هموطنانی که مهاجرت کرده اند جمله « ایرانی دیدی فرار کن» را بسیار می شنوند. برخی از ایرانیانی که سال ها در خارج از کشور زندگی کرده اند می گویند که ما ایرانیان (شاید) تنها ملتی هستیم که وقتی در مسیرمان با یک ایرانی دیگر مواجه می شویم سریع راه مان را کج می کنیم تا محبور به تماس با او نشویم. بیشتر این هموطنان معمولا ایرانیان را با مهاجران سایر کشورهای خاورمیانه مقایسه می کنند و معتقدند که این اقلیت های قومی در کشورهای اروپایی عموما پشتیبان یکدیگرند و به محض ورود به این کشورها تلاش می کنند تا به سایر هموطنان شان که قبل از آنها مهاجرت کرده اند ملحق شوند. شاید به همین دلیل در برخی از شهرهای بزرگ کشورهای مهاجرپذیر شاهد پدیده همجواری، همسایگی یا محله مشترک برخی اقوام هستیم.
در مقابل، ایرانیان با ورود به این کشورها، از طرفی هم خودشان با هزاران تردید و ترس تصمیم می گیرند تا به سایر ایرانیان نزدیک شوند و از طرف دیگر ایرانیان ساکن هم تمایلی به نزدیک شدن به آنها ندارند. در واقع در این تعامل اجتماعی با دافعه -دافعه طرف هستیم. من تو را می بینم ولی وانمود می کنم که نمی بینم!
به راستی چه دلایلی را می توان در این خصوص موثر دانست. در ادامه به برخی از آنها اشاره می شود: بی اعتمادی یکی از واقعیت های جامعه ایرانی است. جامعه ایرانی همواره هم شاهد بی اعتمادی عمودی(ملت-دولت/ دولت-ملت) و هم بی اعتمادی افقی(ملت-ملت) بوده است.
-مهاجرت با بیزاری:
تحقیقات اولیه ام بیانگر آن است که ایرانیان عموما با حسی از بیزاری از آنچه در کشورشان جریان دارد ایران را ترک می کنند.
ایران جای ماندن نیست و باید رفت! این نارضایتی تنها شامل عرصه های اقتصادی و یا سیاسی نبوده و رفتارهای اجتماعی ایرانیان و فرهنگ حاکم بر جامعه ایرانی را نیز دربرمی گیرد. در نتیجه آنان از هر آنچه که یادآور آن چیزی باشد که با بیزاری از آن گریخته اند خود را دور می کنند. دیدن هر ایرانی یعنی بازگشت به نقطه آغاز و این برای آنان امری پذیرفتنی نیست. قرار نیست در « خارج» هم چیزی ببینیم که به یادمان بیاورد که ما از کجا آمده ایم!
به نظر می رسد که ایرانیان مهاجر اگر نگوییم تنها، ولی حداقل جزو معدود ملت هایی هستند که در ابتدای مهاجرت از همه چیز کشور خود متنفرند! هر چند با گذشت زمان و کسب شناخت بیشتر کشورهای مقصد، از شدت این تنفر کاسته می شود.
- انتشار تجارب منفی:
کم نیستند ایرانیانی که طعمه کلاهبرداری هموطنان خود شده اند. با گسترش شبکه های اجتماعی، هم تماس با ایرانیان و هم انتشار تجارب منفی تماس با ایرانیان بسیار آسان شده است. معمولا قربانیان با شرح تجارب تلخ خود در شبکه های اجتماعی تلاش می کنند تا هشدارهای لازم را در اختیار سایرین قرار دهند. انتشار تجارب بد تعامل و درخواست کمک از سایر ایرانیان، کلیشۀ « ایرانی دیدی فرار کن» را تقویت می نماید.
- لایه های سیاسی و اجتماعی مهاجران:
هر چند در برخی از کشورهای مهاجرپذیر، سنخیّت مهاجران ایرانی بیشتر است ولی بدون تردید در بین مهاجران ایرانی لایه ها و طبقات مختلفی از مهاجران وجود دارد. هر انقلاب، اعتصاب، التهاب، ابلاغ، و اخیرا اختلاسی در ایران مهاجران خاص خود را رقم زده است.
جمله« ببین ولی دیده نشو» عموما در بین نسل های اولیه مهاجران کاربرد فراوانی داشته است. کودتای 28 مرداد، انقلاب 57، حادثه کوی دانشگاه تهران، التهابات سال 88 از جمله اتفاقاتی بودند که از آنها می توان به عنوان عوامل شکاف در بین مهاجران یاد کرد. خط و خطوط و سمت و سو معمولا یکی از معیارهای مهاجران ایرانی برای تماس و تعامل اجتماعی با سایر ایرانیان محسوب می شود.
-حمل بی اعتمادی ها به خارج:
بی اعتمادی یکی از واقعیت های جامعه ایرانی است. جامعه ایرانی همواره هم شاهد بی اعتمادی عمودی(ملت-دولت/ دولت-ملت) و هم بی اعتمادی افقی(ملت-ملت) بوده است. آنچه در خارج از کشور در بین ایرانیان دیده می شود پدیده جدیدی نیست بلکه تداوم آن چیزی است که در ایران هم به شکل دیگر وجود داشته است. معمولا در کشورهای جهان، افراد از غریبه ها واهمه دارند و نسبت به آنان بی اعتمادند. ما ایرانیان بر عکس، معمولا از آشنایان بیشتر واهمه داریم. که با من هر چه کرد آن.....
-تقسیم بیشتر کیک:
عدم آموزش و در نتیجه ناآشنایی با رقابت سالم و منصفانه یکی از ضعف های ما ایرانیان است. ما کمی تنگ نظریم. به جای آنکه با رقیب رقابت کنیم او را نابود می کنیم: « یکی بود یکی نابود ». به همین دلیل وقتی یک ایرانی در خیابان های شهر، یک ایرانی دیگر را می بیند تصور می کند که کسی آمده است تا جای او را بگیرد و به یقین برش های کیک برای او کوچک و کوچکتر خواهد شد.
سخن پایانی: آنچه گفته شد ممکن است درباره همه مهاجران ایرانی صادق نباشد.
کانال فردین علیخواه
نظرات بینندگان
استاد به ضرب المثل مشهور انگلیسی ها اشاره
نموده اند که کیک هر چه بزرگتر ، سهم افراد
بیشتر. اما ما ایرانی ها خصوصا اگر منافع فردی
در بین باشد شدیدا از حضور دیگران برای تقسیم
خشمگین می گردیم. ما کمی تنگ نظر نیستیم ، خیلی تنگ نظریم ، تبریز چنین است ، جاهای
دیگر را نمی دانم. تا حدی که سرمایه گذاران
کلان آذری یا به استانهای دیگر و یا کشورهای
خارج مهاجرت می کنند.
ما تصور می کنیم دیگران حق ما را می خورند، حتی موقع پارک رفتن در روزهای بخصوص مثلا
سیزده بدر چنین است. یک نوع زرنگی رندانه.
درست بینی را هر فرد باید از خود آغاز کند .
در شهری بیگانه هستی و یا به مدرسه ای جدید جهت انجام خدمت رفتی ، دنبال همشهری و هم زبان بگردی. یک ترک وقتی اصفهان هست عجیب هوای برخورد با یک همشهری را دارد . چون برخلاف تهران که ترک زیاد دارد ، در اصفهان حتی برای ترکی صحبت کردن دلتنگ می شوید. در گذشته حداقل چنین بود.
اما امروز از ما گشتن فراری هستیم که نتیجه ی تربیت فردگرایانه در خانواده و مدرسه است. ما ملتی خودخواهیم . خوش به سعادت کسانی که
اصالت انسانی و ایرانی خود را از دست نداده اند.
....