خیلی گلایه دارم از این کارِ داوَرم.
در زیرِ خطّ فقر چرا من! به سر بَرَم.
چون من معلّم است خودش با معلّمان.
نا سازگاری اش نشود هیچ باورم .
در فکرِ غنچه هایِ کلاسم ز خونِ دل.
ترسی که نیست سیل ز سر بگذرد گرم.
این بود وعده هایِ چهل سال خدمتم .
فردا به خانه هر چه نیاز است می خرم!
گفتم شبی به خاک فتادن برایِ تو .
سوگند می خورم که بُوَد بارِ آ خرم.
اشکم زدود و بر سرِ سجّاده ام نشاند.
اینک تو را بگفت درِ خانه ای بَرَم .
کانجا همه به عقل کُشی نقشه می کشند.
آنها به کارِ دیگر و من کارِ دیگرم .
نقشِ مرا بپرس ز شاهین برایشان.
تنها خروشِ خالیِ الله و اکبرم .
(شاهین)
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان