صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

محمد رضا مولانی/ دبیر آموزش و پرورش سردشت

برای علی محمد نژاد دانش آموز کولبری که زیر بهمن برای نان جان داد!

زبانم از گفتن لال و قلم از نوشتن عاجز است و الفاظ، پذیرای محتوای پیام چشمانت را ندارند که این همه معصومانه و آرام و با نجابت جواب درس نخوانده ام را می دادی  و من هم شرمنده با فرو بردن بغض سکوت، حاضری را برایت می گذاشتم و هرگز نخوانده و تنبیهی و یا علامت منفی برایت نگذاشتم زیرا تو سرا پای وجودت، اخلاق و مثبت اندیشی بود/ مردم اهل داد و فغان و تظاهرند/ تو کرامت و ایمان و حلال و حرام و اخلاق را به ما آموختی بی آنکه کتابی و قلمی و کلاسی در اختیار داشته باشی/ علی جان توبه من و معلمان و دانش آموزان مدرسه ات آموختی ... با فقر می توان زیست اما با خفت و دزدی و بازی کردن با جان و مال مردم هرگز/ تو به شهروندانت آموختی می توان با شکم گرسنه شب را کولبری کرد و روز را درکلاس حاضر بود و به معلم و مدیر و وزیر آموزش و پرورش و.. انسانیت و و انسان بودن و حرمت داشتن را آموخت/ به صدا و سیما هم آموختی که به جای بارها پخش تنبیه جزئی دانش آموزان از طرف معلمان با شرم، اخبار مرگ جانسوز شما و تهیه هزینه های صدها دانش آموز و دانشجو را که از جیب معلمان پرداخت شده پی گیر باشد و پخش کند ؛ هر چند هرگز نوبت به چون تویی عزیز و دلبندم نرسید ....

 

 دل نوشته برای مرگ دانش آموز کولبر  "زمستان است سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت .
سرها در گریبان است."

اخوان ثالث

علی جان!

چشمان سیاهت هنوز با نورگرم شان، زیر کوهی از یخ و سرما کلاس معلم شرمنده ات را گرم گرم نگه داشته است.


علی جان !

زبانم از گفتن لال و قلم از نوشتن عاجز است و الفاظ، پذیرای محتوای پیام چشمانت را ندارند که این همه معصومانه و آرام و با نجابت جواب درس نخوانده ام را می دادی  و من هم شرمنده با فرو بردن بغض سکوت، حاضری را برایت می گذاشتم و هرگز نخوانده و تنبیهی و یا علامت منفی برایت نگذاشتم زیرا تو سرا پای وجودت، اخلاق و مثبت اندیشی بود!
چرا ؟
آخر من شاگرد تو بودم عزیزم ! تو  با چشمانت ،غیرت و عزت و مردانگی را به ما آموختی ولی سکوت را جز اهل درد و رنج نمی فهمند! زیرا مردم اهل داد و فغان و تظاهرند.


علی جان !

تو کرامت و ایمان و حلال و حرام و اخلاق را به ما آموختی بی آنکه کتابی و قلمی و کلاسی در اختیار داشته باشی!
علی جان توبه من و معلمان و دانش آموزان مدرسه ات آموختی ... با فقر می توان زیست اما با خفت و دزدی و بازی کردن با جان و مال مردم هرگز !
تو به شهروندانت آموختی می توان با شکم گرسنه شب را کولبری کرد و روز را درکلاس حاضر بود و به معلم و مدیر و وزیر آموزش و پرورش و.. انسانیت و و انسان بودن و حرمت داشتن را آموخت.
اما خلاف ،بی عزتی ،نامردی ،اختلاس  ودزدی از مال مردم و بیت المال هرگز!

علی جان !

تو با شب زنده داری ات و با طنابی که دور کمرت می بستی به مومن و مسلمان آموختی که چگونه " شهادت" را باید معنی کرد و به ما که نه نمازمان نماز ،نه زکات مات زکات ،نه مسلمانی مان مسلمانی ! معنی "جهاد" را با تمام مفاهیمش یاد دادی.

علی جان !

طناب تو واژه های آزادی و انسان و دموکراسی و حقوق بشر را به چالش کشید و به تمسخر گرفت زیرا سیاست مداران کشورهای مدعیان چنین واژه هایی ، کردستانت را چنان قطعه قطعه و پاره پاره کردند که هرگز نتوانستی برسفره های نفتی میهنت با شکم سیر بخوابی و در نهایت با کولبری زیر بهمن خوابیدی و همان ها بودن که هدیه گران بهایی چون بمباران شیمیایی حلبجه و سردشت را به تاریخت ارزانی فرمودند!

علی جان ! 

در کشوری با این همه نعمت و ثروت، با کولبری شبانه ات و خالی گذاشتن صندلی ات در کلاس به مسوولان  آموزش و پرورش و وزیرش شرم و حیا  آموختی!
در حالی که در کشورت تحصیل رایگان است ؛ تو برای نان رسیدن به مدرسه ات در زمستان زیر بهمن جان دادی.

به صدا و سیما هم آموختی که به جای بارها پخش تنبیه جزئی دانش آموزان از طرف معلمان با شرم، اخبار مرگ جانسوز شما و تهیه هزینه های صدها دانش آموز و دانشجو را که از جیب معلمان پرداخت شده پی گیر باشد و پخش کند ؛ هر چند هرگز نوبت به چون تویی عزیز و دلبندم نرسید!
روان شاد و بهشت نصیبت باد.
تسلیت و صبوری برای مادر و خواهران گران سنگت ...

 

علی جان !

قول می دهم  به عشق تو آنچه در توان دارم تا آخرین روز مدرسه از دوستانت دریغ نکنم و در خدمت شهر و دیارت باشم."

روانت شاد ای پرستوی تیز بال خوش خرام.
روانت شاد و !
 دستانت به پهنای زمین و آسمان ها باز و در پرواز.
گرمای خورشید آسمان از چشمانت.
زمستان سرد خونخوار از گرمی پرستوهای چشمانت
چو جان عاشقان آزادی انسان گرم گرم.
روانت شاد!
ای کبک تیز پای کوهسارانم.
سبدهای بصیرت چیدم از دامانت،
از سکوت سردبی امان انتهای اتاق دوستانت.
مرا جز شرم بر سفره ی سرد زمستانت؛
چه باید؟
بهاران، گل عذاران سبزه ها، درخردل جهل و تعصب ها، خشک و پرپر،
زیر عصیان های شهوت های بی فرجام .
و تو بی نان ،
چشم به راه من
 و من بی نام و نشان به همراهت،
که شاید لایه ای ازظلمت هزار لایه ی انباشته بر شانه های شهرت بردارم
 برادر درجان.
روانت شاد.

دل نوشته برای مرگ دانش آموز کولبر


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

دوشنبه, 11 بهمن 1395 21:32 خوانده شده: 2902 دفعه چاپ

نظرات بینندگان  

پاسخ + +13 -1 --
فرهنگی 1395/11/11 - 23:01
تنها دلیل این فجایع در کشور عدم توزیع نابرابر ثروت و امکانات است. انگار تمام ایران در تهران و مشهد و چند شهز خلاصه شده است. مرزنشینان فراموش شده اند.
پاسخ + 0 0 --
کمیلی 1395/11/12 - 15:29
در تهران هم فقر کم نیست . مسئولان بیشتر به فکر خودشان هستن تا مردم .مشکل این هست .
پاسخ + +13 -1 --
ناشناس 1395/11/11 - 23:40
خدا به پدر و مادر و خانواده اش صبر دهد.
پاسخ + +10 -1 --
روح الله 1395/11/12 - 00:20
روحش شاد، خیلی ناراحت شدم.
پاسخ + +13 -1 --
جوانرود 1395/11/12 - 01:32
بسیار مایه تاسف و تاثر بود با شنیدن این خبر واقعا از ته دل گریه کردم. مرگ این عزیزان انسان و انسانیت را شرمنده کرد.فقط میتوانم بگویم انسانیت شرمت باد.
پاسخ + +9 -1 --
معلم 1395/11/12 - 04:53
خدایش بیامرزد

باری تاسف برای وطنم برای معلمان دلسوز برای محصلان بی گناه بدنبال یک لقمه نان
پاسخ + +9 -1 --
معلم ناامید 1395/11/12 - 05:40
ای امان از بی پولی و تلاش برای معیشت ومنزلت ...
روحش شاد روحشان شاد
پاسخ + +6 -1 --
کمیلی 1395/11/12 - 10:34
مسئولان در هر جایگاهی که هستند، بدانند که کوتاهی کرده اند .این همه ثروت در کشور است ،چرا باید این افراد برای تامین حداقل زندگی ، سلامت خود را به خطر بیندازند ؟! در روزهای دیگر هم ، این افراد دارند جان خود را به خطر می اندازند تا لقمه ای نان به خانه ببرند .
پاسخ + +6 -1 --
حق پرست 1395/11/12 - 10:45
متأسفیم!!!!!!!
پاسخ + +5 -1 --
فرهنگی 1395/11/12 - 12:33
به امید روزی که مردم کشور عزیزمان ایران به دور ازاینگونه مشکلات زندگی کنند.باخواندن این مطالب،هرانسانی دچارناراحتی وعذاب وجدان خواهدشد. مخصوصامسئولین؛که این فجایع به خاطرعدم ایفای وظایف اصلی آنان است. خداوندروحش راشادوبه خانواده اش صبرعطافرماید.
پاسخ + +5 -1 --
دبیر 1395/11/12 - 18:55
واقعا بعضی اوقات کاملا درمانده میشه
امروز عصر در هوای برفی پیرانشهر، از دست فروش سرچهارراه می خواستم دستمال کاغذی بخرم،پول رو که دادم دیدم دانش آموز خودمه.
خیلی سخته که آدم هر چی فکر می کنه کاری از دستش بر نمایاد غیراز تاسف خوردن و آه کشیدن
پاسخ + +1 -1 --
ناشناس 1395/11/14 - 13:57
ممنون از شما معلم دلسوز ،که درد رو می فهمی

نظر شما

صدای معلم، صدای شما

با ارائه نظرات، فرهنگ گفت‌وگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.

نظرسنجی

میزان استفاده معلمان از تکنولوژی آموزشی مانند ویدئو پروژکتور ؛ تخته هوشمند و .... در مدرسه شما چقدر است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور