خاکیم هر نظر دل و جان حکم کیمیاست
در گوشه می زنیم ندایی که پر بهاست
از دیگران به دور و به دردی کنیم خو
شاید به داء ما برسد رنج خود دواست
در گوشه ای که عارف خوش بین زند قلم
رمزی است از خدا که رسد دم به دم دعاست
معشوقه ای است عالم دوران کنم نظر
من کیستم به عالم جان خو کنم به جاست
گر دیگران به مستی و می غوطه می خورند
گرداب زندگی است نشان از دل جفاست
در من مزید عشق دلا عاشقی به چند
چندی نشد معامله عاشق نه آشناست
در هستی که پرده فتنه بسی بود
آگه بود دلی که درونش چه فتنه هاست
رمز الست می رسد ای مدّعی برو
ما از ریا به دور که عالم پر از ریاست
در مسکنی که حب نباشد حبیب هست
باید قبول کرد محبت محب راست
یوسف صفت شدیم نظر پاک شد ولی
از خبث تن به دور زلیخا چه ماجراست
از بند آن لئیم که ماندم رها شدم
از قید نفس مالک نفسم بدان خداست
پنهان نشد سعادت دنیا و آخرت
آن را ولی که در خط توحید هست راست
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.