نخستین اردنگی زندگیام را در نخستین روز مدرسه، از آقای مدیر دریافت کردم.
تصور کنید پسر بچه ۷ ساله وقتی برای نخستین بار روپوش مدرسه به تن کرده بود، از شدت ضربه لگد مدیر ناگهان به ۲ متر جلوتر پرتاب شد.علت صدور حکم اردنگی این بود که سر صف داشتم با بغلدستیام حرف میزدم.
ناظم از پشت بلندگو گفت: «باید موهایتان را کوتاه کنید!» من با ذوق به بغلی گفتم: «باید موهامونو Ghichi-Ghichi کنیم.» و ادای قیچی کردن را در آوردم.در همین هنگام از سوی مدیر محاکمه خیابانی شدم.یک روز دیگر وقتی از سر صف به سمت کلاسها میرفتیم، قبل از رسیدن به ورودی ساختمان، دیدم پرچم مقوایی ایالات متحده را در مسیرمان روی زمین چسباندهاند.پایم را باز کردم و یک گام بلند برداشتم تا پرچم را لگد نکنم و سپس به راهم ادامه دادم و رفتم.اما ناظم من را صدا زد، گفت: «برگرد، از رویش رد شو»!
هنگامی که در سالگرد ۲۲ بهمن بچهها روزنامه دیواری تهیه میکردند، من یکی از شرکتکنندگان بودم، اما اعتراض داشتم که چرا همه در روزنامه دیواری خودشان جدول کلمات متقاطع میگذارند. این کار را ناشیگری و جوگیری میدانستم.
در آن مدرسه یکنفر نبود که اصول تهیه روزنامه دیواری را به دانشآموزان یاد بدهد. هر وقت جلسه رای اعتماد به یک وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش تشکیل میشود، یاد چیزهایی میافتم که همیشه بوده و هست و میماند.
وزیر، مانند لوگو است. تغییر آن هیچ تفاوتی ایجاد نمیکند.
کانال فرورتیش رضوانیه
نظرات بینندگان