نگارهای که امروز با تفسیر و تجسم وضعیت کنونی آموزشدهندگان و جو حاکم بر آنها در ذهن آدمی تداعی میشود بسیار شبیه به کتاب "قلعه حیوانات" نوشته جورج اورول میباشد البته شاید همکاران از این قیاس بنده متحیّر و بعضاً دلخور و آن را قیاس مع الفارق بدانند اما قطعاً آنالیز شخصیت های این داستان میتواند تلنگر و آئینه عبرتی بر نگرشها و رویکردهای آتی و پیش رویِ ما باشد.
ماجرای این کتاب به صورت اجمالی با توصیف شبی کلید میخورد که خوکی به نام "میجر پیر" حیوانات را جمع کرده و از ظلمی که انسان بر حیوانات روا داشته برای آنان سخن میگوید و آنها را به شورش علیه مالک مزرعه دعوت میکند. پس از چندی حیوانات مزرعه در پی شورش، صاحب مزرعه به نام "آقای جونز" را از مزرعه بیرون کرده و خود اداره آن را به دست میگیرند و خوکها که از هوش بالاتری نسبت به سایرین برخوردارند، نقش رهبری را به دست گرفته و سلانه سلانه برای خود و اطرافیانشان حقوق و امتیازات ویژهای وضع میکنند. در این میان اسبی به نام "باکسِر" در مزرعه زندگی میکند که به لحاظ خوشخلقی، صبوری و پشتکار مورد احترام همه حیوانات میباشد بنابراین از او میخواهند کمکشان کند تا در مورد شرایط جدید تصمیم بگیرند اما "باکسِر" سخت مشغول کار است و به اطرافیانش توجهای ندارد و با شعار "من کار میکنم" احساس میکند که باید کار خود را به بهترین شکل انجام دهد و کاری به کار دیگران نداشته باشد لذا تنها وقتی از تغییرات باخبر میشود که دیگر خیلی دیر شده و خوک حاکم او را به یک سلاخ که کارش فروش گوشت اسب به عنوان خوراک سگ بود، فروخت.
شوربختانه با تبیین و تحلیل این بخش از کتاب و مقایسه آن با بیگانه بودن آموزشدهندگان با واژگان اتحاد، وحدت و همبستگی که متولّی آن نخست ضعف نمایندگان مجلس در نگارش قوانین و دومین عامل حضور نامیمون برخی لیدرنماهای فرصتطلبِ زال و پاتالی است که منتظرند تغاری بشکند و ماستی بریزد تا همچو "میجِـر پیر" و همنوعانش به دنبال تصویب بند و نیم بندهایی در قوانین به کام خویش و تولد نوزادانی عجیبالخلقه چون تجمیعی بالای ۵ نفر، دو دوره همکاری مستمر، قرارداد مستقیم و ارائه سند مالی باشند و فیالحال نیز با نشخوار و زمزمهی اعطای امتیاز به مشمولین قبل از سال ۹۰ ، مدام بر شکاف نفاق و شقاق میافزایند تا با سیرت و سرشتی منقَّش به تزویر با چوپان اشک بریزند و با گرگ دنبه به دندان بکشند و مؤید خوارج زمانهی خود باشند.
عامل دیگر عدم حضور یکپارچه و مدون اکثریت آموزشدهندگان آگاه و مدبر در میدان عمل و کاهلی برخی که همچو "باکسِر" در کتاب مذکور در گذشته نسبت به رخدادها بیتفاوت بودهاند و اینک از خواب و چرت غفلت پریده و با زبان عجز و لابه با هر بخشنامهای که خود را در آستانه حذف میبینند زبان دشنام و اینکه چرا چنین و چنان شد، سر میدهند و عدهای نیز مثل "گِلوم" که در کارتون گالیور با قیافهای خونسرد هیچ ایدهای نداشت و کمکی نمیکرد و دم به دقیقه می گفت: " من میدونم، ما موفق نمیشیم" وظیفه دارند امید را در وجود دیگران بکُشند، معذلک ابراز این عوامل بیشتر ما را به صحت و سقم این قیاس سوق میدهد تا بر پیشانی آن مُهر تأیید بنشانیم.
در پایان، افسوس و صد افسوس که اگر در گذشته پشت به پشت یکدیگر بودیم و با تشکیل صدها کانال تلگرامی آتش به خرمن نفاق نمیریختیم، عجالتاً ما نیز نظیر سه گروه مشمول دیگر از سد آزمون و هزاران ترفند فیلتردار از دور خارج نمی شیدیم، به راستی که زَنگ از آهن خیزد و آهن خورَد.
امید است با همگرایی و وحدترویه و آیندهنگری شاهد تعیین تکلیف و تبدیل وضعیت اکثریت همکاران باشیم.
مکاتبات رسمی آموزش دهندگان کشور
نظرات بینندگان