حال پر اضطراب را دور ز خود کنم ولی
تا که رها ز سوز دل رنج حیات یک دمی
اهل نصیحتی شنو پند بگویمت گران
تا که خودی رها ز تن جلوه حیات دنیوی
شوق وصال می رسد لحظه به هجر کن نظر
با نظری تو را بصر جذب به سمت اُخروی
عاشق دل شکسته ام همچو پرنده ای دلا
خسته چنان گریز پا دور ز خلق منزوی
ای که چو سرو قامتی بید صفت خمیده ای
مشعل آفتاب بین از رخ هر پریوشی
بادیه را رها کنی شهر نشین شوی ولی
منتظران در انتظار عدل جهان گستری
نیک نگر عتاب لا خلوتیان جلوتی
مشعل آفتاب را هر جهتی که رویتی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.