لحظه ای را یاد کن در فکر هان
ترک دنیایی کنی ای مهربان
بیم از این دنیای فانی آدمی
در تعلق جیفه دنیا ماندنی
آن زمان رویت ملک موتی همان
کالبد خالی ز روحی ای جوان
نامه اعمالی اگر باشد تو را
جان کنی آسان به دور از این سرا
ضربه ای سیصد به شمشیر ای رهی
هان تحمل آن کسی جان کندنی
یا که چون خاری که آویزان ز پشم
مرگ آسانی رها از جلوه خشم
مرده ام پنجاه سالی پیش از این
تلخی جان کندنی با من همین
حق تعالا خوب داند جان ما
مومنی کافر چسان گیرد خدا
حق تعالا گفت ای موسی بگو
ده به ما شرحی ز مرگت ای نکو
همچو مرغی زنده بریانم دلا
بین مرگ و زندگی پرواز لا
جامه ای بینی درونش خار شاخ
همچو سوزن کی تحمل درد آخ
در رگی آویز خاری ای رها
می کشد آن را قوی هیکل ز جا
درد دارد بی کران بی انتها
لا تحمل رنج و سختی را دلا
مرگ چون آید نه تأخیری در آن
لحظه ای پیشی پسی لا ای جوان
شاه باشی مومنی یا کافری
مرگ چون آید دلا جان کندنی
هر زمان آید سراغت مرگ هان
با تبسم ترک دنیا ای جوان
روح و جسمی را عذابی ای رها
خوش به احوال آدمی آدم دلا
لوح محفوظی نگارش نامه ها
نامه اعمالی که ثبت آمد تو را
ظاهر آرا آدمی را باطنی
حزن و شادی هر بشر را عالمی
معرفت حاصل کنی گر ای رهی
از تغافل گمرهی دوری همی
خیر دنیا آخرت بر زاهدان
رحمتی از خالقی دان مهربان
بین خلقی اهل دین انگشت نما
از هوا نفسی به دور ای رهنما
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.