بازنشسته شدن نسل سابق معلمان باعث شده تا روزبهروز بر تعداد معلمان جوانی که استخدام میشوند افزوده شود.[1]
پاتریک رایو[2] و آنیه وان زانتن[3] روی نسل جدیدی از معلمان تحقیق کردهاند، نسلی که نسبت به گذشته کمتر ایدئالگرا هستند ولی اهمیت بیشتری به نیازهای دانش آموزان میدهند.[4] وان زانتن در این مقاله به پرسش های ما پاسخ می دهد.
- اگر قرار باشد شما خلاصهای از تحقیقات خود را در اختیار ما قرار دهید، چه ویژگیهایی را بهعنوان ویژگیهای اصلی معلمان جوان مطرح میکنید؟!
هدف تحقیقات ما در اصل بررسی ویژگیهای شخصیتی معلمان جوان نیست. ما بیشتر سعی کردیم تا به بررسی رابطهی بین داشتههای این معلمان که مربوط به نسل شان میشود، شیوهی جامعهپذیری[5] خانوادگی، نحوهی آموزش و درنهایت وضعیت فعلی نظام آموزشی (فرانسه) بپردازیم.
از تقابل داشتههای اجتماعی معلمان و شرایطی که ایشان در مدرسه با آن مواجه هستند رفتارهایی در محیط کاری شکل میگیرد که بهطورکلی میتوان دو گرایش را برای آن در نظر گرفت.
در وهلهی اول باید به این مسئله اشاره کرد که این معلمان جوان اعتقادی به ایدئولوژیهای جمعی (مثل احزاب سیاسی، سندیکاها و ...) ندارند، ایدئولوژیهایی که برعکس، نسل گذشته اهمیت زیادی به آنها میدادند. معلمان نسل جدید دیگر برای شکل دادن به فعالیت حرفهای خود توجهی به ایدئولوژیها نشان نمیدهند. برعکس، ایشان توجه بیشتری به دانش آموزان بهصورت فردی نشان میدهند. در کل بیشتر به نیازها، امیال و نگرانیهای ایشان اهمیت داده و به دنبال این هستند که به این دانش آموزان اجازهی ابراز وجود بدهند. این امر باعث میشود این معلمان خیلی راحتتر بتوانند با مدارس مختلف و درنتیجه دانش آموزان مختلف کنار بیایند.
در وهلهی دوم، معلمان جوان رابطهی پیچیدهای با قدرت دارند. ایشان نسبت به قدرتی که نهادهای بزرگ در دست دارند و نیز پیوستن به اخلاقی جمعی با دیدهی تردید مینگرند. معلمان امروزی برداشتی نسبیانگارانه [6] نسبت به قدرت دارند. این مسئله درعینحال روی ظرفیت در مذاکره با مسئولان آموزشی در عرصهی محلی و نیز فره مندی[7] شخصی ایشان تأثیر میگذارد. در نظر آنها قدرت عمدتاً مسئول مذاکره در یک بستر مشخص است که مسئولان مدرسه، دانش آموزان، والدین و خود معلم نقشآفرینی میکنند. حال در این میان معلم باید برای تحقق خواستههای خود روی تواناییهای خودش حساب کند. بخشی از این اشاره به فره گرایی معلم مربوط به یک سنت حرفهای قدیمی میشود که همیشه بر ویژگی فردگرایانهی[8] حرفهی معلمی تکیه زده است. امروزه اما شرایط دچار تغییر شده است. معلمان نسل جدید دیگر توجهی به ارزشهای جمعیای که اکثر معلمان نسل گذشته به آن احترام میگذاشتند نمیکنند.
- شما میگویید معلمان جوان ترجیحی میدهند برای رویارویی با شرایط مختلف تدریس، از استراتژیهای فردی استفاده کنند؛ درعینحال این ترس را هم مطرح میکنید که ممکن است این امر به دگرگونی کامل حرفهی معلمی منجر شود. ممکن است بیشتر برای ما توضیح دهید که چه چیزی در تحقیق تان بیشتر شمارا نگران میکند؟
معلمان جوان استراتژیهای حرفهای کاملاً عملگرایانهای[9] را به منصهی اجرا درمیآورند. اساس این استراتژیها تطبیقپذیری[10] با شرایط مختلی است که ممکن است در مدرسه با آن مواجه شوند. در مورد مدارس مناطق محروم نیز میتوان از عبارتی که جامعه شناسان انگلیسی استفاده میکنند بهره برد: استراتژی بقا[11]. هدف از به منصهی اجرا درآوردن این استراتژی مشغول نگهداشتن دانش آموزان به هر قیمتی است تا بتوان نظم را حفظ کرد. بدیهی است چنین استراتژیای خیلی نمیتواند به افزایش سطح درسی دانش امروزان کمک کند. در این میان نباید تنها خود را منحصر به مدارس مناطق محروم کنیم. اکثر قریب بهاتفاق معلمان بیشتر ویژگیهای مدرسهای که در آن تدریس میکنند و محلهای که مدرسه در آن واقعشده را مدنظر قرار میدهند؛ ایشان بیشتر به دنبال تطبیق دادن خود با شرایط مدرسه هستند تا اینکه بخواهند چیزی را عوض کنند. بهعبارتدیگر ایشان بیشتر از استراتژیهای واکنشی[12] بهره میبرند تا واکنشهای کنشی[13].
این مسئله به این معناست که آنها به شغل معلمی اعتقاد دارند اما به حرفهی معلمی خیر: این معلمان لزوم برخورداری از دانش موردنیاز برای مقابله با شرایط خاص را قبول دارند اما به معلمی بهسان حرفهای که بتوان از ورای آن با تمامی شرایط کنار آمد نگاه نمیکنند. معلمان امروزی حاضرند شیوهی تدریس خود را تغییر دهند اما ریشههای مشترکی را برای مجموع حرفهی معلمی در نظر نمیگیرند. در نظر نسل جدید معلمی بهنوعی برآمده از چندین شغل مختلف است. به همین علت نیز حتی با وجود آن که نسبت به نسل گذشتهی خود به کارای گروهی باروی گشادهتری نگاه میکنند، بازهم دید غالب شان به معلمی دیدی فردی گرایانه است.
- بامطالعهی نتیجهی تحقیقات شما اینطور به نظر میرسد که درمجموع معلمان جوان مثل نسل قبل از خود اعتقادی به این مسئله که حرفهی معلمی بحران جدیای را از سر میگذراند ندارند...
معلمان مسنتر با پدیدهی افزایش ناگهانی تعداد دانش آموزان روبهرو شده بودند. برای مثال در فرانسه، معلمان بر اساس منطق ارزشگرایی[14] بناشده بر پایهی برابری شانسها وارد مدرسه شده بودند. پس از ورود به مدارس بهعنوان معلم ایشان با هجوم گستردهی دانش آموزان به مدارس مواجه شدند، مسئلهای که در زمان تحصیل خود تجربهی آن را نداشتند. در شرایط جدید ایدئال برابری شانس تبدیل شد به اجبار برابری نتایج. این امر سبب گشت که معلمان نسل گذشته بهراستی یک بحران را از سر بگذرانند. این امر اما در مورد معلمان نسل جدید مصداق ندارد. تعداد بالای دانش آموزان در مدرسه و کلاس درس برای آنها امری عادی است چراکه در دوران تحصیل خود هم تجربهی آن را داشتهاند. ایشان نسبت به گذشتهای که آن را تجربه نکردهاند نمیتوانند حس نوستالژیک داشته باشند.
بهعلاوه، معلمان نسل جدید اعتقاددارند حرفهی معلمی کاملاً چندبخشی است. حال ممکن است در نظرشان تعدادی از این بخشها در بحران به سر ببرند و مابقی خیر. در نظر آنها اینکه برخی از مدارس با مشکلات زیادی دستوپنجه نرم میکنند نمیتواند علتی باشد بر وجود بحران در مجموعهی نظام آموزشی یک کشور. این معلمان دید خوشی نسبت به مدارسی که در مناطق محروم و یا حومههای شهر واقع میشوند نداشته و درنهایت تنها میخواهند چند سال اول حرفهی خود را در صورت اجبار در آنها سپری کنند تا از این راه هم تجربه کسب کنند و هم استراتژیهایی که پیشتر از آنها صحبت شد را فرابگیرند.
- شما در بخشی از نتایج تحقیق خود تحت عنوان ارزشها و اخلاق حرفهای[15] مینویسید: برابری از عدالت مهمتر است. این امر چه ارتباطی با حرفهی معلمان دارد؟
برای معلمان جوان ارزشها اهمیت زیادی دارد اما در چارچوب معاصر امروزی که اهمیت بالایی به فردگرایی داده میشود. این معلمان نسبت به نیازهای فردی دانش آموزان خود بسیار حساس هستند و درنتیجه به تفاوتهای آنها هم اهمیت میدهند. معلمان جوان نسبت به نسل پیشین خود وابستگی کمتری به عدالت و برابر استاندار شده و جاافتاده دارند و بیشتر به دنبال شیوههایی هستند که با توسل جستن به آنها بتوانند به فردفرد دانشآموزان شان کمک کنند و حتی در صورت لزوم به خواستههای آنها رسیدگی کنند. معلمان جدید نه دید خوشی نسبت به این امر دارند که باید به همهی دانش آموزان بدون در نظر گرفتن وضعیت درسیشان امکانات یکسانی داد و نه اعتقادی به این امر که نیاز به اصلاحاتی کلی وجود دارد.
در نظر ایشان بهتر است اصلاحات بیشتر در حوزههای محلی و مدارس بهصورت مجزا صورت بپذیرد. در مدارس مناطق محروم این امر اینگونه تعبیر میشود که باید توجه بیشتری به نیازها و حتی خواستههای فردی دانش آموزان بهصورت جداگانه نشان داد. خواستههایی که میتوانند هویتی، احساسی و آموزشی باشد. برای مثال ممکن است که سطح دانش یکسانی را تعریف کنیم و بگوییم همه باید به آن برسند. البته باید به این امر توجه نشان داد که شاید توجه به خواستهها و نیازهای فرد دانش آموزان بهنوبهی خود خوب باشد، اما این خطر را هم در پی دارد که ممکن است مدرسه را از ماهیت جمعی خود دور کند، حداقل حول محور الگویی متحد.
به همین ترتیب میتوان اینگونه استنباط کرد که زنانه شدن حرفهی معلمی بر فرآیند توجه به تکتک دانش آموزان بهصورت فردی بهجای جمعی در مدارس دامن زده است. من در کار تحقیقاتی قبلی خود با عنوان مدرسه در حومه [16] این مسئله را مشاهده کرده بودم که در محرومترین و مشکلدارترین مدارس استراتژیهای تطبیقپذیری با شرایط نسبت به جنسیت معلمان فرق میکرد: معلمان زن بیشتر از در احساس وارد عمل میشوند و معلمان مرد از در شوخی.
- در چنین شرایطی معلمان جدید چگونه به مسئلهی رابطهی بین نابرابریهای اجتماعی و موفقیت در مدرسه پاسخ میدهند؟! مسئلهای که تلاطم بسیاری در نسل قدیم ایجاد کرده بود.
در نظر ایشان هم نابرابریهای اجتماعی و تأثیری که روی موفقیت دانشآموز در مدرسه دارد از اهمیت بالایی برخوردار است. تفاوت عمده اما این است که ایشان این امر را در رابطه با مقولهی ایدئال برابری شانسها نمیبینند، چراکه در نظرشان چیزی به نام برابری شانس در مدارس وجود ندارد؛ این امر باعث میشود معلمان جدید دیدی عملگرایانهتر داشته باشند. این دید بهخصوص در مورد مدارس راهنمایی مصداق دارد. پدیدهی افزایش ناگهانی تعداد دانش آموزان بیشتر در مدارس راهنمایی مشاهده شده است. از طرفی وزارت خانه دستور میدهد که نتایج همهی دانش آموزان باید در رنجی یکسان باشد. بخش اعظم معلمان این امر را غیرممکن و خیالی میدانند. معلمان امروز خود را اخلاقگرا در نظر میگیرند به همین سبب معتقدند که مقولهی فراهم آوردن ابزار و امکانات یکسان برای همه صحیح نیست و باید توجه بیشتری به دانش آموزان ضعیفتر نشان داده شود. در نظر ایشان نهاد مدرسه باید قادر باشد تا نابرابری اجتماعی را در بطن خود جبران کند، یعنی توجه بیشتری به دانشآموزانی که از خانوادههای محروم میآیند نشان دهد. از این دیدگاه، هرگونه استاندارسازی[17] و یا یکسانسازی غیرقابلتحمل است که به فردیت دانش آموزان لطمه وارد میکند. از طرفی با توجه به گستردگی تفاوتهای دانش آموزان (سطح درسی، خواستهها، امیال و ...) کاملاً بیهوده است.
در نظر معلمان نسل جدید همهی اشخاص باهم برابرند، اما بهنوعی قبل از آنکه باهم برابر باشند، باهم فرق دارند.
[1] برای مثال یکی از وعده های انتخاباتی فرانسوآ اولاند، رئیس جمهور فعلی فرانسه، در زمان انتخابات استخدام 60 هزار معلم جدید در دوران 5 ساله ی ریاست جمهوری خود بود که تا الان نیمی از این معلمان استخدام شده اند.
[2] Patrick Rayou
[3] Agnès van Zanten
[4] A. van Zanten, P. Rayou, Enquête sur les nouveaux enseignants. Changeront-ils l'école ?, Bayard Centurion,
2004.
[5] Sociabilité
[6] relativiste
[7] Charisme,Charisma
[8] Individualiste
[9] Pragmatique
[10] Adaptation
[11] stratégies de survie
[12] stratégies réactives
[13] proactives
[14] Méritocratie
[15] Valeurs et éthique professionnelles
[16] L’Ecole de la périphérie
[17] Standardisation
اشکال جدید جامعهپذیری دانشآموزان دبیرستانی: http://www.anthropology.ir/article/29914
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.