معرفی کتاب:
شاید به جرات بتوان گفت کتاب "سازگاری ایرانی" نوشته شده توسط مهندس مهدی بازرگان یکی از کتاب های بسیار ارزش مند در حوزه ی مردم نگاری و مردم شناسی ایران به شمار می آید. چیزی که کمبود آن در میان جامعه ی علمی کشور بسیار احساس می شود. متاسفانه بسیاری از اساتید فن رشته مردم شناسی همچنان پشت میزشان نشسته و در حال ترجمه ی کتب دیگری هستند. در این میان هنوز کتاب سازگاری ایرانی قابل تامل و ارزش مند و تنها – با کمی اغراق – کتاب موجود در زمینه مردم شناسی و مردم نگاری می باشد. جلال آل احمد با نگارش کتاب هایی مانند مدیر مدرسه و غرب زدگی، کتاب کوچه ی احمد شاملو و . . . می توان گفت مهندس بازرگان جزو معدود افرادیست که به صورت علمی تر به مردم نگاری پرداخته است. در زیر به بخش هایی از این کتاب می پردازیم و شما می توانید این کتاب را دانلود نمایید.
مهندس مهدی بازرگان پس از چاپ کتاب روح ملت ها که در آن به بررسی خصوصیات ملل مختلف می پردازد، بعد ها به صورت جداگانه فصلی با عنوان "سازگاری ایرانی" به آن الحاق می کند که با بررسی ویژگی و خصوصیات ایرانیان گامی در جهت تکمیل کتاب روح ملت ها برمی دارد. خاطر نشان است که مطالب این فصل الحاقی پس از آزادی ایشان از زندان در سال ۱۳۴۶ در جمع انجمن اسلامی مهندسین بیان شده که متن تدوین یافته این سخنرانی به شکل فصل الحاقی کتاب روح ملت ها منتشر گردید.
مهندس بازرگان با بیان ویژگی ملل دیگر مثل سرسختی انگلیسی یا نظم و انظباط آلمانی و البته پرداختن به سازگاری ایرانی این ویژگی های ملل مختلف را زاییده عوامل مختلفی می داند که در ایجاد آن معیشت و شیوه به دست آوردن رزق و روزی را مهم ترین عامل در شکل دهی منش و روحیه یک ملت معرفی می کند.
در بیان علل استبداد پذیری ایرانیان با رد کردن نقش حمله های خارجی (مغول، عرب، اسکندر و…) ونبودن رهبران لایق ایشان این بحث را به میان می کشد که اولا تقریبا تمامی ملل دست خوش حملات بیگانه شده اند و در ثانی رهبران دلسوز و کارآمد هم از دل همین مردمان به میدان می آیند اما چه شده که تا این حد ایرانیان برای انفعال و پذیرش استبداد مستعد شده اند، بحثی است که در ادامه کتاب به آن پرداخته می شود.
نویسنده سازگاری ایرانی با بیان اینکه شغل هر ملت همنیشین همیشگی یک ملت است و از آن به عنوان "مهم ترین عامل تربیتی و سازنده خصال روح ملت" یاد می کند این گونه استدلال می کند: "جوانی را در نظر بگیرید که کشتی گیر حرفه ای است یا از راه مشت زنی و قهرمانی نان می خورد، تمام تلاش و آرزوهای این فرد معطوف می شود به اینکه بازوان قوی با عضلات محکم و استخوان های نشکن پیدا کند و فن و تکنیک خواباندن حریف را خوب فرا بگیرد. زیبایی چهره، آداب محاوره، معلومات دانشگاهی، مباحث فلسفی و سیاسی، هوشمندی، سجایای اخلاقی و سایر مزایای انسانی در درجه دوم و سوم قرار می گیرد. حال اگر قرار باشد نه تنها این فرد بلکه نوه و نژاد او هم این کاره باشند واضح است که در خانواده آنها ضرورت و لوازم انسانی نظیر سواد، فهم، اخلاق، هنر یا سیاست کم کم فراموش یا ضعیف شده و کم کم لوازم کشتی گیری و بوکس بازی توسعه پیدا می کند. برعکس اگر کار کسی و پشت سر او نسل و نژادش دلالی و تبلیغاتچی گری باشد تا دلت بخواهد خوش صحبت، خوش معاشرت، مردم شناس، جنس شناس، بهره مند از اطلاعات عمومی و دارای استعداد زبان بازی و فریب کاری، قدرت تلقین سرشار و دارنده سایر صفاتی که برای آب کردن یک کالای تجاری و جوش دادن معامله لازم باشد، خواهند شد."
