حرفی که می زنم به تو گویم سکوت کن
آهی که می کشم که بگویم یموت کن
بیچاره دل اجازه ندارد کند نظر
این را بگویمت که نظر هست در خطر
جایی که مستمع نه بخواهد کند قبول
از بابت چه رنج کشی این همه عقول
دانش ضعیف گشته مدارک خفی ولی
مردان ضعیف و صاحب مدرک قوی ولی
علمی که نیست راه سعادت شقاوتی
من در عَجب که راه شقاوت سعادتی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
ملت حس و توان شعر گفتن ندارن
شاید حوصله خوندن داشته باشن
در هر صورت مرحبا
مرحبای عزیر
رباعی تقدیمی :
1
کنی کشف حالی به تقوا دلی
به آن جایگاهی رسی همدمی
جهان در گذر دم غنیمت دلا
به اندیشه قالی کنی حال همی
2
خوش بر احوال آن کسی از بندگان
با توکل بر خدایی مهربان
کارشان آغاز تا اتمام کار
با چنان حسنی که راضی رب جان