خمید خامه کند ناله ای زمین برخیز
دلم گرفته و خسته ز مردم خونریز
تفکری است غم آلوده فکر هست خسته
توهمی است نهانی و فکرها هست تیز
ولی چه حیف حدیثی کنم که مرگِ علم
چو مرده بی حرکت راه می رود پرویز
سخن شنو و مگو هیچ و پند من بشنو
زبان ببند و ظواهر نشان بده پرهیز
ز دست ناطق نطقی که مو به مو گوید
عمل که نیست چه گویم علوم را تجویز
غنی است روح مجسم که عاجز از هنر است
هنر سخیف هنرمند نیست اشکی ریز
شدی تو تشنه علم ای گرسنه دوران
خوری تو دود هنر دیگری بگیرد میز
زمانه نان ندارد دهد به هر درویش
زبان فرو کش و بشنو ز مردمان بگریز
وطن اسیر حصار روندگان هنر
فقط به فکر زراند شغل نیست دست آویز
ز روزگار تمدن که عاری از هنرند
هنر دو تخته کند درد را و درمان نیز
ولی چه سود درست دولت هنر پر سود
هدف چو شد تو بسوزان دلت به آه نسوز
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.