چون مه نقاب مهر ، نمایان نه ساقیا
جامی بیار جرعه بنوشیم در خفا
بنیاد عمر گر چه فنا باده ای بیار
تا لحظه ای برون ز خودی های خود دلا
از خود زنم برون که رها جسم را دمی
تا رویتی حقایق دوران که بی ریا
بس خفته در میان بسی خفتگان اسیر
با جرعه ای ز خواب مذلت مرا رها
ساقی مرا رها ز اسارت جسارتی
با جرعه می شراب طهوری که حق نما
فارغ ز خواب کیّص دوران شوم ولی
هادی میان خلق که گم کرده راه لا
ما را امیدهاست بیاور تو ساقیا
آن جرعه می حیات ببخشد که خود شفا
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.