می گویند یکی از عوامل توسعه ، آموزش و پرورش است. اما این ادعا ،حداقل فعلا برای جامعه ما موضوعیت ندارد. وقتی شما به عنوان اولیا به فرزندانتان به عنوان یک کالا و سرمایه ای مثل زمین و باغ نگاه می کنید که فردا قابلیت بازدهی و سودآوری خود را در هیئت دکترشدنش نشان خواهد. وقتی از من معلم، تربیت دانش آموز اهل کنکور و نه فکور انتظار دارید و وقتی آنقدر که پیشرفت او را در درس های علوم پایه اش دنبال می کنید، اعتنایی به دروس علوم اجتماعی و انسانی و اسلامی او ندارید، معلوم است که اساسا اعتقادی به تاثیر آموزش و پرورش ندارید و وجود آن را بیشتر به عنوان یک گذرگاه و گردنه ی صدور مدرک به رسمیت می شناسید.
آموزش و پرورش ما خود قربانی توسعه نایافتگی است و بیشتر به کار آموزش نوشتن و خواندن و حساب و کتاب و صدور مدرک در گردنه کنکور می آید.
در نظام آموزشی بیشتر، «تجلیل» ، «مقلد پروری»، «حفظ وضع موجود»، «خودبزرگ پنداری»،« بیگانه ستیزی» و بسیاری مفاهیمی از این دست، حضور و نفوذ جدی دارند. در حالی که اینها با ذات و ماهیت یک آموزش و پرورش مترقی در تضاد است.
نظام آموزشی ما مشکل بسیار دارد که یکی از آنها «کنکور» است. دیواری بین مدرسه و دانشگاه که گویا نمی توان و نباید آن را فرو ریخت. قاعدتا کنکور با این حجم و وسعت در اجرا، در شان و شعور کشوری مدعی مثل ایران نباید باشد و بیشتر برای کشورهای عقب مانده و توسعه نیافته مناسب است . اگر چه رسم کنکور به صورت مطلوب در بسیاری کشورها وجود دارد اما کنکور در جامعه ی ما بیشتر جبرانی در دقیه ی نود و برای نبود هدایت تحصیلی در طول دوران دانش آموزی فرد است که در پایان آن یک بار برگزار می شود و بی رحمانه به غربال سازی استعدادها می پردازد.
مردان و زنان کوچکی که والدین و معلمانشان به آنها تلقین کرده اند به جای اراده کردن ، بیشتر آرزو کنند که آرزو بر جوانان عیب نیست. آرزوهایی دور و دراز. قبولی در یک دانشگاه با کلاس. علاقه بعدا خواهد آمد. واقعا دل آدم براى يك ميليون نفرى كه امروز و فردا در محشر كنكور قیام می کنند، می سوزد. طفلکی ها چه خواب و خوراک و سفرهایی که بر خود حرام نکردند، زیر باران نگاه چقدر آدم نگران و امیدوار خیس نشدند، چه خواب ها كه براى آينده ی نامعلومشان ندیده اند. نوجوانی و جوانی نکرده، چقدر تمرین بزرگی در جاهايى خیالی که نکرده اند.
بندگان خدا به خوابی رفته اند و یا فرو برده شده اند که تنها با قبولی و فارغ التحصيلی ،چرتشان پاره خواهد شد. وقتی که دیگر دیر است. وقتی که می بینند اهل ادبيات بوده اند و اشتباهی آمده اند پزشكى و بالعکس. به خودشان که می آیند می بینند، به جای مهندس شدن، حیف شد که معلم نشدند. زیرک ترها خوب که تامل می کنند، می بینند کسانی پنهان نشسته اند درون جانشان و از زبان آنها ، اینده شان را انتخاب کرده اند.
پدر و مادرها، دست به اقدام و عملی خطرناک زده اند برای جبران تمام محرومیت ها و ناکامی های دوران کودکی و نوجوانی خویش. حس می کنند اگر پزشک و مهندس می شدند، این چنین حقیر و فقیر نمی شدند و حال مصلحت آن است که تنها پسر یا دخترشان و همه ی هستی شان، راه نرفته ی آنها را بپیمایند در این کار خیر، چقدر دکان و موسسه و آموزشگاه رنگارنگ نه به سرنوشت که به حساب انباشت بانکی آنها چشم دوخته اند و ... نقطه،سرخط!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
بار الهی! توهّم را از قانون دور کن تا از دولت حبتر دور شویم و ...
السلام علیک یا ابا ضالح المهدی