کلاس سوم دبستان بودم که پدرم برای یک ماموریت رفت تبریز .
یک شب در خواب و بیداری صدایش را شنیدم و صبح دیدم که برگشته . آن روز جمعه بود و ما دور پدر جمع شده بودیم و او از تبریز و زیبایی هایش می گفت و بعد جعبه کوچکی را آورد و گفت این هم سوغاتی شما .
از درون جعبه میوه ای قرمز شبیه قلب، که کلاه سبزی به سر داشت و دانه هایی سیاه بر تن بیرون آمد . خیلی خوشگل بود .
پدر گفت : این یک میوه خارجی است ، اسمش توت فرنگیه.
سهم خودم رادر یک قوطی گذاشتم که فردا ببرم مدرسه و به دوستام بگویم که ما میوه خارجی می خوریم .
تا فردا برای من یک قرن طول کشید . بالاخره فردا رسید و من قوطی بدست رفتم مدرسه و در انتظار زمان مناسب .
زنگ تفریح ولوله ای به پا شده بود و من در مرکز توجه . با یک قوطی در دست و گردنی برافراشته، چون فاتحی بزرگ در میدان کارزار .
آن قدر درگیر قوطی و آن میوه عجیب بودیم که متوجه صدای زنگ نشدیم.
ناگهان سایه خانم ناظم ، چون عقابی بر سر ما افتاد . با خط کشی در دست و نعره ای غیر انسانی ،قوطی را از دست من گرفت و تهدیدکنان ما را متفرق کرد .
آخر ساعت پشت در اتاق دفتر رفتم و قوطی و میوه خارجی ام را خواستم .
خانم ناظم با خنده ای شیطانی گفت : "قوطی ؟ میوه؟کدام قوطی؟"
آن زمانها خبری از حقوق کودک و احترام به کودکان و اهمیت به رشد عاطفی و اجتماعی کودکان و .... نبود .
دیدن همان خط کش در دست ناظم و درد آن بر بدنم کافی بود که قوطی و میوه را فراموش کنم . و با چشمانی متورم و دلی پر از کینه دست از پا درازتر به خانه برگردم . توی خانه هم اصلا کسی به حال من توجهی نکرد . و بعد از آن هم هیچ کس نگران بی علاقگی من به مدرسه و افت نمرات تحصیلی ام نشد . شاید آنها فکر می کردند خوردن توت فرنگی باعث افت تحصیلی ام شده و خوردن این میوه های خارجی اصلا برای بچه های ما خوب نیست .
امان از دست این خارجی های .......
هنوز بعد از گذشتن حدود نیم قرن از ان تاریخ هر موقع توت فرنگی می بینم، درد خط کش را روی تنم احساس می کنم . اما هنوز معتقدم که توت فرنگی خیلی میوه خوشگلیه.
کانال انشا و نویسندگی
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.