هنر دارد دهد طرحی عمل لا
هنر را عرضه سودش را نظرها
گهی انسان شود بازی شکاری
که ما بین اجتماعی تحت یاری
که راضی چشم را معیوب جانا
چنان ذوقی به ظاهر جلوه آرا
که با سلطان کند او همنشینی
خود آرا بین محفل شب نشینی
ادب حکمی کند تعلیم آداب
مرا سودی رساند جلوه شاداب
گذر عمری کنم در جایگاهی
رفاه آسایشی آرام جایی
قلمرو بس تمدن بی شماری
تمدن را دلا باشد حصاری
بسی پروانه را بینی نمایان
به گرد آتش چه رقصان گر چه سوزان
به هر دوران تمدن شد نمایان
جدا از چار چوب اصلی چه پنهان
به دور از سلطنت ساحل نشینی
گزیدم اختیاری بیش بینی
چو بوتیمار گشتم همچو مجنون
به دور از هر تمدن فارغ از خون
ز آزار این و آن حتی خودی هان
رها از اجتماعی ای عزیزان
گذر ایام تا مرگی نمایان
که پیری را نهایت فارغ از جان
دلا اندیشه ای دارم جهانی
چه ناقص هر عملکردی نه غایی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.