آموزش و پرورش ... آموزش بی پرورش ... آموزش فقط ... و شاید حتی آموزش نیز نه ... من سر در گمم . نمی دانم . من که عضوی از این مجموعه هستم درک نمی کنم که کدام درست است.
قرار است این مجموعه انسان بپرورد . شهروند بپرورد . انسان هایی و شهروندانی برای زندگی. انسان هایی خوشبخت ، خوشحال ، خوش اخلاق و مفید . شهروندانی مسئول ، قانون مند ، نقاد و موثر... فاجعه است وقتی می بینم که من به عنوان یک معلم نمی دانم قرار است چه کنم. هدف های شعاری را می دانم ولی آن قدر فاصله ی شعار ها با واقعیات زیاد است که آدم را سر درگم می کند.
مدارس ما امروز معمولا دو دسته اند :
مدارسی که فقط مسئول تزریق محفوظات به دانش آموزانند. از اول ابتدایی تست و آزمون و کتاب های کمک درسی ،کلاس خصوصی و تقویتی ... فارغ التحصیلان این مدارس عمدتا فقط به درد این می خورند که کنکور بدهند و دیگر هیچ... و وقتی کنکور تمام شد و دانشجو شدند حتی به درد دانشجو بودن هم نمی خورند !
جوان هایی که حتی مهارت های ساده ی ارتباطی هم ندارند . مهارت های ساده ی زندگی را هم ندارند . بچه هایی که حتی از پس یک سلام و احوال پرسی ساده هم بر نمی آیند. از زندگی هیچ نمی دانند. با دنیای واقعی معمولا بیگانه اند. خانواده های کم جمعیت امروزی هم این مشکل را تشدید می کند.
پدر و مادرهای این دانش آموزان افتخارشان این است که فرزندشان همیشه در اتاق در بسته ی خود درس می خواند و حتی یک دوست هم ندارد و اصطلاحا اهل رفیق بازی نیست. این بچه ها قرار است تجسم آرزو های بر باد رفته ی پدرها و مادرها باشند و قرار است آنی شوند که پدر و مادرشان نشدند یا آرزو دارند که آن شوند.
حالا این نابغه و انبار محفوظات به دانشگاه می رود. به فضایی کمی واقعی تر از خانه و تنوعی از آدم ها . یا خود گم می کند و به بیراهه می رود و یا به گوشه ای می خزد و به انزوایش ادامه می دهد و خیلی مشکلات دیگر .
این آدم همه چیز را از وسطش یاد می گیرد... زندگی کردن را ، اظهار نظر را ... سیاسی بودن را ... و خیلی چیز ها را حتی عاشق شدن و دوست داشتن را . و آن چه آدم گام به گام از اول نیاموزد به هیچ نتیجه ای نمی رسد و مدیرانی و متخصصانی و پزشکانی و مهندسانی و تحصیل کرده هایی و در کل شهروندانی بی ریشه و متزلزل ... نمونه اش ازدواج های ناگهانی و طلاق هایی ناگهانی.
دسته ی دوم مدارسی که تنها و تنها جایی است برای نگه داری چند ساعته ی کودکان و نوجوانان و جوانان تا پدر و مادرشان خیالشان راحت باشد که فرزندشان تنها در خانه نمی ماند. اینجا کمی احتمال هست که همه ی عوامل دست به دست بدهد و آدم هایی مفید و موثر بار بیاورد و در اغلب موارد...
البته در هر دو نوع این مدارس بدبینی است اگر بگویم اهداف شعارگونه ی سندهای بالا دستی و طرح های تحول هرگز برآورده نمی شود اما کمتر اهداف مذکور محقق می شود.
بچه های ما در این سیستم ؛ نه پرورش درستی می یابند و نه آموزش مناسب برای زندگی می بینند و در این روند همه مقصرند از قانوگذار تا مجری ، از وزیر تا مدیر مدرسه و من معلم و پدران و مادران و تنها بی گناهان دانش آموزانند.
نمی خواهم سیاه نمایی کنم. هنوز هم در میان فارغ التحصیلان و مشغولین به تحصیل در این سیستم مریض و ناجور تعداد قابل توجهی از بچه ها به طرز معجزه آسایی همان می شوند که باید و این نوید می دهد که اگر روزی ... شاید... به فضل و کرم الهی...این سیستم اصلاح گردد چه گلستانی خواهد شد این مرز و بوم ...
ان شاءالله...نظر شما چیست؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان