پس از عجله بسیار بالاخره لحظه آخر به قطار رسیدم. طول قطار را به امید پیدا کردن یک صندلی خالى طی می کردم.
با ديدن اولين صندلى خالى به سرعت جلو رفتم.
از آقايى كه روى صندلى كنارى نشسته بود پرسيدم:
- جای کسی نیست؟
-نه آقا بفرمایید .
انگار که دنیا را داده باشند .فورا روی صندلی نشستم کیفم را پایین صندلی گذاشتم، کتابی از آن بیرون آوردم و مشغول ورق زدن آن شدم.
قطار حالا راه افتاده بود و در آن اثنا صدای مبهمی شنیدم .
خوبی شما انشاءالله؟
وای! اصلا حوصله اين يكى را نداشتم آن هم بعد از سر و كله زدن با اساتيد دانشگاه در يك روز سخت . درحالي كه با بی میلی کتاب را مي بستم صورتم را چرخاندم و گفتم.
-خیلی ممنون .
کوتاه جواب دادم تا ادامه ندهد. چند ثانیه ای سکوت حکمفرما شد با خودم گفتم احتمالا متوجه رنگ رخساره و سر درونم شده و خيال ندارد ادامه دهد، خواستم كتاب را باز كنم كه ...
-دانشجو هستید؟
-بله
دیگر آن سکوت هم حکمفرما نمی شد ، پینگ پنگی می پرسید و ما هم دیگر کامل بی خیال کتاب شدیم.
-دانشجو کجا؟
-همین تهران
برای آن که به سوال بعدی نکشد خودم ادامه دادم ....
-در واقع دانشگاه تربیت معلم ( معمولا مردم خیلی با دانشگاه فرهنگیان آشنا نیستند من هم برای آنکه توضیح بیشتری ندهم از همان اول می گویم تربیت معلم کما اینکه مدیریت امروز دانشگاه نیز به درست یا غلط درصدد تغییر نام آن هستند، گویی که از این دانشگاه فقط نام آن مشکل دارد)
- یعنی میخواید معلم...
-بله،بله .
جواب من را که شنید چهره اش درهم شد،آهى كشيد و گفت:« از بين پيغمبرا چرا جرجيس؟؟ آخه معلمی که پول نداره!»
خدااا! دوباره باید فرد دیگری را توجیه کنم که چرا با حقوق به تعبیری «چندرغاز» رشته معلمی را انتخاب کرده ام. نفس عمیقی کشیدم و شروع کردم.
-بله، درست می فرمایید پولی نداره اما من علاقه داشتم و مزایای خوبی هم داشت.
- چه مزایایی مثلا؟
-مثلا اینکه سربازی به اون معنا نداریم، کمک هزینه دریافت می کنیم و ...
- به نظرت ارزش داشت؟
لحظه اى در چشمانش خيره شدم! خواستم کمی بحث فلسفی کنم که بستگی به این داره که ما ارزش را در چی ببینیم گفتم ممکنه پینگ پنگ روی دور تند بره! گفتم:
من دنبال علاقه ام رفته ام الان هم راضیم، سعی می کنم با کارهایی که در کنار معلمی داشته باشم در تنگناى مالى هم قرار نگیرم.
-والا الان من خیلی از معلم های بازنشسته را می بینم که آژانس کار می کنند یا فلافلی زده اند!
-نمی دونم چی بگم بالاخره هست این چیزا !
خلاصه سرتان را درد نیاورم شروع كرد به پيشنهادات اقتصادى مثلا گفت پرورش غاز شغل سود آوری خواهد بود و من هم دائم گفته هایش را تایید می کردم.بالاخره از قطار پیاده شدم و به سمت تاکسی ها رفتم داشتم به غاز فکر می کردم.شايد بهتر بود از همان ابتدا هم دست به دامن غاز ها مي شدم .
چند روز بعد گوشی ام زنگ می خورد، صفحه گوشی را نگاه می کنم ، معلم دوره کارورزی ام بود متعجب شدم، تقریبا آخرین سال های خدمتش بود ( دانشجو معلم ها معمولا 4 ترم دوره ای به نام کارورزی می گذرانند و به مدارس مختلف می روند) گوشی را برمی دارم و از اینکه این قدر به فکر من بوده خوشحال می شوم ، کمی گپ می زنیم و آخرش می گوید بزرگ نیا جان توصیه می کنم به فکر شغل دیگری باش و... گوشی را قطع می کنم. ایشان دیگر استخوان خرد کرده معلمی بودند،دوباره به غازها فکر می کنم این دفعه در اینترنت جست و جو می کنم:
"پرورش غاز"
چند روز بعد دوباره وارد ایستگاه قطار می شوم این بار و در مسير رفت به دانشگاه .
معلم آموزشگاه زبانمان را مي بينم و شروع می کند به پرسیدن ، حال و احوال ، دانشگاه و ...
