چرا شوریده حالی ای خردمند
چو بلبل کم سخن گشتی غمین چند
دلا گل راز بلبل را بداند
که با گل همنشین جایی بماند
چه شب هایی کند خلوت به کنجی
گذر ایام تا جلوت حضوری
فنا در گل چنان بلبل دلارام
که فارغ از جهان دنیای ناکام
نباید راز خود را فاش جانا
که در سر عشق باشد عشق برنا
مرا با مرغ سیمرغی نه کاری
که کافی عشق گل ما را خماری
به هر حالی کنم رویت گُلی را
حلاوت بخش پیرامون گِلی را
گلی زیبا به زیبایی زبانزد
زوال عقلی در او رویت نشد رد
به دور از جلوتی با گل که خلوت
چو خلوت با گلی دوری ز جلوت
که با هر نوبهاری تازه گل ها
به رویش لحظه ای زیبای زیبا
به نرگس چشم سیما مست زیبا
چو ماهی سیمگون زرینه جانا
نظر افتاد دیدم جویباری
گلی زیبا به رویش در کناری
چه بویی در فضا پخشی خدایا
که از زلفی چو مُشکی عنبر آسا
که هر کس رویتی مفتون جمالش
به ادراکی توان درکی کمالش
که هر چند چشم را کردیم درویش
چو رویت لحظه ای افکار گشت ریش
چنان حیران به حیرانی چو مجنون
بیابانگرد چون فرهاد در خون
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.