردی شد دلا
عاقبت تصمیم کبری فهم لا
گر چه انگشتی به ابهامی فکور
پتروسی (پطروسی ) را شد که گم در سیل ها
یاد آن سارا اناری شد کنون
یاد اکرم خواهر امین هر کجا
یاد آن زاغک پنیری قالبی
شد که با روباه مکری برملا
سمفونی پاییز را یاد آورم
هدیه با زاغی کلاغی همنوا
نانوا گرمی تنورش گرم باد
گر چه کیلی نان رعایت نانوا
نان خالی جیب بابا بسته تار
با درآمد خرج بابا زیست ما
مشق تکلیفی کنم یاد ای عزیز
غصّه ها پایان ندارد گر فنا
حال بینم مردمانی کج مدار
ثروتی انبار آید از کجا
گر مزاری رفته پاشی دانه ای
روی سنگی قبر خوانی سوره را
با نگاهی خسته دوری از مزار
فارغ از جایی فضایی غم فزا
لحظه ای آرام با قلبی غمین
دور از غم لحظه ای گر والیا
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
با سپاس از شعرتان