روزگاری آمدم دیدم گرفتار ای قلم
دست خطی دیدم و گفتم به دادار ای قلم
علم امروزین مصیبت دارد و دشوارها
تا توانی دور شو از علم و هشیار ای قلم
ای قلم خطی کشیدی از ورا تا ماورا
حیف شهرت گیر باشد از سوا تا ماسوا
همچو مردان صبر کن با صبر کاری می شود
چون نبی ایوب شو در ضمن بیدار ای قلم
ای قلم راضی شوی واضح خیانت می کنند
شهر رندان را ببین راحت جنایت می کنند
هر که قدرت دار شد از یاد بردش افتخار
وای و صد افسوس این مرگ است تبدار ای قلم
حیف شاعر نیست غمگین زمانه گشته است
دیگران در خورد و خواب و شاعرانی خسته است
وقت شد دیدی مرارت های ایام ای قلم
دیده ات را گر نوشتی زهر کشدار ای قلم
ای قلم ایام دوران لایق مردان خود
مرد یعنی مردگی آزردگی در جان خود
دیگران گویند ما مشتاق مرد مرده ایم
ما بگوییم خاک بر سر این چه گفتار ای قلم
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.