ایشان گریزی به تاریخ از خلق و خوی ایرانیان در طول قرن ها می زند "به گفته مورخان، قوم آرین و ایرانی ها، به عنوان اهل تمدن و تفاهم شناخته شده اند. … وقتی اقتدار و تسلط داشتند کمتر دست به تخریب می زدند و وقتی هم که مورد تجاوز و تسلط قرار می گرفتند خوشبختانه (یا بدبختانه) تمایل به تسلیم و تداخل از خود نشان می دادند."
به گفته ایشان خلق و خوی ملایمت گری یا به عبارت درست تر زیستن خواهی (اگر شد با عیش و نوش و خوشی اگر هم نشد به هر قیمت و نکبت) احتمالا زمینه موروثی و نژادی دارد.
در زمان منتشر شدن این مطالب که مربوط به حدود نیم قرن پیش است از کشاورزی به عنوان شغل ۷۵ درصد مردم آن زمان ایران یاد می شود و ادعا شده که هرچقدر در تاریخ به عقب می رویم درصد بیشتری از مردم ایران به فلاحت مشغول بوده اند. (شاید به بیش از ۹۰ درصد در دوران اسلام یا ساسانی) اگر فلات ایران، مناطق مناسب برای کشاورزی داشته از جهت دیگر فاقد ویژگی های لازم برای صنعت بوده تا سهم قابل توجهی از شیوه ارتزاق خود را به خود اختصاص دهد زیرا فاقد جمعیت نسبی بالا که از ملزومات رواج زندگی صنعتی است بوده و به علت بیابان های پهناور یا کوههای صعب العبود امکان صدور محصولات صنعتی از ایرانیان گرفته شده است، (تنها کشور های سرراهی و مجاور دریا از این نظر ویژگی مناسب را داشتند، با توجه به اینکه بخش قابل توجهی از مردم فلات ایران به دور از دریاهای آزاد قرار دارند). محصولات صنعتی هم غالبا به میزان رفع نیاز های همان محل تولید می شده. به گفته بازرگان این شلختگی در اوربانیسم شهرهای ایران به خاطر است که خانه ها و معابر بر روی زمین های کشاورزی بنا شده اند که حد و مرز آن ها از هم تابع خطوط تراز زمین و خطوط بزرگترین شیب که آن هم به پیرو نهرهای آب رسانی به مزارع، کرت بندی ها و مجرای هرز آب پیروی می کند. اینکه عموما شهر های ایران بر روی زمین هایی که سابقا محل کشاورزی بوده اند در بی نظمی و شلختگی که در ساختار شهرهای ایران به چشم می خورد و این خود گواهی بر رواج کشاورزی بین ایرانیان می باشد.
اما زندگی کشاورزی به عنوان پیشه چند هزار ساله چه نتایجی برای یک ملت است به بار می آورد؟
بردباری:
زندگی سخت کشاورزی باعث تربیت افرادی می شد که درقبال هر سختی و ناملایمت طبیعت از خود می بایست صبر و بردباری نشان دهند، به عقیده بازرگان فرق بسیار است بین صبر و بردباری (به عبارتی پوست کلفتی) یک دهقان و گردن کلفتی یک ملوان دریانورد. دریانورد به شکل فعال با نیروهای خشن طبیعت دست و پنجه نرم می کند در حالی که دهقان دارای نقشی منفعل است و تنها می تواند آرزوی این را داشته باشد که دست خشن طبیعت به او آزار نرساند. "حتی فرق است بین یک زارع منفعل بیل به دوش با یک جنگل نشین تبر به دست که کارش شکستن درخت و مبارزه با خرس و گراز است، دومی در عین "پوست کلفتی" دارای قدرت، عادت دفاع و حمله بیشتری است. این صبر و بردباری و تحمل هر سختی که دهقانان تنها مجبور به تحمل آن بودند بدون نقش فعال بی تاثیر در شکل گیری روحیه انفعال یک ملت نیست."
