معلمان، رکن اصلی مدرسه هستند که تعامل جدی و همواره ای با بچه ها دارند. نکته قابل توجه این است که نه معلمان قادر به انتخاب دانش آموزان مورد نظر خویش اند و نه دانش آموزان می توانند معلمان مورد نظرخود را انتخاب کنند. در نتیجه ، آزادی انتخاب شان به شکل قابل ملاحظه ای محدود می شود. یک سری محدودیت های اداری و آموزشی هم آنها را به شدت کلافه می سازد.
بسیاری از مدارس شبیه ادارات ارتشی قدیم اداره می شوند که در آنها یک نفرمدیر همه کاره و همه چیزدان با اقتدار تمام امور را پی گیری می کند. اضافه براین، اغلب مدارس به واسطه ساختار خشک و رسمی خویش، شوق زیادی نسبت به تغییر از خود نشان نمی دهند.معلمان نیز که معمولا سابقه چندسال متوالی کار در یک مدرسه را دارند، دچار روحیه ای محافظه کارانه شده و در همسویی و همراهی با مدیرگام برمی دارند.
درنگاه اول ، شاید معلمان نیازی به تغییر نداشته باشند چون هر لحظه کارشان متغیر است. برای کسی که با بیست تا سی بچه از خانواده و تربیت های مختلف به مدت شش ساعت در روز سر و کار دارد، بسیار دشوار است که هم مواظب پیشرفت تحصیلی و وضعیت تربیتی آنها باشد و هم در عین حال علاقه مند به تدریس ، مهربان با دانش آموزان،خوش برخورد با اولیا، صبور ، خوش زبان و آراسته باشد.
شرح وظایف معلم برخلاف دیگران به وضوح نوشته نشده است.کار او ، فعالیت در میدان روابط انسانی است که چه بسا بیش از آنچه برایش پیش بینی شده، باید کارکند. او نه تنها باید پاسخ سوالات دانش آموزان را بدهد که باید جوابگوی اولیا آنها هم باشد و همین طور به مدیرخود نیز گزارش بدهد و ضمنا آماده بازرسی های اداری هم باشد.
با توجه به آنچه گفته شد، تعجب ندارد اگر معلمان را اغلب به عنوان افرادی با حجب و حیای بسیار تصورکنیم که معمولا ساکت ،کم حرف و دارای رفتاری ثابت و یکنواخت هستند.
نوعی خستگی و افسردگی غریبی درچشمان شان موج می زند و همین آنها را دوست داشتنی ترمی سازند. راز احترام و عنایتی که مردم جامعه در مواجه با معلمان از خود نشان می دهند نیز ازبابت همین رنجی است که می کشند.
بنابراین در یک ارزیابی شتاب زده باید گفت برخی از معلمان شوق تغییر ندارند ، چون خیلی زود در کار خویش خسته می شوند و تغییر و نوآوری هم دل خوش و تن سرحال می خواهد.
در واقع ، قبل از آنکه معلمان به فکر تغییر بیفتند، زمانه و معیارها تغییرکرده است.
کمتر دانش آموزی تشنه ی دانستن است.
بچه ها چنان در چنبره بازی ها و سرگرمی های دیجیتالی و الکترونیکی گرفتارشده اند که انگیزه ای برای یادگیری مطالب درسی ندارند.
یک معلم با کوهی از مشکلات شخصی و خانوادگی نظیر بیماری، بدهکاری، اجاره نشینی باید خود را به میانه کلاسی فرسوده و بی رنگ و روح بکشاند و در آن جا در طول یک ساعت، ضمن تدریس،مزه پرانی و شیطنت چند دانش آموز را که از مهربانی او سوء استفاده می کنند، تحمل کند.
زنگ تفریح نیز، خود را در میانه همکارانی می بیند که اغلب حال و روز خودش را دارند و برخی نیز چنان منفی باف و بی تفاوت و افسرده بارآمده اند که او را هم ازهمه چیز دلسرد و مایوس می سازند.
این حضور هر روز و برای چند سال متوالی در یک منطقه یا مدرسه، از وی فردی محافظه کار و با ثبات می سازد که تحمل تغییرات احتمالی را ندارد.
ساختارمدارس ، نظام آموزشی و کتاب های درسی نیز به حفظ این وضع کمک می کنند.در این فضا، نمره بیشتر آوردن، ملاک خوب تر بودن است و بدون خلاقیت و نوآوری هم می توان نمرات خوبی کسب کرد. روش های تدریس سنتی هم، معلم را در جایگاه یک واعظ می نشاند.
شاگردان هم که حوصله سوال و بحث اضافی را ندارند.
درمجموع، اوضاع چنان مرتب می شود تا معلم تحرک و پویایی خویش را از دست بدهد و با اکتفا کردن به آموخته های دوران تربیت معلم، نیاز به مطالعه بیشتر را احساس نکند. ضمن این که چون لذت و طعم تغییر و نوآوری را تجربه نکرده است،گمان می کند که تغییر ریسک بالایی دارد و باید به خاطرآن هزینه بسیار بدهد.
گفتیم و نگفتیم که ما در عصر احتمال و اتفاق زندگی می کنیم که در آن همه چیز در حال تغییر است. اطلاعات هر لحظه به سرعت نور جابه جا می شوند. معلم به عنوان یک شهروند نگران و ایستاده بر سر چهاره راه حوادث،چنان مبهوت و مسحور این همه تغییر است که از تغییر درون خویش غافل می شود.
اگرچه مشتاق بودن یا نبودن او به تغییر، ریشه درشخصیت معلمان دارد، اما درهمان حال که برخی این تاب تحمل تغییرات احتمالی را ندارند و به روزمرگی و تکرار مکررات و حاشیه رفتن بسنده می کنند،
معلمانی هم هستند که دل دریایی دارند و مثل دریا که همیشه خوابش آشفته است،به استقبال سخنان تازه و اندیشه های نو می روند.
نظرات بینندگان
واقعا نقش مدیر توی این قسمت پررنگه
در حال حاضر که اکثر مدیران با سلامت روان معلمان بازی میکنند
احساس میکنند در اوج.قدرت هستند و بقیه برده خدا وکیلی اگه قدرت داشتند معلمان رو اخراج هم میکردن بخاطر عقده دلشان
اون هم مدیرانی که با ملاکهایی غیر آموزشی در پست مدیریت قرار میگیرند
پیکر پوسیده ی آموزش و پرورش معلم رو بی حال و بی انرژی می کنه و رنگ و لعاب از زندگی ش می گیره.
آپ دنیایی سیاه وسفید هست برای معلم ،ساختمانها به جز تعدادی همه درب و داغون و فرسوده اند.
ابزار معلم محدودن و بسیاری ................
2_نبود مدیریت علمی3_بی سوادی وکم سوادی بعضی فرهنگیان
3_توقع زیاد بعضی از اولیا ودر مقابل کم توجهی تعداد زیادی از اولیا
4_واز همه مهم تر دولت که اموزش وپرورش را ول کرده وبه
مدارس از لحاظ وسایل وتجهیزات اموزشی، زیاد بودن دانش اموزان
در کلاس در به طور کلی استاندار نبودن محیط ومدارس و....