فهم ما خلق بشر بین که در این دور زمان
این همه علم و فنون راه ندارد به نهان
می عرفان بده ساقی که به یک جرعه می
راه یابم ز درون تا نگرم بر دو جهان
صحبت جان کنی ای باده فروش ازلی
کوزه ای بخش مرا خرج کنم روح و روان
غرض این است که از آمدنم رنج کشم
یا که در راحتی جسم خریدار خزان
عجب این است که در بستر خاکی بهار
تازه گل ها بدهم بوی خوشش ورد زبان
سایه سدره و طوبی و بهشت و لب جوی
نغمه مرغ شنو تا که در این دور نمان
خوش بیاسای تو در سایه سرو ای والی
از ازل حافظ تو عقل و شعور است و بیان
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
...
شاید اگر در خط فرهنگ و هنر می نوشتید ،
می توانستم با شما به تعامل بنشینم .
متأسفانه نقطه چین گویای هیچ هنری نیست. تشکر
هنر اینست که خود کامه سر هنگ باشد؟
هنر اینست که چهل باشی و مولا بینی
مدعی تف به چهل سالگی جویا میکرد
کاين اشارت ز جهان گذران ما را بس
هنر جمع چه کرد که ادب بی هنریست
ما از سرای کثرت بر وحدتی رسیدیم
لبیک زن چو حاجی از غیر دل بریدیم
بر کاثران ثروت گویید رحل بندید
شاید سفر بسازد ما از خطر رهیدیم
پرواز عشق یاران با دید و عقل باید
از بام کعبه دل تا قرب پر کشیدیم
ای راهیان منزل ای راویان کهگل
ما یار عشق خود را بیرون ز خود ندیدیم
از کعبه رخت بندید تا کعبه درون را
از پرده دور سازید ما پرده را دریدیم
والی به عاشقانت ده جرعه آب جنت
تا بر یقین فزاید ما پیش از آن چشیدیم
البته والی اگر بخواهد بدون نوشاندن و تشنه هم بر یقین میافزاید و چه زیباتر است بندگی محض در تشنگی.
خوش به حالتان که پیش از آن چشیدید فقط شما با رفع تشنگی با پرده دری، پیش از آن چشیدید؟
نهاد رهبری نیز برای مجوز تدریس دروس معارف در دانشگاهها نیز در همین حد و حدود معرفتی تصمیم گیری میکند !!!
جوان شدی تو دلا بوسه ای بزن بر خاک
قبول رحمت خالق شوی ز غیر چه باک
به یُمن دولت عشق بهره بر تویی لایق
به بخت خویش جوانی کن و بخور از پاک
دریغ دهر مخور عاشقا تو پاک دلی
توکلی کن و خوش زی که روزگار هلاک
در این زمانه خوری غم چه لذتی دارد
که روز واقعه شادی شود مرا نه مغاک
اسیر نفس نگشتم مرا تو ای گل ناز
به عصمت ازلی حکم دادی و ادراک
مرا چو غنچه ببودم ادب نمودی گل
ادب یه عشق سپردم هنر ز غیر امساک
فریب ظاهر سیمین مخور که خاک دلان
چنان فریب دهندت چو زهره در افلاک
عزیز خالق بی چون شوی که از عالم
گلی بچینی و در گل هزار جامه پاک
ولی به عشق تو دادیم سلطنت مستیم
ز جام باده عرفان خوشیم در دل خاک