شلختگی:
به نسبت با کار صنعتی یا تجارت، کشاورزی به نظم و دقت و حساب و کتاب چندانی نیاز ندارد، یک قوم کشاورز خود را بی نیاز تر از یک قوم دریانورد یا تاجر به حساب و حساب رسی و رعایت نظم و دقت می بیند. زمین کشاورزی درهر شکلی، با هر ابعادی باشد تاثیری روی کار کشاورز ندارد، فقط به گونه ای باشد که آب تمام زمین را بگیرد کافیست، زمان پاشیدن بذر و درو و… هم آن قدر ها نیاز به حساب و کتاب ندارد، "اگر بوران و سرما یا گرمای هوا باشد اصراری ندارد که همان روز به صحرا برود، هفت یا هشت روز دیگر هم که برود باز خیلی دیر نیست. نه بهار درست از ۱ فروردین است و نه تابستان راس ۳۱ خرداد آغاز می گردد" ایشان به نکته قابل تاملی اشاره می کنند "یقینا حقیقت فوق را در آداب و عادات ملی، از دهاتی گرفته تا درس خوانده شهری، مشاهده کرده اید. یک مثال بارز آن را در موسسات دینی و صنف روحانی خودمان –که بیش از دیگران نماینده ملی و مقید به حفظ سنن قدیمی هستند- ملاحظه می کنید، مظهر دیگرش را در ادبیات که قید هرگونه دقت، صحت و انطباق با واقعیت را زده است و هرقدر برای اغراق گویی از واقعیت دور شود ارزنده تر جلوه می کند."
وارهایی:
برخلاف یک پیشه ور یا صنعت گر که دستمزد و ثمره کارشان به قدرت تفکر و مهارت آنها وابسته است یک کشاورز و دهقان ثمره کارش وابستگی زیادی دارد به قضا و قدر و دست سرنوشت .
ایشان این گونه استدلال می کند: "اگر فی المثل کفاشی به خود فشار آورد و جای دو کفش سه کفش بدوزد، مزد او ۱٫۵ برابر می شود. تاجر هرچقدر در بازاریابی، کالا شناسی و سرمایه گذاری همت و دقت بیشتر به خرج دهت سودش افزون خواهد شد. یک دهقان یک سال ممکن است جان کنده، علف چینی و سایر عملیات را با نهایت وجدان انجام داده، نخبه ترین بذر و مناسب ترین کود را انتخاب کرده ولی یک باران بی موقع یا باد طولانی، همه زحمت هایش را به هدر بدهد و یک سال دیگر که تمام وقتش را به خوشی گذرانده به علت شرایط مساعد جوی درختانش زیر بار محصول خم شوند" باید دقت کنیم که در کشاورزی نیز نیاز به فکر و دقت داریم اما به نسبت سایر مشاغل تاثیری بسیار ضعیف تر دارد، ثمره و محصول یک زارع بیش از آنکه نتیجه فکر و اراده خودش باشد تابع عوامل طبیعی است. زارع مشاهده می کند گرسنه ماندن یا غنا در پایان سال، چیزی نیست که او بتواند برای آن برنامه ریزی کند بلکه وابسته به عواملی خارج از اراده اوست. مهندس بازرگان در رابطه با تاثیر این شیوه ارتزاق یادآوری می کنند که این دست بسته بودن دهقان و اینکه تا این حد ثمره کارش وابسته به شرایطی است که در دست او نیست باعث آمادگی بیشتر او برای توسل به قضا و قدر، دست سرنوشت، خدا، مشیت، قسمت و… می شود و باعث استضعاف روحیه فعالیت و کاهش عزت نفس او. "ملاحظه می کنید که ضرب المثل وقت طلاست که از زبان های غربی ترجمه شده است معادلی در فارسی ندارد. پیش ما وقت طلا نبوده است، چون به راحتی و بدون زیان آن را از دست می دهیم و بعضی وقت ها بدون صرف وقت طلا بدست می آورند."
علاوه بر اینها زندگی یک دهقان پر از نوسان های شدید بود، به خاطر دست قضا و سرنوشت! دهقان در راحتی و آسایش به سر می برد و در یک سال بعد به خاطر قهر طبیعت، یک آفت ناخواسته، حمله ملخ ها، باران بی موقع محصول خود را از دست می دهند و در گرسنگی و سختی روزگار می گذرانند، این نوسان های شدید به دهقان و خانواده اش درس در درجه اول درس بردباری و قناعت و انفعال می دهد در ثانی وا رهایی و به قول مهندس بازرگان درس گل و گشاد بازی را فرا می گیرند.
