این روزها بسیاری از کابینه پیشنهادی رئیس جمهور روحانی،به ویژه در تصدی پست وزارت آموزش و پرورش ناراحتند و معتقدند انتظارات آنها برآورده نشده است و بسیاری، پا،را فراتر نهاده با بدگمانی و بدخواهی،تهدید و تخریب را حواله می سازند.
آری !
سرزمین جهان سومی من که بسياري نمایندگان و مسئولانش هنوز آداب ساده اجتماعی را نمی دانند به وزیر دانا و آگاه محتاج است،اما به مردم دانا و به ویژه معلم دانا چطور ؟
من در سال 72 دلخوش از آنکه رتبه ام خوبست،خیال مهندسی را در سر می پروراندم،اما وقتی نتایج آمد، دبیری فیزیک پذیرفته شده بودم، از این انتخاب خیلی ناراحت بودم و قصد داشتم پس از خدمت دوباره در آزمون کنکور شرکت کنم،اما بسیاری از بستگان مانع شدند و معتقد بودند آینده و استخدامت از هم اکنون مشخص است ؛بماند که اندک حقوق دانشجویی نیز داری که از خانواده مستقلت می سازد و من که از سالها پیش رنج نبودن پدر و مستمری ناچیز را یدک می کشیدم، دبیری را پذیرفتم.
تفاوت بین دانشجویان دبیری و کاربردی و محض مشهود بود.دانشجویان دبیری عموما روستازاده یا از سطح پایین اجتماعی بودند،رتبه های آنها نیز رتبه های خوبی نبود.
در دانشکده پزشکی نیز دوستان بسیاری داشتم که وجه اشتراک زیادی با دانشجویان دبیری داشتند، فرهنگ شان به هم نزدیک ولی هوش و ذکاوت و درس خواني شان بیشتر.
عموما دبیری ها خیلی درس نمی خواندند،بسیاری هم که درسخوان بودند بعدها از این مجموعه جدا شدند.
در بدو استخدام با تعاریف و وعده های بي جاي مسئول آموزش اداره کل و شهرطالقان،به طالقان رفتم ،شرایط مساعد نبود،با شکایت به شخص مدیر کل که اختلاس بزرگ صندوق ذخیره فرهنگیان منتسب به اوست به اسلامشهر رفتم.
آنجا با معلمان سهمیه ای هم خانه شدم که فساد اخلاقي شان من را نه تنها به تعجب واداشت که تا مدتی هم آواره کرد.
آن روزها دوران مجردی و تنهایی بود . تابستان قصد داشتم کلاس تابستانی بگیرم،مسئول آموزش که جانباز جسمی جنگ و جانباز روانی فرهنگ تربیتی بود گفت،به شرطی به شما کلاس می دهیم که آستین کوتاه نپوشید و ريش تان را با تیغ نزنید و من گفتم ؛ مسائل شخصی من به خودم مربوط است.
مدیر مدرسه حضرت زینب زنگ زد و کلاسهای تابستانی مدرسه اش را به من سپرد،روزی از روزها آن مسئول مغرض که من را در آن مدرسه دید،با کمال تعجب پرسید شما چگونه بدون اطلاع من در اینجا کلاس گرفته اید و جوابش را همان مدیر داد.
در طول سال تحصیلی سال دوم خدمت،شاهد حیرت ناظم مدرسه بودم که گوشی تلفن همراه دانش آموزی را در دست گرفته بود و از امکانات و ويژگي هايش می پرسید،گویا هنوز موبایل ندیده بود ...
در خلوت به او گفتم،کاش این گونه نداشته ها و ندانسته هایمان را از دانش آموز نپرسیم و او ناراحت شد.
همان سال مسئول ارزیابی اداره در شبانه هم کلاس داشت ولی به کلاس نمی رفت،گاهی به مدرسه سر می زد و با تکبری نظری می انداخت و می رفت،اتفاقا یک روز در زنگ تفریحی به مدرسه آمد و همه همکاران بلند شدند و به او احترام گذاشتند،من نشسته بودم،او هم خم نشد و از من گذشت،همه نشستند به وی گفتم تا جایی که اطلاع دارم شما در اینجا ابلاغ دارید ولی به کلاس نمی روید و او به جای جواب با تمسخر از مشهدي هاي شمع دزد گفت،پایان همان سال من مراقب آزمون کاردانی به کارشناسی ناپیوسته بودم،آن شخص هم امتحان داشت،همکاران به وی تقلب می رساندند و معلوم بود وی بدون مطالعه به قصد قبولی تصادفی آمده بود و من به وی اشاره کردم،بهتر است جلسه را محترمانه ترک کند و گرنه علاوه بر ثبت تقلب،گزارش هم خواهم داد و او نانوشته رفت.
بعد از آن سالها در کرج و چند سالی است در نیشابور بوده ام،عموما زنگ تفریح بسیاری از مدارس با شوخی های بی مزه و جوک های جنسی هزل و هجو می گذرد.
مدیران ساده بسیاری را دیده ام که مورد تمسخر دانش آموزان هستند که تعریف آن اندوهبار است و ذکر حدیث صد من مثنوی....و چند سال پیش که تازه به نیشابور آمده بودم،سه روز مانده به عید رئیس آمد ؛ در جمع گفتم: آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ...و او با تعجب گفت منظور شما چیست ؟
گفتم،حصور شما در این زمان به معنی مچ گیری است،اینجا مدیر و معاون دارد و حضور و غیاب چک می شود ؛ وی گفت برای عرض خسته نباشید خدمت همکاران آمده ایم و گفتم،27 اسفند خیلی دیر است و...
و در سالهای اخیر حوادثی رخ داده که جسارت،جرات و انگیزه بسیاری از معلمان را به حداقل رسانده است.
تغییر نظام آموزشی فاتحه سیستم آموزشی را خوانده است . معلم بدون تخصص و بدون تعهد ،نه حوصله تدریس دارد نه انگیزه،او خود را ناچار و تسلیم یافته و مشکلاتی که شاید سکوت معلم آن را صد چندان کرده است.
این روزها حال معلم خوب نيست .
تب تحصیل بسیاری از معلمان را روانه دانشگاه آزاد نمود تا مدرک بگیرند،مدرک گرفتند اما نتیجه نگرفتند،بسیاری پول دادند تا بیسواد مدرک شان بالا رود،یا سوادشان به کار نیاید،ضمن خدمت ها ،ضمن ذلت شد.
و اکنون ما میراث دار اشتباهات خود و گذشتگانمان هستیم .
وزرای بی کفایت روز به روز عرصه را بر نظام آموزشی و معلم تنگ نموده اند و صدای معلم به هیچ کجا نمی رسد،چون ما تک صداييم نه همصدا و هم نوا.
وقتی نظام آموزشی تغییر کرد من اعتراض کردم،بسیاری گفتند درست می گویی ولی حتی یک نفر به حمایت بلند نشد !
وقتی در جمع انبوه فرهنگیان،رو به آنها و پشت به وزیر مستعفی ،فانی گفتم ؛ آقای وزیر شاید شما انسان خوبی باشید ولی ما مدیر خوب می خواهیم ! همه کف زدند ؛ ولی می گفتند ،حتما بلائی سر این معلم می آورند،حال آنکه این معلم حرف دل بسیاری از آنها را زده بود و هیچ دلیلی برای ترس وجود نداشت و تاسف در آنست که آن وزیر کوچه بازاری به جای پاسخ منطقی به من گفت، وقتی تو به سبب زمینی ،ديب دميني م گفتي،من معلم بودم و مسئول !
دردها را به آقای دانش آشتیانی نوشتم و نوشتیم .
او پاسخ نداد ولی حرفهایش از جنس خودمانی بود و...اکنون کسی می خواهد سکان این کشتی به گل نشسته را بر عهده بگیرد که به اعتقاد بسیاری،توانایی نجات که ندارد هیچ ؛ خود کمک ناخدای این غریق بوده است.
و تا همنوا و همصدا نشویم،دستمان از آسمان که بریده هیچ بر هیچ سنگلاخ زمینی هم گیر نخواهد کرد.
کانال تلگرامی
نظرات بینندگان
باید گفت که امروزه حرفه معلمی در سایر ممالک و بالاخص در ایران بسیار پیچیده و سخت شده است که با توجه به پایین بودن انگیزه های درونی و بیرونی دانش آموزان برای تحصیل ضربدر بی انگیزگی و سرخوردگی خود آموزگاران از این شغل نظام آموزشی ناکارآمد را رقم زده است که باید به آن شرائط بد اقتصادی و کسری بودجه و سرانه مدارس و مدیران سیاسی و قبیله ای ناکارآمد و چسبیده را نیز علاوه کرد؟!
در شهر من ادم یاد افریقا می افته
این شهر که قرار بود بینش با امریکا دیوار بکشن باید این طرح ترامپ را در شهر من احرا کنند . مواد مخدر . ساخت و تولید مواد مخدر و فروش ان بصورت علنی و مشروب و قاچاق و .....
جدیدا فساد خانه و صادرات به اربیل و سلیمانیه و ترکیه
بله اینست معلم و چون این معلم است اینست وضعیت ما ! اینست وزیر ما !