سال 57 مدرسه خود را به خاطر می آورم. در حیاط نسبتا کوچک مدرسه چهار گروه متفاوت صف صبح گاهی یا تیم ورزشی متفاوتی داشتند. انجمن اسلامی یا حزب ا.... ، مجاهدین خلق، و اقلیت ها یا چپی ها ، بی تفاوت ها یا هیچ کدام. سالهای بعد آن صفها واحد شد و هر کس در لوای فعالیت واحد قرار گرفتند. اما اتفاقاتی رخ داد که خیلی چیز ها را از ما گرفت.
پرورش از آموزش جدا گردید و دبیران پرورشی در مدارس مشغول فعالیت گردیدند. هرچند پیکر واحد بود اما باز عده ای معدود با دبیران پرورشی برای فعالیت هایی چون شرکت در مسابقات قرآن یا نهج البلاغه یا سرود و.....یا تهیه روزنامه دیواری در ایام خاص و شرکت در مراسم نماز و...در مدارس همکاری می کردند. همچنان که در نظرسنجی صدای معلم نیز مشاهده کردید اکثریت خواستار حذف معاونت پرورشی بودند، البته اگر این استناد علمی باشد.
ما پرورش را از آموزش جدا کردیم و نفوذ معنوی معلم بر روی دانش آموزان را خنثی ساختیم. در نوشته قبلی خود با عنوان وزارت "آموزش و پرورش "یا فقط "آموزش"؟ در مورخه یکشنبه, 05 شهریور 1396 ، نیز به این نکته اشاره داشتم.
از سوی دیگر برخی از خانواده ها به جز معتقدین مذهبی ناب و خالص شان ، از پرداختن به واجبات دینی سرباز زدند.
عمده ترین تنهی عن الفحشای هر خانواده نماز و روزه است و والدین آنها را به جا نیاوردند و فرزندان چون شاهد چنین صحنه های معنوی نبودند لذا آنها را فرا نگرفتند. نتیجه این جریان 39 ساله شد بحران اخلاقی کودکان و نوجوانان.
خالی بودن عرصه یادگیری اصول دین و فروع دین. دیگر کودکان سر بر زانوان مادران یا پدران خود نمی گذاشتند تا قصه ها و احادیث مذهبی از امامان حسن و حسین "ع" بشنوند. دیگر کودکان از دو سه سالگی با تقلیدی زیبا موقعیت نماز خواندن پشت سر والدین را نداشتند. دیگر حسرت کودکان با اشک هایی که برای بیداری سحری ماه رمضان روان می شد ، همراه نبود.
زندگی شده بود تماما عرصه چشم و هم چشمی و بردن گوی مسابقه خرید از دیگری یا شرکت در مسابقه تسهیلاتی ثبت نام در مدارس خاص . نشستن به پای ماهواره و شنیدن تازه های بازار و اخبار صدای آمریکا و بی بی سی و حسرت خانواده ها شده بود سریال های آن چنانی و .....
الگوهای والدین برای کودکانشان دیگر رنگ و بوی وطن نمی داد. مِتدهای جدیدی فرا می گرفتند . الگوهائی که عطر و بوی مذهب و اعتقادات دینی نداشت. نحوه گفتار خانواده عوض شد. نحوه پوشش خانواده عوض شد. رسالت صله رحم مادربزرگ و پدربزرگ رنگ و بوی فرهنگ بیگانه به خود گرفت. پدر و مادر پیر کسر شأن عروس و داماد گردید و به خانه سالمندان سپرده شد. مهمانی های ساده دیروز جایش را به تشریفات کُشنده داد. از قداست عروسی ها کاسته شد و همه چیز شد هزینه کردن .هر چه بیشتر جایگاه خانواده رفیع تر.عروس و داماد را این بار با هلیکوپتر حمل کردند. دیگر مهریه ها چهارده معصوم ، 5 تن آل عبا ، یا سفر خانه خدا نبود. مهریه ها منبع درآمد افراد سودجو گردیده بود. به اندازه سال ازدواج یا تاریخ تولد ، و بعد عقد بلافاصله مهریه به اجرا گذاشته می شد و جناب داماد به زندان روانه می شد.
تعداد اندکی از پدران برای تأمین معاش خانواده دیگر کارگری را ترجیح نمی دادند و به تبعیت از قانون دیه ، جوان یا پیر خود را عمدا زیر ماشین می انداختند تا خانواده اش با دریافت دیه زندگی نمایند. یا برخی از پدران با غرق شدن در مفاسد اقتصادی شبانه روز کار می کردند و از خانواده خود غافل شده و دست مهری بر سر کودک خویش نمی کشیدند. در تعقیب همان شعار یک شبه ره صد ساله طی طریق کردن و قبلا میلیونر شدن و امروز میلیاردر شدن و یقین فردا ....
امروز کودکان در اتاق تنهائی خود خصوصا در خانواده های تک فرزند ، دست نوازشی بر سرشان نیست. او با اسباب بازیهای معقول و غیر معقول خود یا با دنیای مجازی بی حدو مرز یا تبلت و تلفن همراه خود تنهای تنهاست. امروز این کودکان مفهوم عاطفه و دوست داشتن را فقط در مادیات یا دارا شدن هر آرزوئی می یابند.
یا کودکان فقیر امروز با رؤیاهای دست نیافتنی خود مشغول جمع آوری زباله یا بافتن قالی و.... است. او نیز دست نوازشی بالای سر خود ندارد.
امروز ما متهم هستیم که آنها را بیشتر از توان شان تنها گذاشته ایم.در هر دو شرایط فقر و ثروت شدید کودک امروز تنهای تنها دور از بستر آموزشی مفاهیم اخلاقی و مذهبی است.
ظواهر زندگی و برجسته نمودن آن یا زیستن برای دیگران ، هنری بود که عده ای از والدین به فرزندان خود فرا دادند. لذا دانش آموز امروز از آنجا رانده و در اینجا مانده است. دانش آموز امروز از نفوذ معلم خود نیز بی نصیب است. معلم به فردی تبدیل شده است که شرح وظایفش تدریس واو واو کتاب درسی است. امروز نه از نفوذ والدین و نه معلم بر روی دانش آموز خبری نیست. لذا امروز مدارس کشور ما دچار بحران اخلاقی یا اعتقادی گردیده اند. کودکان و نوجوانان امروز یعنی دانش آموزان ، توپ بازی وسطی هستند که والدین در یکسو و آموزش و پرورش در سوی دیگر قرار گرفته است. والدین دو نفری این توپ را پرت می کنند اما آموزش و پرورش با تمامی ساختار انسانی و سازمانی اش. یعنی معلم ، معاون ، مدیر، دبیرپرورشی، وزیر و معاونان و امکانات و تجهیزات مدارس. بینوا دانش آموز وسط این بازی زندگی برای درونی شدن ارزشها و جامعه پذیری اش ، گیج و منگ این طرف و آن طرف می رود. سردرگمی دانش آموز امروز برای تبعیت از الگوی کارآمد، به دلیل نبودن الگوی مناسب است. مغز و قلب کودک امروز در دستان امن و مطمئنی نیست.
زندگی شده بود تماما عرصه چشم و هم چشمی و بردن گوی مسابقه خرید از دیگری یا شرکت در مسابقه تسهیلاتی ثبت نام در مدارس خاص دانش آموز امروز در خلاء گام بر می دارد. او لبه پرتگاه است. هم می تواند ته دره بیفتد هم همانجا تا آخر عمر بلاتکلیف منتظر بماند. ما امروز به کودک خود یا دانش آموزمان چیزهای باارزشی برای حراست نمی دهیم. امروز گفت و گوی شفاهی گذرا با تمامی آسیب هایش هدیه ما به اوست.
گفت و گوی شفاهی بدون عمل یا بدون تثبیت ارزشی قدرت ماندگاری اثرگذار تاریخ پدران ما را ندارد. یا گفتگوی شفاهی اثر یک روایت و حدیث برای کودک دو ساله نماز گزار را ندارد.
کودک یا دانش آموز امروز در جریان شلیک مسلسل وار کلمات شفاهی خویشتن خویش را می بازد و برای همین او امروز خشمگین است. او جراحت عدم باغبانی ما را بر روح و جسم خود دارد. او از بی صاحبی خویش توسط خانواده و مدرسه ، رنجور است . برای همین او امروز چاقو به دست گرفته است. او از game های پر کرده خلاء عاطفی خودش خالی کردن خشم خود به سایرین را یاد گرفته است. او رها و بدون حامی دلسوز است.
امروز غفلت هر دو نهاد یعنی خانواده و مدرسه در باغبانی او و هرس علف های هرزش ، عصبانیت و رنجوری او را باعث گردیده است. این دو نهاد برای خاطر این قصور و ناتوانی، مورد نقد تاریخ نویسان قرار خواهند گرفت. تاریخ به مذمت آنان در به انحراف کشیده شدن کودکان و نوجوانان خواهد نشست.
مسئولین آموزش و پرورش و والدین چه زمانی در اصلاح رفتار و منش خود خواهید کوشید تا از غرق شدن تعداد بیشتر دانش آموزان و نسل های بیشتر در گرداب بحران هویت و خودباختگی ، پیشگیری نمائید ؟ هر دو نهاد برای کوتاهی در تأدیب فرزندان جامعه خطاکارید. والدین در گذاشتن خشت اول و آموزش و پرورش در ادامه ساخت و ساز بنیان فراگیری علوم و فنون و جامعه پذیری وطنی.
در خانواده و مدرسه جذابیت لازم برای آموزش مسایل مذهبی وجود ندارد. مفاهیم کتب درسی یا شرح وظایف دبیران پرورشی نتایج معکوس از خود بر جای گذاشتند. به قول دکتر شریعتی : پدر مادر ما متهمیم.
اما آموزش و پرورش نیز در این اتهام شریک جرم است. امروز به خلاقیت در آموزش مسایل اعتقادی و مذهبی در هر دو نهاد اصلی جامعه بیندیشیم.
همگان نیک می دانند که برگشت به عقب در صورتی که شرایط مطلوبی بر آن حاکم بوده است سیر قهقرائی نیست.
نسل امروز ارتباط منطقی بین اعتقاد و باور اخلاقی و مذهبی با تارو پود زندگی را گم کرده است.
برای بازیابی آن کمک شما والدین فرزندان سرزمین من و نظام آموزش و پرورش ضروری است. از کجا آغاز کنیم؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
ضمنا باید توجه داشت که متولیان مذهب با توجه به عملکردشان از سوی نسل جدید تحریم شده اند و توصیه ها و تدابیر آن فیلتر می شود و نوعی مبارزه منفی قابل مشاهده است. اما نمی توان این وضع را مطلقا منفی تفسیر کرد
اولا اگر دقت بفرمائید بنده چندین بار از واژه هائی چون برخی ،عده ای .... استفاده کرده ام. پس تعمیم ناروا یا اغراقی صورت نگرفته است.
ثانیا اینجانب بُعدی از نگرش به مذهب و اخلاق و تأثیر آن بر دانش آموزان را تحلیل کرده ام.
ثالثا متولیان مذهب تحریم خیر ، بگوئیم با شدت در بُعد مذهبی ، آنان را رانده اند.
رابعا بحران هویت یا خودباختگی تا جائی که من معلم جامعه شناسی تجربه کرده ام به نحوی در منش آنان نمود عینی دارد.
با مطالعه حوادث مدارس پدیده هائی چون ضرب و شتم مدیر یا قتل معلم یا خون بازی یا تیغ زنی یا مصرف مواد مخدر ، خودکشی یا آزار جنسی و....... می توان وجود بحران اخلاقی و عاطفی آنان را در یافت.
از نکته نظرتان سپاسگزارم.
واقعا از شما ممنونم که بالاخره مقاله ای در خصوص لزوم تعامل آموزش و پرورش و مدرسه با اولیاء دانش آموزان نوشتید و شک و شبهه اینجانب را نسبت به خودتان بر طرف نمودید.
همکاران شما در یکی از ادارات آموزش و پرورش همدان خودشان را از اساتید برجسته استان که چه عرض کنم بلکه کشور در زمینه آموزش و پرورش می دانند به طوریکه حتی اصول علمی تربیتی را هم قبول ندارند و همیشه خودشان را عالم دهر می دانند و متکی بر تجربیاتی هستند که درد هیچکس بجز خودشان نمی خورد.
اولا :کنجکاو شدم که نسبت به بنده چه شک و شبهه ای داشتید؟
ثانیا : ببخشید کدام همکاران بنده ، اینجانب بازنشسته ام و در حال حاضر همکاری ندارم. منظورتان از استان ماست؟ بنده چه کنم؟
با تشکر
1-قبول نداشتن تعامل «صحیح و به دور از تعصبات بیجا و ..» بین معلمین و والدین دانش اموزان
2- می دونم شما بازنشسته هستید منظورم آقایان و خانوم هایی هستند که جای شما نشسته اند.
3- استان همدان را ذکر کردم نه استان شما را.
با تشکر فراوان
همکار محترم به شکاف بوجود آمده در دلبستگی یا وابستگی به مسایل مذهبی و اخلاقی اشاره کرده ام. شکافی که با جدائی پرورش از آموزش ، باعث کاهش نفوذ معنوی معلمان گردیده است. فراموش نکنیم معلم طی هفته با کل دانش آموزان یک کلاس در ارتباط و اثرگذاری است اما دبیران پرورشی با دانش آموزان فعال یا داوطلب انجام فعالیت های جنبی . چون شرکت در مسابقات یا گروه سرود و.....
بنده به دخالت اولیا در امور آموزش یا مدارس اشاره نکرده ام، بلکه به از دست رفتن نقش والدین در ایجاد و تقویت امور اخلاقی و مذهبی در کودکان اشاره کرده ام که متعاقب آن مدارس نیز چنین کرده اند. لازم نیست اولیا در امور مدارس به نحوی که شما نگران هستید دخالت نمایند. با تشکر
این نکته آفت نیست، علت اینکه من و شما این را آفت می دانیم عدم توانایی ما در عدم استفاده از ظرفیت های موجود در امر تعلیم و تربیت است.
درست است بعضی از والدین درخواست های نابجا و یا .... دارند اما همه که اینطوری نیستند.