همه را توضیح می دهم و توصیه های او نیز شروع می شود:
بزرگی! تا میتونی بیا بیرون از معلمی ، خواهرم تو آموزش و پرورش کار می کنه پیر شده ،آخرشم هيچى . از این مملکت برو. گلگى هم مي كند، من كه چند مقاله معتبر بین المللی دارم الان تو بازار کار می کنم،ما که نتونستیم حقمون رو بگیریم شما هم از این مملکت برید .حتی پیشنهاد همکاری در نوشتن مقاله را می دهد تا روند خروج من را تسریع کند.
این بار در قطار عبارت دیگری را سرچ می کنم:
"پذیرش دانشجو در خارج از کشور"
آنقدر نتیجه می آید که خواندنشان را به بعد موکول می کنم به فکر فرو می روم از معلمی تا شغل دوم از غاز تا خروج از کشور .
الان من مانده ام و این همه توصیه که همه آنها یک نقطه مشترک دارند، " معلمی چیزی ندارد"
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
اقتدار در برخورد با فساد نیست.
در نتیجه می گویند:بودجه برای حقوق معلم کم است.
در قدیم این وضع نبود.
ظاهرا خویشتن پنداری شما از شغل معلمی صحیح نیست.
در متن گفتید که به معلمی علاقه دارید اگر چنین بود در
برابر غازچران کم نمی آوردید و با کمک علاقه از شغل
معلمی دفاع می کردید.
چون شما در این متن قصد دارید به سه کلمه مورد انتظار
خود در آخر یادداشت برسید لذا هیچ دفاع یا مقاومتی از
خود در قبال پیشنهادات نمی کنید.
در این جامعه همه کارشناس اصلاح امور و ارایه دهنده طریق
هستند. ما عادت داریم مشاوره بدهیم نه بگیریم.
لذا با این تردیدی که شما دارید بیشتر به علاقه خود بیندیشید
که مبادا برای فرار از سربازی نیامده باشید این دانشگاه. یا
برای رسیدن به همان مزایایی که در ذهن تان دارید و ذکر کردید.
موفق باشید.
خیر و شر را درک می کردید.
نکته دوم اینکه بنده در دوران کارورزی1 به مدرسه محل تحصیل خود رفتم و مدیر آن مدرسه گفت برای چه تربیت معلم رفتی؟ و اتفاقا من دفاعی جانانه کردم در دوره کارورزی2 در اتاق دبیران نشستم و بالاتفاق دبیران از تنگناهای مالی و شرایط سخت معلمی می گفتند و من باز هم دفاعی جانانه کردم در دانشگاه استاد محترم می گفتند که این حرف های خیلی زیبا که می گویند " معلمی شغل انبیاست" "معلمی عشق است" جملات بسیار درستی است اما برای شما پول نمی شود بنابراین از همین الان به فکر پول در کنار معلمی باشید دیگر واقعا من حوصله دفاع جانانه نداشتم بنابراین وقتی نشانه ها از هر طرف هجوم می آورد می توانید این حق را داشته باشید که کمی نسبت به شور و علاقه اولیه تردید کنید(گرچه من حداقل اکنون تردیدی نسبت به این حرفه ندارم و واقعا آن را دوست دارم اما دیگر حوصله دفاع جانانه ندارم) در هر صورت اینکه من علاقه دارم یا ندارم موضوعی فرعیست موضوع چیزی بالاتر از این حرف هاست و آن ریزش اعتبار شغل معلمی در بین توده های مردم است. در پایان ممنونم از حسن توجه شما خانم امامی
شرمنده در متن دفاعی از شغل معلمی ندیدم و تردید و دو دلی شما در قِبال وسوسه کنندگان به خواننده منتقل می شود. فعلا خیلی جوان هستید اگر قرار است انشاا... به این وادی قدم بگذارید می بایست انرژی زیادی برای دفاع جانانه کسب کنید. در برابر خویشان نزدیک و دور ، همسایگان و کسبه محل، خود همکاران و دانش آموزان و رسانه ها و......
امید که جسارتی نکرده باشم.
برایتان بهترین شرایط و امکانات شغلی را طی 30 سال خدمت با عزت آرزومندم. امید که روزی جزو ستارگان عرصه تعلیم و تربیت کشور باشید. خدا قوت . موفق باشید.
البته کنجکاوی ارزشمندی نبوده است. خویشتن داری می کردید
بهتر بود.
جمع کنید این شعارهای چرت و مضحکو.
معلم مثل همه ی مشاغل و همه ی آدما های عادی، باید از لحاظ مالی تامین باشه.
پس تا زمانی که معلم تامین نباشه ، حرف زدن از عشق و ایثار معلمی ، فقط نوعی جک ، تمسخر و ریاکاری بیش از حده