همچنین یک دهقان به زمینش وابسته است و هر سختی و مشقتی را به امید محصول احتمالی و پر ثمر آینده تحمل می کند اما قادر به جدایی از زمین کشاورزی خودش نیست زیرا این تنها راه ممکن برای معیشت اوست. مهندس بازرگان این وابستگی به زمین را مایه مصیبت و منشا هرگونه ذلت و ضعف زارع می داند.
تک زیستی:
ایشان با بررسی نقش قنات در ایجاد آبادی هایی در دل بیایان (که به نظر ایشان شباهت زیادی از جهت ارزش مند بودن و دوری از سایر روستاها به ستاره های آسمان دارند)در سطح وسیعی از کشور می پردازد و ده را به عنوان سمبل کوچک شده ایران می داند. ساختار آبادی های بسیار دور از هم در سطح وسیعی از کشور باعث از بین رفتن اتحاد و یکپارچگی و استقلال از سایرین می شده (برخلاف دشت های وسیع و به هم پیوسته اروپا) و این عامل خود نقش مهمی در تفرقه و عدم اتحاد و روحیه خودبینی و خودخواهی یک ملت داشته است. در تاریخ ادبیات ایران از مفاهیم ملت و ایرانیت جز در آثار فردوسی و جز در موارد نادر جای دیگری نمی توان چنین مفاهیمی را دید، و واژه های وطن پرستی هم از فرهنگ غربی وارد جامعه ایرانی شده است. به وضوح مشاهده می شود که اتکا بر خویشاوندان و نزدیکان در ساختار ده که سمبل ایران کوچک به شمار می رود و باعث استغنای مردم از اغیار و از هم گسیختگی و عدم اتحاد بین بخش های مختلف شده و خویشاوندان و اهل روستا بر روح منافع ملی برتری پیدا کرده است؛ چنان که در شهر یک روستایی تا تمایل دارد با خانواده خود وصلت کند و در اداره اگر بتواند جای پای خویشاوندان خود را به هر طریقی که شده باز کند.
تحت اثر بردباری و وارهایی خصلت اصیل سازگاری در ایرانیان پدید آمده که خود را با هر سختی و مشقتی وفق دهد، با دوست و دشمن سازگاری پیدا کند و در سختی و گشاده دستی قناعت کند و بالاخره آقایی و نوکری کند. شلختگی و پای بند نبودن به قید و بندهای پایه و اساسی هم تاثیر به سزایی در سازشکاری ایرانی داشته است. "وقتی بنا شد ملتی وقتی با دشمن روبرو شد تا آخرین توان نجنگد و بعد از مغلوب شدن سرسختی و مخالفت نکند، بلکه تسلیم اسکندر شود و آداب یونانی رو بپذیرد، اعراب که می آیند در زبان عربی کاسه داغ تر از آش شده، صرف و نحو بنویسد و کمر خدمت برای دستگاه عباسی ببندد، در مدح سلاطین ترک چون سلطان محمود غزنوی قصاید آبدار بسراید، غلام حلقه به گوش چنگیز و تیمور و وزیر فرزندان شان شود و هر زمان به رنگ تازه وارد آدمده درآید، دلیلی ندارد نام چنین مردمی از صحنه روزگار محو شود." "یونان بعد از حمله اسکندر کمر راست نکرد، امپراتوری روم نصفش در حمله ژرمن ها نابود شد و نصف دیگرش در حمله ترکان به قسطنطنیه به قبرستان تاریخ پیوست. امروز نه نامی از فنیقیه مانده نه فراعنه مصر نه آشور و نه هیچ کدام از معاصران شاهنشاهی ایران، این سازگاری ایرانی بوده که دشمن را رام و راضی می کرده، فرهنگ خود را به آن تزریق کرده و هضم و جذبش می کرده"
روح مذهبی:
از اثرات وابستگی ارتزاق مردم به دست قهار طبیعت و دست بسته بودن دهقان در برابر آن و نوسان های زندگی آنان زمینه مساعدی را برای اعتقاد به ماوراءالطبیعه و امور مذهبی ایجاد می کند. به گفته مهندس بازرگان روح ایرانی همواره در تاریخ ایران به چشم می خورد و وقتی هم که اسلام آمد با آغوش باز آن را پذیرفت، با ارزش ترین آثار هنری و فکری ایرانیان در خدمت به دین و خدا استفاده شده است. اما به ادعای ایشان روح ایرانی تنها خالص برای خدا نبود، در ادبیات ایران به همان میزانی که از واژه ی خدا استفاده شده از می، معشوق هم نام برده شده است. "در شدیدترین دوران های تقدس و تشیع، در دربار صفویه و قاجار، به حداکثر شراب خواری و زن بازی برمی خوریم و البته خود را مروج آستان ولایت هم می دانستند ولی در مجلس شان به جای گیلاس به شهادت سیاهان اروپایی و گچ بری های موجود شراب خورانده می شد. ایران اسلام را پذیرفت اما طبق زمینه نژادی خودش، رو به خدا و دینی آورد که نجات دهنده او در روز معصیت باشد"
زراعت کار بنا به تجربه خودش وقتی به آیاتی مثل "و ما رمیت اذا رمیت و ان الله رمی" می رسد آن را به اشتباه مجوز درویش مسلکی و انفعال خود در تمام امور می بیند درحالی که از آیاتی نظیر "کل نفس بما کسبت رهینه" غافل شده است. ایشان یادآور می شوند که این شیوه واگذاری و انفعال کاملا توسط قرآن مورد نکوهش قرار گرفته و بیان می کند سازگاری ایرانی مصداق آیه "ان الله لا غیر ما بقوم حتی ما بانفسهم" می باشد.
و نکته ای که در این بررسی نیاز به یادآوری می باشد این است که مردم ایران تنها از راه کشاورزی ارتزاق نمی کردند و البته زراعت همیشه منجر به چنین جبری نگری نمی شود وصد البته که مردم ایران در جریان های تاریخی کاملا بی تفاوت نسبت به یکدیگر نبوده اند (قیام سربه داران علیه مغول، نهضت تنباکو و انقلاب اسلامی- که البته چنین جریاناتی نوید آمادگی ایرانیان برای همکاری و از خودگذشتگی را نیز می دهد) اما یکی از عواملی موثر در شکل گیری روحیات این ملت بوده. بدیهی است که در تشکیل روح یک ملت فاکتور های مختلفی دست به دست هم می دهند که همه مهم و تاثیر گذار هستند اما هیچ کدام به تنهایی علت اصلی نمی باشد. همچنین ذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست که جبری نگری دیدگاه غالب در ادبیات و فرهنگ مردم نیست. جبری نگری هم دید غالب بین مردمان نبوده، اگرچه دیدگاه اشاعره در "نظریه کسب" که نوعی جبر نگری می انجامد اما در کنار آن دیدگاه معتزله که فعل را آفریده خود شخص می دانست و خداوند را در آن فاقد نقش می دانست (اختیار تام) نیز وجود داشته است.
همین استعداد سازگاری ایرانی احتمالا توانایی بالای ایرانیان برای یادگیری وتلفظ زبان های خارجی را باعث شده و این ویژگی که به سرعت خود را هم رنگ جماعت و فرهنگ مسلط می کند برای مردم آن آسان ساخته است. همان طوری که دکتر علی شریعتی به درستی اشاره می کند، ایران به علت موقعیت جغرافیایی خود معبر ملل و اقوام مختلف یا به عبارتی چهار راه تاریخ بوده است و همواره تماس و ارتباط با افراد به آداب و رسوم، دین، و زبان های گوناگون داشته است؛ شاید این ویژگی نیز بی تاثیر در روحیه مردم داری و زبان بازی، استعداد زبان های خارجی، نبود یا کم بودن روح ملی و تعصب ملی ایرانیان نباشد.
یکی دیگر از نتیایج این موقعیت جغرافیایی ایران که به عنوان پیوند دهنده شرق و غرب ، در معرض تاخت و تاز وحمله غارتگران قرار گرفتن بوده است، احتمال دارد مردم برای حفظ امنیت خودشان زیر بار استبداد حکومت مستبد می رفتند و مجبوربه سازگاری می شدند به تا حداقل امنیت جانی آنان حفظ شود.
واضح است اگر ملت (یا حتی فردی) بخواهد از اشتباهات گذشته خود درس بگیرد باید خودش و اشتباهات گذشته را دقیق تحلیل و بررسی کند.
تلاش مهندس بازرگان برای شناساندن ایرانی به خودش واقعا جای تجلیل دارد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان