در این بحث و در ادامۀ بخش اول که در آن با تعریف کودک و خلاقیت به نظر واحد نزدیک شدیم و از سادگی تحقق خلاقیت لذت بردیم به بررسی تعدادی از عوامل مؤثر از بین برندۀ قدرت خلاقیت کودکان می پردازم :
ا ) امر و نهی کردن : تعیین تکلیف برای انجام کاری یا مذمت و منع از انجام کاری ، باعث از بین رفتن اعتماد به نفس کودکان می گردد. برخی از بزرگسالان خود معترفند که اصلا اعتماد به نفس ندارند و از انجام کارهای محوله یا پذیرش مسئولیت واهمه دارند، چون در کودکی والدین چنین اشخاصی بزرگ ترین و مهم ترین وظیفه خود را امر و نهی کردن برای کودک دانسته اند. یا شاید برخی با بالا رفتن سن ، اعتماد به نفس دوران کودک و جوانی خود را از دست بدهند اما اعتماد به نفس هرگز در وجود چنین کودکانی جوانه نمی زند که روزی قصد از بین رفتن هم داشته باشد. امر و نهی کردن به کودک از سوی والدین یا معلم ، باعث سردرگمی کودک در تشخیص موقعیت می گردد لذا تمرکز و دقت کودک در انجام کارها کاهش می یابد و قدرمسلم دیگر امکانی برای اندیشیدن و یا خلاقیت توسط کودک باقی نمی ماند.
2 ) الگو دادن به کودک : تعیین جهت یا مبنای عمل برای کودک یعنی از بین رفتن خلاقیت او. یعنی مسدود ساختن قدرت تفکر. یعنی اندیشیدن به جای او و برای او . یعنی از بین بردن توانایی مشورت و همفکری و ارادۀ کودک. فراموش نکنیم که الگوهای رفتاری ما مربوط به جامعه پذیری دوران کودکی ماست و یقین تناسب یا همگنی با الگوهای رفتاری متناسب زمان کودکان ما که فاصله یک نسل است را ندارد. بسیاری از الگوهای کارکردی و یا رفتاری ما تاریخ مصرف خود را نسبت به شرایط زمانی و حتی مکانی از دست داده اند و کارآئی لازم برای امروز یاکودکان روز را ندارند. الگو دادن ما برای کودکان یعنی مسدود ساختن دریچۀ نگرش و بینش او. یعنی فلج سازی قدرت تخیل و خلاقیت.
3 ) بی اهمیت جلوه دادن کار کودک : هر کودکی در حد توان خود دوست دارد تا نقاشی ترسیم نماید و یا به نظر خود نحوه نوشتن کلماتی را شبیه سازی و یا با تکه های اسباب بازی خود خانه و در و پنجره ای بسازد و.... بی توجهی ما به این کارهای کوچک یا اهمیت ندادن ما به آنها و حتی نگاه نکردن ما به کارهای کودک که گاه چانه ما را گرفته و سعی می کند تا نیم نگاهی داشته باشیم ، عامل دلسردی و بی انگیزه شدن کودک خواهد شد. تسلسل رشد توانیی او گاه تند و گاه کُند است لذا وظیفه والدین و معلمان دقت در کارهای کوچک کودکان است تا با تشویق و حمایت های مستمر ما از کارهای آنان امکان ایجاد خودباوری و رشد و تقویت رفتارهای مثبت و مفید در او تقویت شود که این جریان به ایجاد خلاقیت و جهت دهی بیشتر و عمیق تر در انجام کارها منجر خواهد شد.
4 ) قوانین خشک و بدون تغییر : احتمالا قوانین رسمی هر کشوری خشک و قاطع هست و لزوما نیز باید همین طورهم باشد اما هیچ قانونی برای ابدالدهر وضع نمی گردد و می بایست نسبت به شرایط مکانی و زمانی تغییر کند. برای همین قوانین موجود در خانواده و مدرسه برای کودکان می بایست منعطف و قابل تغییر باشد. اگر قرار باشد نوع برخورد قوانین ما در هر تکرار خطا و یا حتی کار خوشایند از سوی کودکان یکسان و همانند باشد ، آنان خود را در یک پادگان نظامی تصورخواهند کرد که ابتدا و انتهای عملکرد در آن واحد و بر اساس تبعیت بی چون و چرا از قانون مشخص است، تا حال در کدام سربازخانه ای ، خلاقیتی از سوی سربازان صورت گرفته است ؟ چرا ؟ چون حاکمیت زور با قوانین غیر قابل انعطاف خود امکان تبلور و ظهورهر نوع تفکر نو را از آنان می گیرد. سرباز قرار است نیروی دفاعی کشور در مقابل تجاوزات دشمن خارجی باشد پس سختی و خشکی از ویژگی های اجتناب ناپذیر یک پادگان آموزشی است. دخالت احساس در قوانین نظامی ، تردید جنگیدن را در فرد به وجود می آورد . اما قوانین ما در خانواده و مدرسه باید بر اساس رشد سالیانه آنان در سنین مختلف ، متفاوت باشد تا کودک روزنه ای برای ابراز وجود و رشد خلاقیت خود بیابد . ما کودکان را فقط با قوانین دو دو تا آشنا نمی سازیم بلکه احساس در نوع برخورد ما نسبت به او از درجۀ شدت بیشتری برخوردار است چون کم سن و سال است و به حمایت همه جانبه ما نیازمند است. پس حضور قوانین خشک و انعطاف ناپذیر در دو نهاد بنیادی جامعه پذیری کودک یعنی خانواده و مدرسه ، ماهیت خلق موقعیت جدید برای تجربه کردن را از بین می برد .
5) ترساندن کودک از شکست : برخی به جای نشان دادن آثار یا نتایج مثبت و مفید یک مسیر یا یک بازی ، ابتدا به ساکن کودک را از انجام آن باز می دارند. اگر بالای درخت بروی می افتی و دست و پایت می شکند و یا اگر هنگام دعوا کردن نزنی و بترسی ، حسابی کتک می خوری و..... ما به تحلیل موضوع یا آماده سازی او برای برخورد با مسأله نمی پردازیم بلکه یا او را از انجام کار منع می کنیم و یا او را تشویق به نشان دادن واکنشی خاص می نمائیم و اجازه نمی دهیم به اصل تجربه کردن دست یابد.
عادت دیرین والدین : به بخاری یا آتش دست نزن می سوزی !! به چاقو دست نزن دستت را می بری !! پس آزمایش و خطا برای چه امری است ؟ او کی باید مجالی برای کردن و نتیجه گیری داشته باشد ؟ لابد پس از بزرگ شدن و بتدریج . ترساندن کودک با احتمال شکست در انجام هر کاری اعتماد به نفس او را از بین برده و او از انجام تجربه های جدید باز می ماند لذا هرگز مجالی برای خلاقیت در قِبال موقعیت های تازه نخواهد داشت.
6 ) ایجاد رقابت ناسالم : شرکت کودک درهر نوع فعالیت اجتماعی ، باعث خودیابی و افزایش اعتماد به نفس او می گردد. والدین و معلمان با ترغیب و تشویق کودک برای درس خواندن یا نقاشی کردن یا نواختن سازی و.... به رشد فردی و اجتماعی او کمک می نمایند. با تشویق کودک به همکاری و همراهی دیگران در جهت نیل به هدف ، امکان شرکت در رقابت سالم را برای او فراهم ساخته ایم اما اگر او را به برتری فردی ، حقه و حیله زدن برای پیشی جستن به حرکت واداریم رقابت ناسالم ایجاد کرده ایم. کودک باید درک کند که در سایه همکاری با همسن و سالان خود می تواند شانس موفقیت خود را در یک رقابت سالم افزایش دهد. مثلا مشکل درسی دوستش را برطرف سازد یا مداد رنگی به او دهد و... علیرغم این کمک ها به او یاد دهیم که می تواند بهترین هم باشد. بدین طریق کودک هر دائم در جست و جوی شیوه ای جدید برای دو چیز خواهد بود: تلاش بیشتر و کمک به دیگر کودکان ، لذا امکان خلاقیت نیز برای او فراهم خواهد شد.
7 ) مقیّد کردن کودک صرفا به نتیجۀ عمل : کودک در انجام هر نوع فعالیتی ، با مهارت هایی چون تفکر ، انتخاب و ایجاد بهترین شیوه برای انجام آن فعالیت آشنا می شود. او می بایست از هر مرحله انجام کار لذت ببرد و با دقت آنها را یاد بگیرد. اگر والدین و معلمان فقط به نتیجه کار کودک امتیاز ، نمره یا پاداش دهند ، کودک برای انجام مراحل فعالیت اهمیت نخواهد داد چون بزرگترها چنین می خواهند و یا می کنند لذا مهارت و یادگیری هم به دست نخواهد آمد. او بدون دخالت خلاقیت یا آزمایش و خطای چندین شیوه ، شتاب زده به نتیجۀ عمل خود خواهد اندیشید ، نتیجه ای که برای حصول آن تلاشی ننموده است و از قبل معین بوده است. تعیین هدف پیشاپیش توسط والدین یا معلم برای کودک ، قدرت خلاقیت او را برای نیل به هدف یا نتیجه از بین می برد. کودک باید یاد بگیرد که در انجام هر کاری مراحل متعددی وجود دارد که هر کدام ارزش و لذت خاصی برای فاعل کار دارد و با تجربۀ هر کدام از این مراحل می توان مهارت کسب کرد و یا استعداد و علایق خود را شکوفا ساخت.
8 ) مقایسه کردن کودکان : ما باید بدانیم که هیچ دو چیز شبیه هم نیست ، شکل ، ماهیت و کارکرد هر چیز متفاوت از هم است. مثلا خیار خاصیت و شکل خود را دارد و پرتقال مال خود را. یا مداد کارکرد خاصی دارد که متفاوت از پاک کن یا مداد تراش است و... انسانها نیز با قرار گرفتن در بین افراد متفاوت و محیط های اجتماعی گوناگون که دارای فرهنگ و زبان و دین و ..... خاص خود هستند از یکدیگر تفاوت های فاحشی دارند. یکی از بدترین روش های تربیتی ، مقایسه کودکان با سایر همسن و سالان اوست که باعث تحریک حس حسادت و خودخوری و از بین رفتن اعتماد به نفس و توانایی انجام کارها توأم با خلاقیت در کودک می گردد. کودک به هنگام مقایسه شدن دیگر به چگونگی انجام کارهای محوله نمی اندیشد یا به تلاش برای به کارگیری تمامی توانایی های فکری و جسمی خود جهت انجام هر امری نمی اندیشد، او تنها به شبیه سازی خود با کودکی که با آن مقایسه می شود می اندیشد اما تفاوتها دیواری بلند و استواری هستند که تلاش او را ناکام می گذارد. انسانها به هنگام شبیه سازی از خلاقیت باز می مانند همانند صنعت مونتاژ.
9) ایراد گرفتن از نتیجۀ کار: انتظارات ما از انجام هر نوع کاری توسط کودک می بایست با سن و توانایی او سنجیده شود نه آنچه که خودمان توقع داریم. کودک در حد توان خود فعالیتی را انجام و به پایان می رساند و با هیجان هر چه تمام منتظر واکنش والدین یا معلم خود می ماند، اگر به جای تعریف و تمجید و تشویق به جا ، شروع به بیان ضعف ها و نواقص کار او بنمائیم ، آنگاه دنیای توقعات او را ویران ساخته ایم و دلسردی و نومیدی بر کودک مستولی خواهد گردید. کودک اگر هر باراز سوی ما شاهد چنین کُنشی باشد واکنش رفتار خاموش از خود نشان خواهد داد و دیگر میلی برای انجام آن کار یا هر نوع تلاش دیگر نخواهد داشت ، در واقع ما فرصت انجام چندین باره کار و خلاقیت حین انجام کار را از او دریغ داشته ایم . به جای ایراد گرفتن از نتیجۀ کار او ، می توانیم با گفت و گویی صمیمانه راهنما و هدایت گراو باشیم ، ما با هدایت موضوع برای تفکر بیشتر در انجام بهتر کار او را به سوی استفاده از توانایی خلاقیت می کشانیم ، دقت کنید همراهی ما با او برای دقت بیشتر در تفکر همه جانبه است نه منعی برای رشد خلاقیت او.
10) تعجیل در ارائه کار: تشویق کودکان به عجله کردن حین انجام هر نوع فعالیتی ولو مشق نوشتن ، باعث کاهش دقت ، انگیزه ، لذت انجام کار و هدفمندی آنان می گردد. عجله کن عجله کن وقت ناهاره یا خوابه ، یعنی من از تو انتظار دقت و خلاقیت و یا حتی یادگیری ندارم ، تو فقط کار واگذار شده را با سرعت هر چه تمام انجام بده چون باید تمام بشه !
11) تحقیر کودک : شاید همه ما تجربه تشخیص حس نوازش و یا خشم را از سوی نوزادان خود داشته باشیم ، هر چند چنین حسی در زمان جنینی نیز در شکم مادران برای او وجود دارد. گاه مشاهده می کنید که یک کودک سه ماهه فلان خاله یا عمو را بیشتر دوست دارد و با اشتیاق به آغوش او می رود و می خواهد با او بازی کند اما برعکس از مشاهده برخی به آغوش مادر پناه می برد. پس کودکان قدرت تشخیص برخی از رفتارهای بزرگسالان خود را دارند. بدترین نوع برخورد با کودک تحقیر کردن اوست، البته همه افراد درهر سنی از آن بیزارند. ما گاه ناخواسته می توانیم دلبند یا دانش آموز کودک خود را تحقیر کنیم. بیان برخی از واژه ها چون تنبل ، احمق ، بی عُرضه ، کثیف و..... چه در تنهایی خود کودک و یا در جمع کودکان وافراد دیگر ، او را در لاک خود فرو می برد و برچسب هایی از همان دوران کودکی بر او زده می شود که در زیر بار سنگین حقارت ها ، خویشتن خویش را می بازد و به تدریج باورمی کند که چنین ویژگی های ناخوشایندی دارد. تحقیر کودکان می تواند به صورت کلامی یا برخورد فیزیکی باشد. نامهربانی و تلخی تحقیرها می تواند کودک را به سوی عقده ای و کینه ای شدن بکشاند خصوصا اگر واکنش دفاعی از خود نشان ندهد و از ترس سکوت کند. قدر مسلم چنین کودکی توانایی خلاقیت در انجام کارها را تجربه نخواهد کرد چون سایه هولناک حقارت ها همیشه با اوست حتی در تنهایی اش.
12) خواستن کاری وَرای توان کودک یا توقع زیاد داشتن از او: داشتن انتظار یا توقع انجام هر نوع کاری توسط کودک بدون در نظر گرفتن تناسب آن با توانایی های فکری یا جسمی او، باعث از بین رفتن خودباوری و فرصت تحقق خلاقیت در انجام کارها می گردد. برو از زیرزمین فلان چیز را بیار ، تاریکی و پله های زیاد زیرزمین فرآیند ترس را دراو بوجود می آورد ، به زور و بدون آمادگی تربیتی یا گفتاری سگ یا گربه ای را بغل او دهیم و بگوئیم نترس ، او قبلا چنین تجربه ای نداشته و اگر بترسد واکنشی کاملا طبیعی است. یا معلم انتظار داشته باشد که کودک 8 یا 9 ساله ضرب و تقسیم شش رقمی در شش رقمی را بدون خطا انجام دهد . بزرگتر ها باید پیش زمینه ها و بسترهای لازم برای انجام هر نوع تقاضایی را با قدرت تجربه و توانایی سنی کودک بسنجند و بعد نوع کار مورد انتظار را به تناسب آن تعیین نمایند. در صورت اول امکان تحقق خلاقیت در انجام هر نوع فعالیتی ناممکن و اما در شرایط دوم ممکن می گردد. کودک با واقعیت های دنیای بیرون از خانواده نیز باید آشنا شود لذا انتظارات و توقعات ما می بایست در جهت سازگاری با این واقعیت ها نیز هماهنگ گردد. توانایی های کودکان را برای هر گروه سنی بشناسیم و توقعات خود را با سن آنان تنظیم نمائیم نه سن خود.
13) خشونت رفتاری : خشونت فلج کنندۀ ذوق و استعداد کودکان است. خشنونت بِستری نامناسب برای رشد کودکان است که حتی می تواند از آنان موجودی بزهکار و خلافکار در نوجوانی بسازد. خشونت والدین با یکدیگر یا نسبت به کودک یا رفتار تند و خشن معلم با او یا دیگر همکلاسان او، موجب مستولی شدن ترس در تمامی وجود کودک می گردد و در واقع امکان رشد کودک تنها فراهم نمی شود بلکه کودک از درون تمامی پتانسیل های ذاتی و وراثتی خود را نیز از دست می دهد چه رسد .خلاقیت در درون او خلق نشده و رشد نکرده خشک می شود چون بِستر مناسب و مساعد پرورش نمی یابد.
14) توجه بیش از حد به کودک و تهیه هر چه که او می خواهد و یا پول زیاد خرج کردن برای او: پدران و مادران ، گاه کودک خود را لوس تربیت بار می آورند.رفتاری که در گذشته هم بود و امروز نیز هست. فقط کافی است که کودک اراده کند و چیزی بخواهد فوری پاسخ دریافت می کند. اگر دقت کنید برخی اوقات کودک با زیرکی خاص از این طریق به محک زدن میزان دوست داشته شدن خود توسط نزدیکان می پردازد. چیزی می خواهد و منتظر دریافت آن می ماند اگر دریافت کند می فهمد که شما او را دوست دارید و گر نه تردید خواهد داشت. عادت ناخوشایندی که برای تعدادی از کودکان رقم می خورد توجه بیش از حد به او یا پاسخ آنی به خواسته هایش می باشد. او باور می کند که در همه جا این رفتار پدیده ای طبیعی است اما وقتی از سوی همکلاسان یا معلمان و..... خود چنین پاسخی دریافت نمی کند رنجیده خاطر می گردد. لوس بار آوردن کودک یا پاسخ قطعی به خواسته های او مانع تلاش و تفکر کودک برای انجام هر نوع فعالیت فردی یا اجتماعی می گردد لذا او برای به دست آوردن چیزی نیازی به عمل و خلاقیت درعمل ندارد به طور مثال به جای این که او برای خود عروسک یا اتومبیلی از خرده اسباب بازی هایش بسازد کافی است اراده کند و بخواهد فوری آماده خواهد شد، چون تجربه کرده است. حتی بیش از حد پول خرج کردن برای کودک که بدین طریق به تنوع نیازها یا خواسته هایش پاسخ داده می شود باعث می گردد تا با داشته هایش به ساخت چیزی جدید یا خلق شکلی دیگر نیندیشد . کودکانی که به دنیا نیامده اتاقی پر از اسباب بازی دارند متأسفانه حتی آرزو یا هوس و حتی حسرت داشتن چیزی را تجربه نمی کنند. زیاد بودن تعداد اسباب بازی در دسترس کودک مانع انتخاب قاطع او برای بازی کردن می شود. ابتدا اجازه دهیم با یک اسباب بازی ساعت ها تا اوج خستگی بازی کند سپس دیگری را در اختیار او قرار دهیم . او باید فرصت کشف سر وته اسباب بازی را داشته باشد. مثلا دوچرخه دارد از آن سیر نشده می رویم برایش اتومبیلی که خودش می تواند رانندگی کند می خریم لذت دوچرخه سواری هضم نشده با تجربه جدیدی مواجه می گردد . این همه سرعت در تهیه تعداد و نوع زیاد اسباب بازی ، مجال هر نوع خلاقیت بازی را از کودک می گیرد. به یاد داشته باشیم که کودک هنگام بازی فقط وقت تلف نمی کند : بازی نقش اجتماعی می کند ( راننده می شود ، پلیس می شود.....) ، رشد فیزیکی و عقلی می یابد ، مهارت های یدی و فکری را فرا می گیرد. کودک در بازی خود با اسباب بازیها یا همبازی های خود زندگی کردن را فرا می گیرد.
15) ثبت نام در کلاس های زیاد : متأسفانه خیلی از رفتارهای غلط در جامعه ما به تبعیت از چشم و هم چشمی کورکورانه ای ترویج می یابد که کودکان طی آن بیشترین آسیب را می بینند. دهه ای که والدین با وسواس خاص حتی گاه بدون داشتن توانایی مالی خود ، کودک را در چندین کلاس آموزشی یا ورزشی و هنری ثبت نام می کردند که هنوز هم در جریان است . والدین بدون بررسی کارشناسانه از میزان علاقه ، استعداد یا میل کودک خود فقط او را در کلاسهای گوناگون ثبت نام می کنند و به خستگی یا دلزدگی و بی میلی او توجه نمی کنند. اگر کودکان مدرسه روی 50 - 40 سال پیش در کوچه و خیابان با همسن و سالان خود بازی می کردند تا والدین به انجام کارهای خود یا استراحت می پرداختند امروز هم با درگیر کردن در این کلاس های مربوط یا نامربوط با ذوق و استعداد و کشش او ، چنین عمل می کنند خصوصا در تعطیلات تابستان . حتی متأسفانه برخی از والدین با همین نیت کودک خود را مهد کودک می گذارند، یعنی بیشتر از آن که هدف یادگیری مهارت های بیشتر باشد گوئی هدف رهایی از شلوغی های کودکانه اوست. وقتی کودک در طی یک روز یا هفته در کلاس های متنوع با اهداف و نتایج متفاوت شرکت می کند دچار سردرگمی گردیده و نمی تواند علایق خود را تشخیص دهد. ما به جای رشد و شکوفایی استعدادهای او باعث هدر رفت انرژی و زمان مناسب یادگیری هایش می گردیم. او در این شرایط سردرگمی ، توان و امکان هر نوع خلاقیت و کسب مهارت را از دست می دهد.
ادامه دارد
1) کودکان طلایی - 130 روش برای کشتن خلاقیت در کودکان ، 6 شهریور 1397 .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
جناب زیر خط فقر واقعیت دیگری است ، خلاقیت کودک
بحث دیگر. زندگی تزمز نکرده است ، زندگی جریان
دارد، جامعه حیات دارد و تداوم آن با حرکت و فعل و
انفعال و تفکر و خلاقیت و.... ممکن می گردد.
بگذارید چنین عرض کنم این آقایان چرا همه چیز را پول
می بینند؟!!!
پول و درآمد هم فقط یکی از همین واقعیت های زندگی است. معلمان و دانش آموزان نیز همانند تمامی نقش ها دارند زندگی می کنند، تنها افرادی که زیر خط فقر با بی رحمی های اِعمالی دست و پنجه نرم می کنند معلمان نیستند. ما در خلاء یا در انزوا زندگی نمی کنیم در جمع با تمامی افراد جامعه و واقعیت های پیرامون خود زندگی می کنیم. اگر فرزند داشته باشید چنین سخن نمی گفتید. عوامل کُشندۀ خلاقیت در خانه و مدرسه مورد بررسی قرار گرفته است نه فقط دانش آموز. بحث از کودک است. سپاس
پول تو جیب معلمان است!!!!!!
تا زمانی که ازدواجی صورت می گیرد و کودکانی به دنیا می آید وظیفه والدین و معلمان آموزش مناسب و جامعه پذیری درخور است. قرار نیست به دلیل گرانی ، این وظیفه اصلی خود را فراموش کنیم.
کودکان درحال بزرگ شدن هستند، رشد و نمو آنان منتظر ارزانی بازار نخواهد نشست. حال را دریابیم
که فردا برای تربیت آنان دیر است.
لطفا در ارائه نظر قدری منطقی باشید و دعوای زن و مرد نیندازید. اقتصاد خانواده ها در دستان همین زنان
مدیریت می شود و بسیاری از آنان با قناعت و ایثار خود چرخ زندگی شما مردان را می چرخانند.
ارزش های مثبت زندگی فردی و اجتماعی را فراموش نکنیم.
خط فقر هستم . اما دید شما فوق العاده انسانی
است!!!! هر چقدر دوست دارید امتیاز منفی بدهید. واقعیت ها و حق و حقوق در جای خود فریاد می زنند
که ما هم هستیم. پس باید در زیر خط فقر ازدواج
ننمود تا بجز خود، دیگران را نیز در گرداب فقر نیندازیم.
آیا در چنین شرایطی مشکل حل خواهد شد؟
زندگی جریان دارد شما هر طور راحت هستید عمل
نمائید. مختارید.
مهم آگاهی معلمان و والدین و حتی
پدربزرگ و مادز بزرگان از نیازهای
حیاتی کودکان است اعم از بازی یا
آموزش یا جامعه پذیری و تربیت
مناسب و...... امید که از افراط و
تفریط پرهیزوحقوق کودکان را به
نیکی بجا آوریم و برای امکان خلاقیت
توسط آنان هم همراه خوبی باشیم
و هم شرایط مساعد را بجا آوریم.
از شما هم سپاسگزارم.
تلاش انسانها را نمره منفی می دهند.
همت آنان را زیادی می دانند.
کودکان را زیادی می بینند.
و......
همکار محترم ، بنده استاد نیستم دبیر بازنشسته ای
بدون ادعا هستم .
به اندازه کافی در مورد تمامی مسایل همکاران و
آموزش نوشته ام لطف کنید به یادداشت هایم مراجعه
کنید بعد نظر دهید. شاید خواننده ای تازه هستید
سعی کرده ام هر موضوع ریز و درشت مدارس و
معلمان را زیر ذره بین بگذارم.
از این که قوای اینجانب را صمیمانه و مهربانانه می افزایید،
سپاسگزارم. در ضمن جناب آقای محمدی لطف فرمایید شما
هم از واقعیت ها بنویسید تا شاید بنده نیز بدانها نزدیک شوم.
200 یادداشت بتده را با حوصله مطالعه نمایید بعد در خدمت
شما هستم. عزت زیاد
جناب آقای محمدی ، البته اگر اشتباه نکنم از لحاظ
روانشناسی ، زنان بیشتر جزییات را و مردان کلیات
را می بینند پس شاید طبیعی است.. اما اگر همانند
همکار زیر خط فقر،
منظو رتان این است که چرابه مسایل اصلی نمی پر دازم
توضیحات لازم را در پاسخ تان دادم.ممنونم.
کودکان و خلاقیت آنان خیلی خیلی خیلی جزیی اند.
شما حق دارید فقط چیزهای کلی و درشت مهم هستند.