مطالبی که خدمت شما عرض خواهم کرد در واقع یک تجربه زیستی پژوهشگر است.
در حین اجرای این تحقیق به عنوان اعطا بخشی طرح ارزشیابی شایستگی محور که مطابق با اسناد تحولبالا دستی است با چالش هایی مواجه شدیم.
اینجا آن چالش ها به طرح این مسئله تبدیل شده است .
مطالبی که عرض می کنم در واقع طرح مسئله است.
باید فکر کنیم و ببینیم که چه کاری باید برای نظام تربیت رسمی کنیم بر اساس آن تعریفی که در اسناد بالا دستی در خصوص مبانی سند تحول بنیادین شده است .
وقتی من کارم را شروع کردم این نظام ارزشیابی شایستگی محور را برای دوره های مختلف تحصیلی طراحی کنم طوری که نظام ارزشیابی از اول ابتدایی تا دوازدهم یکپارچه باشد نه متفاوت. به مبادی فلسفی این سند برخوردم.
دوستانی که روی این سند کار کرده بودند رویکردشان و با توجه به آن مبانی فلسفی که در سند است رویکردشان حکمت متعالیه بود که بر اساس مبانی هستی شناسی ، معرفت شناسی ، ارزش شناسی و مبانی دینی ؛ گفته اند که ما ابتدا می خواهیم مبانی نظری را تهیه کنیم بر اساس این مانیفست یا سندی که با توجه به اهداف و راهکار است تهیه کنیم و بعد تحول در نظام تربیت رسمی شروع شود.
حکمت متعالیه را که اینجا مطرح کردند منظورشان فقط صدرا نبود بلکه نوصدرایی هم هست.
مرحوم علامه طباطبائی و مرحوم مصباح یزدی و هر کسی که در حوزه حکمت متعالیه شارح هست شرح داده و سپس مطالب و مفاهیمی را که در آن هست را مورد بحث قرار داده اند.
من وقتی وارد این حوزه شدم خیلی خام بودم و این حکمت متعالیه را نمی شناختم و این که چه هست ؟
تنها مقایسه ای که می توانستم کنم این مقایسه مراتب و مراحل مبانی صدرا بود با مراحل تحول رشد پیاژه بود و این که چگونه تعقل و هوش شکل می گیرد.
وقتی وارد مباحث عمیق شدیم برای این که این تحقیق را انجام دهیم در کلاس هایی شرکت کردیم ، کتاب هایی را خواندیم .
دیدم که واقعا خود این مرحوم صدرای شیرازی واقعا چه ذهن بازی داشته است!
این نکته ای که می گویم مربوط به کار خواهد شد این که چه ذهن بازی داشته و چه کسانی مقابل ذهن باز بودند و تاریخ دارد تکرار می شود.
تاریخ دارد تکرار می شود.
وقتی با صدرا و با آن مباحث فلسفی مواجه می شوید هیچ مرزی و هیچ خط قرمزی نمی شناسد.
مبنایش عقل آزاد است. عقل آزاد، مقید نیست. شیوه استدلالش طوری است که اول مسائل را مطرح می کند و بعد افرادی و فیلسوفان قبل از او که برای این مساله راه حل دادند آن را مطرح می کند . نقدش می کند و در نهایت نظر خودش را به صورت ابتدایی ، متوسطه و پیشرفته مشخص می کند و اعتقاد هم دارد.
وقتی داریم موضوعی را به هم ربط می دهیم در جریان داوری، حدیث و قرآن و نکات نمی تواند برای ایجاد ارتباط یا فردی آزمایی که می خواهیم انجام بدهیم مطرح شود ؛ باید همه اش استدلالی باشد. این فرد دارای ذهن باز است. من این را خواندم و گفتم خیلی خوب است .
اگر آموزش و پرورش موافق این نظریه و مبانی آن باشد بر اساس این نظریه ای که در ارتباط با عقل، رشد عقل و به طبع آن اخلاق دارد خیلی خوب می شود. شروع به کار کردن کردیم تا ببینیم شایستگی محوری را چگونه می توانیم با توجه به مبانی نظری سند بر اساس این مفروض ها و اصول حوزه صدرایی طراحی کنیم .
من به تدریج متوجه شدم اسنادی که مصوب شده مانند سند برنامه درسی ملی و همین سند مصوب مشهد که به عنوان سند تحول استفاده می کنند ؛ زیر نظام ها و همه این اسناد و غیره پازل هایی از این حکمت صدرایی هستند که در درون خود سند اینها با همدیگر هماهنگی ندارند !
از درون آموزش و پرورش دارم می گویم ، این ها هماهنگی ندارند.
یک ناهماهنگی داخل همین اسناد وجود داشت که ما بتوانیم ازمطالب این اسناد شایستگی را تعریف کنیم چون شایستگی ( ) بر اساس منابع بیرونی تعریفی برای خودش دارد یک تعریف علمی و رایج دارد. یک مجموعه در هم پیچیده و در هم تنیده ای از دانش و مهارت های انجام یک تکلیف است، عملکرد است. انتقال یادگیری به محیط های بیرونی است .
می خواستیم ببینیم این مفاهیم چه ارتباطی با سند دارد.
من کنجکاو شدم که این ذهن باز در حکمت متعالیه صدرایی که مبنای سند ماست - من نمی گویم که حتما باید حکمت متعالیه باشد چون مبنای سندمان است- چه تعریفی دارد و اسناد دوستان ما در سازمان پژوهش و برنامه ریزی درسی که دائما تلاش می کنند که این سند را در قالب برنامه های اجرایی و حوزه درسی عملیاتی بکنند ؛ چرا موفق نمی شوند و جایی هم که موفق می شوند مانع وجود دارد. من این مانع ها را پارادوکس می گویم.
نمی دانم چگونه باید این پارادوکس ها را حل کرد ؟ این جا این را مطرح می کنم. برنامه درسی ملی ما از زمان مسئولیت آقای دکتر محمدیان شروع شد. تا چند سال داشتم فکر می کردم که چه کار کنم. تا این که آقای ذوعلم مرد و کار را تحویل گرفت. ایشان چون سند برنامه درسی را با میل خودشان با گروهی از پژوهشگران طراحی کردند و نوشته بودند بر اساس همان سند، ساختار سازمان پژوهش را تغییر دادند و به حوزه های یادگیری تبدیل کردند . ما یازده حوزه یادگیری در برنامه درسی داریم و آن پنج شایستگی پایه که معرفی کرده بودند که ما باید دانش آموزان از لحاظ عقل و علم و عمل و ایمان و اخلاق به شایستگی برسند و ایشان خواست طبق آن سند بالادستی اینها را با حوزه ها در هم تنیده کند. شانزده ماه ایشان بیشتر در سازمان پژوهش نماند. آزمایش و خطا شروع شد و رسید به انجام دادن پژوهش. من با ایشان که انسان بازی بودند بحث می کردم و تا می خواست شروع کند گفتند که بازنشست شدی و ایشان هم قبول نکرد که بماند. نفر بعدی آقای دکتر ملکی ریاست سازمان بودند. دوباره همان ساختار حوزه ها که تغییر کرده بودند به حالت قبل بازگشت !
فترت گرایی شروع شد.
برنامه ای هم که او معرفی کرده بود که به نظر می رسد مبانی این سند نیست. ایشان هم شروع کرد به کار کردن و به مانع برخورد کردند و بعدا آقای لطیفی ریاست سازمان را به عهده گرفت و ببینیم در ادامه اینها به کجاها رسیدند. کارهای مثبتی انجام دادند ولی هر چقدر هم کار مثبت انجام بدهند این سند با توجه به تجربیات قبیل هر چقدر هم شفاف تر کنند و پژوهش کنند باز همان موانع تا زمانی که هست ؛ کار ما در آموزش و پرورش پیش نمی رود.
پرورش ذهن باز که در مقدمه و در باب سند گفتیم ؛ این که فرد بتواند در ساحت های شش گانه و در حوزه های یادگیری شایستگی پیدا کند و بر اساس آنها موقعیت را درک کند و هویت فردی و اجتماعی اش را گسترش دهد رشد بدهد و به قول « سند » به حیات طیبه برسد همه اینها بستگی به این دارد که دانش آموزانی را پرورش بدهیم ومربیانی داشته باشیم که ذهن شان باز باشد و نقطه مرکزی این ذهن باز خردورزی است. خردورزی، پرسش گری انتقادی. تا این نباشد هیچ کدام از این نکاتی که می گویند و به حیات طیبه نخواهیم رسید.
نقطه مرکزی آن همین پرسشگری است ؛ خردورزی نقادی است . بررسی دیدگاه های مخالفان است ، همدلی است . همه اینها باید باشد.
برنامه درسی باید همه اینها را مهیا کند تا بتواند تربیت کند.
( ادامه دارد )
پیاده سازی و ویرایش : زهرا قاسم پور دیزجی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
تا جایی که میدونم حکمت متعالیه اصلا به مذاق این اخوندها و اسلام خوش نیامده و همراه نبوده
آن وقت این ها چطور از آن استفاده کرده اند
همانطور که در مقاله آمده یک پارادوکس واقعی وجود دارد
اما این بحث اینجا و بحث کلی در مورد فکر پشت این برنامه بیهوده است
چون فکری پشت این برنامه های اینها نیست، این کارهای این ها سراسر لودگی و فرمالیته کاری برای کنترل بیشتر مردم و ایجاد توهم تحول در آموزش است تا از مثلا غفله جهان عقب نمانند، یعنی می خواهند بگویند کشورهای دیگر سند چی دارند و برنامه دارند و ما هم داریم.
و حال ببینید از کاری که بر اساس خودشیرینی تهیه شود چه می شود
و همچنین چنین کاری روی زندگی 80 میلیون انسان اجرا می شود
این یعنی یک مصیبت عظمی
بسیاری از کارهای این ها همین است
و آموزش و پرورش نیز یکی از بدترین ارگان ها از نظر داشتن مدیران است که اکثریت آنها حتی در حد یک معلم مدرسه ساده هم سواد و کارکرد ندارند
پس بیهوده روی این موضوعات نباید بحث کرد و فقط مثل همین مقاله باید مسخره بودن کارهای این ها را عیان کرد
و این سند نمود فساد سیستماتیک در سطح بالاست
می گویید، ذهن باز ؛ خردورزی و
پرسش گری انتقادی !
شهر خبر
یک جامعهشناس روی آنتن زنده: کشور گرفتار استبداد است.
مهرآئین، استاد جامعه شناسی در برنامه زنده تلویزیونی جریان شبکه اول سیما گفت: اگر فکر می کنید من در این جامعه برای سخن گفتن، آزادی دارم باید گفت که بله من آزادی داشتم و در جنبش زن، زندگی، آزادی سخنرانی کردم اما بلافاصله وزارت اطلاعات بنده را بازجویی کرد و حکم اخراج من را صادر کرد!
وی گفت: من و شما افراد این جامعه هستیم. این همه کشته در جنبش های اخیر در این جامعه اتفاق افتاده است. این ها عناصری است که نشان می دهد که جامعه گرفتار تمامیت خواهی و گرفتار استبداد است.
که هم الان و هم دوره های قبل را می دانم آخوند بودند
برایم سوال بود که چرا آخوند؟!
بعد معلوم می شود که این ها سفارش شده اند از طرف منبع های ایدئولوژیک مغزشویی مانند پژوهشگاه حوزه و دانشگاه که کارشان از ابتدا دستکاری آموزشی است.
مثلا رئیس فعلی سازمان را اگر از نظر تحصیلی و رشد منصب بررسی کنید خواهید دید این جوان هیچ رزومه قابل ندارد و دکترایش را چند سالی بیش نیست گرفته است و به تازکی وارد این پژوهشگاه حوزه و دانشگاه شده بوده است که یکدفعه می شود معاون وزیر و رئیس سازمان پژوهش و دانشگاه
واقعا فساد و رانتی از این مشخص تر نیست
مگر آدم قحط است؟!
دیگر قسمت های این ارگان هم از این افراد پر هستند
مگر با سفارش و رانت و سهمیه تحصیل و استخدام می شود یک کشور توسعه یافته ساخت
این کارها که یک فساد سیستماتیک اداری است خود موجب نابودی زیرساخت های مدیریتی و فرهنگی و اجرایی یک کشور می شود