آقای وزیر ؛ بی هیچ مقدمه ای می روم بر سر اصل مطلب !
گویا نه نوشتن مقالات ششصد کلمه ای و تحلیل ها کار را درست می کنند نه گوش شنوایی ! انگار همه به خوابی خوش در شبی بارانی فرو رفته اند و از صدای بارش باران لذت می برند و بی هیچ واهمه ای از غم سیلاب شب را طی می کنند .
آقای وزیر ؛ زنگها به صدا در آمده اند و حالا در ماراتن دگر کشی شرکت کرده ایم ؟
دیروز از تیغ کشیدن دانش آموزی به روی معلم خویش گفتیم ، هم معلم را محکوم کردیم هم دانش آموز را ؛ باز شلیک دانشی آموزی به روی همکلاسی خود و امروز هم درگیری منجر به فوت ...
آقای وزیر !
فاجعه نیست اما باید گفت گل بود و به سبزه آراسته شد ؛ انتظار داشتیم مهر پیوندی با آبان ببندد و مهربان گردد اما مهربان نشد که هیچ بلکه نامهربان نامهربان گشت.
آقای وزیر !
این در گیری در محیط، دبیرستان و زنگ تفریح اتفاق افتاده جلوی چشم دانش آموزان و معلمان قطعا دانش آموزان این مدرسه حالا دیگر معنا و مفهوم واژه های قاتل و مقتول را می دانند .
این است کاربردی شدن مسائل و آموزش ها و محتوی دروس ما فرهنگیان ؟
این است عینی شدن مفهوم واژه ها؟
آقای وزیر !
ترسم از آن است همچنان بعضی نسبت به حفظ بر بقای بنای خشت و گلی آموزش و پرورش عزمی راسخ داشته باشند کار از نوشتن و آسیب شناسی و تعریف و یاد آوری گذشته ... همگان خوب می دانیم مجازات قاتل چیست ،اما اندکی در خلوت دل صادقانه به دنبال جواب این سوال بگردیم ؛ قاتل واقعی کیست ؟
حال آن ناظم مدرسه و مدیر و رئیس آموزش و پرورش چگونه است ؟
شاید قصور از ناظم بوده که درست به وظیفه خود عمل نکرده یا دانش آموز نگون بخت مدیریت احساس و خود کنترلی نداشته است ؟
آموزش و پرورش ما را چه شده است ؟
این است اخبار آموزش و پرورش ؟
کو خبرهای ابتکارات و اختراعات و یا افتخار آفرینی این دوماه ازسوی دانش آموزان ؟
آقای وزیر !
حالا می دانم وزیر بودن و متولی فرهنگ بودن چقدر سخت است !
حالا می دانم چرا به هفته نکشیده هر روز یک اتفاق ناگوار رقم می خورد !
آقای وزیر !
آیا وقت آن نرسیده که تشکیل ستاد بحران ویژه در مدارس را بدهید؟
شاید هم نیاز به یک بازنگری کلی باشد یا یک راهکار مناسب .
چاره چیست ؟
دوباره منتظر شنیدن چه حادثه دیگری باشیم؟ کدام خانواده را عزادار ببینیم ؟
خروجی سایت های خبری کدام خبر تاسف بار می تواند باشد؟
آقای وزیر !
پس لرزه ها تبدیل به زمین لرزه های چند ریشتری شده. آموزش و پرورش بر روی گسلی فعال قرار گرفته ؛ ترسم از آن است همچنان بعضی نسبت به حفظ بر بقای بنای خشت و گلی آموزش و پرورش عزمی راسخ داشته باشند .
آقای وزیر !
صندوق ذخیره فرهنگیان مان به تاراج رفت فدای سرمان !
حقوقمان کم است ،دوام می آوریم ؛ منزلت نداریم ، پیر که شدیم به حرمت موی سپیدمان تکریممان می کنند !
اما وای از آن روزی که نیروی انسانی که می تواند کار آفرین باشد حاصل چند سال تعلیم و تربیت مان آ نهم به دست مبارک خودمان نیست و نابود شود .
آقای وزیر !
اجازه ندهید دیگران بیش از این قضاوتمان کنند .
اجازه ندهید بیش از این شاهد این گونه ماجراها باشیم .
باور کنید نظام تعلیم و تربیت ما یک شروع تازه می خواهد .
آقای وزیر !
امروز بد جور احساس ناتوانی کردم. ناتوان از تدریسم ، ناتوان از ساعت های ضمن خدمت و تشویق های تلنبار شده ام ، ناتوان از نمره های ارزشیابی و ارتقاء شغلی و ناتوان و ناامید از خودم و یاد این شعر شیخ اجل سعدی شیراز افتادم :
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
لابد استاد تاریخ هستید لذت بردیم.