به نقل آمد حکایت های موسا
که روزی دام را بردش به صحرا
در آن وادی زیادی گرگ گویا
ز یک سو در گمان گفتش خدایا
نیاز خواب دارم گله ویلان
سما را در نوردیدش به اذهان
خدایا عالمی نافذ اراده
به تقدیرت بکن گله اداره
مناجاتی و خوابی کرد موسا
چو از خوابی بجستش هان قضایا
که گرگی دید موسی گشت حیران
عصایش را به دوشش دید گویان
خداوندا چه گویم مهربانی
تویی حافظ نگهدارم کماهی
برایم باش تا من هم برایت
تو را هر چیز بخشم کن ثنایت
خطاب آمد چنین از رب توحید
توکل کرده ای بر من به امید
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
خسته و خواب آلود گشته بود. یعنی گرگ
می تواند چوپان و امانت دار باشد اما برخی
برای نظام آموزشی ما دست هم تکان
نمی دهد تا چه رسد به تصمیم درست!!!