اگر استثناها را کنار بگذاریم ، مدیران وزارت آموزش و پرورش در سطوح مختلف از وزیر تا رییسان مناطق، جایگاهی برای معلمان منتقد و قلم به دست قایل نیستند.
آنها به گزارش یک خبرنگار در رسانه های رسمی به خصوص رسانه های اصولگرا و تندرو واکنش نشان می دهند و به نوعی از آنها حساب می برند ، اما در مقابل اخبار و گزارش هایی که معلمان منتقد در سایت های مستقل یا وابسته به گروه های معلمی و حتی در رسانه های اصلاح طلب می نویسند بی اعتنا می مانند. گاهی به طور خصوصی می گویند چون نوشته ها فاقد چارچوب های کارشناسی و حتی روزنامه نگاری است و از حد احساس و شعار فراتر نمی رود نیاز به پاسخ ندارد. گاهی می گویند پشت هر قلم و سایت و گروه تلگرامی منتقد، یک پروژه برای سهم خواهی خوابیده است و دفاع از حقوق معلم، ابزاری شده است برای اهداف سیاسی و گاهی هم منافع شخصی یا گروهی . البته این حرفها را علنی نمی گویند چون جواب مستدل و منطقی دارد.
ضعیف بودن نوشته ها از منظر کارشناسی یا روزنامه نگاری و حتی ضعف اطلاعات و اشاعه داده های غلط و مخدوش و ضعف استدلال و نگارش در اغلب نوشته های همکاران یک واقعیت است.در خصوص انگیزه ها باز هم اگر از استثناها بگذریم حرف مدیران درست است . حتی گاهی سطح منافع از این هم پایین تر است و برخی معلمان هدفشان از نوشتن ، تهیه مدرک برای پر کردن فرم های ارزشیابی است. اما ارزیابی مطالب انتقادی معلمان بر اساس انگیزه نویسندگان خطا است. این حرفها البته بهانه است. مساله بیسوادی و جست و جوی منافع شخصی فقط به 10-15 نفر منتقد قلم به دست بر نمی گردد. سطح اندیشه و سواد در آموزش و پرورش به دلایل مختلف پایین است. برخی مدیران آموزش و پرورش هم از بابت سواد و اطلاعات در سخنرانی های خود وضعیتی به مراتب بدتر دارند. اصل تناسب به ویژه تناسب بین مدیران و معلمان را نباید فراموش کرد. این تصور که مدیران در اعلی علیین هستند و معلمان در اسفل السافلین و یا برعکس، نشانه تعصب است.
سال 91 در یادداشتی با عنوان "نمره ادبیات وزیر در درس ادبیات زیر 10 است." ( اینجا ) به سخنرانی حاجی بابایی وزیر وقت آموزش و پرورش در جمع معلمان کرج اشاره کردم که گفته بود برای قبول کردن پست وزارت در دولت احمدی نژاد ، به دیوان حافظ تفال زده و حافظ هم با زبان پر رمز و راز او را تشویق کرده که وزارت را قبول کند. اما در ادامه یک گاف اساسی داد و به جای غزل حافظ یک رباعی خواند ! دکتر مملکت نه شیوه تفال را می دانست و نه فرق رباعی و غزل را بلد بود !
من بارها گفته ام که همه اجزای سیستم آموزش و پرورش از نیروی آموزشی و نیروی اداری و مدیریت و ساختمان و مقررات و قوانین تا مسایل نرم افزاری مانند محتوای کتب درسی و شیوه انتخاب معلم و روشهای تدریس و تربیت به یک نسبت دچار فرسودگی و عقب ماندگی شده اند. این هم درست است که افراد با انگیزه های مختلف سیاسی و شخصی می نویسند اما با ارجاع به انگیزه نمی توان بی اعتنایی مدیران به معدود معلمان قلم به دست را توجیه کرد.
وزارت آموزش و پرورش با تطمیع و جذب فعالان مطبوعاتی و سیاسی و صنفی به توسعه جامعه مدنی صدمه می زند. یک منتقد رسانه ای ، لزوما نمی تواند و لازم نیست که یک مدیر خوب باشد. یک فعال سیاسی یا صنفی توانا ممکن است در جایگاه مدیریتی، بسیار ضعیف عمل کند. اگر وزیر و معاونان و مدیران کل و ... نگران تقویت جامعه مدنی و یا علاقه مند به پیشرفت آموزش و پرورش هستند باید فعالان رسانه ای را در جایگاه خودشان به عنوان میزان الحراره اجتماعی تقویت کنند. تقویت هم به این صورت نیست که مثلا آنها را جذب رسانه های رسمی وزارتخانه کنند و یا آنها را پشت میز بگذارند یا در دفتر وزارتی برای نوشتن گزارش های رسمی و وردست از آنهااستفاده کنند. روش درست آن است که اجازه دهند کارشان را بکنند و مدیران را موظف کنند که به انتقادهای آنها جواب بدهند . به جای وسوسه کردن و نهایتا جذب بهترین فعالان رسانه ای ، تبدیل منتقد احساسی و شعاری به منتقد اصولی و منصف باید در دستورکار مدیران قرار گیرد.
برخی از فعالان رسانه ای بر اساس آمار غلط از تعداد دانش آموزان ، تعداد معلمان ، نسبت کارکنان ادارات به کارکنان مدارس، تعداد کودکان بازمانده از تحصیل و....تحلیل های غلط و عجیب و غریب ارائه می دهند. همکار قلم به دست ما با خونسردی می نویسد که 7 میلیون کودک ایرانی از مدرسه محرومند. دیگری می نویسند 300 هزار کارمند در ستاد وزارتخانه و ادارات کل و مناطق کارمی کنند. وقتی روابط عمومی وزارتخانه می بیند من فعال صنفی و رسانه ای و روزنامه نگار، اطلاعات غلط اشاعه می دهم وظیفه اش این است که اطلاعات و آمار صحیح در اختیار من بگذارد! باید سعی شود نوعی دیالوگ بین مدیران و منتقدان برقرار شود. برقراری دیالوگ معنایش این نیست که منتقد تبدیل به روابط عمومی وزارتخانه شود و یا هر چه منتقد می گوید مسئولان بپذیرند. سکوت و بی اعتنایی و تحقیر از هر طرف که باشد کار نادرستی است.
اگر از دید منافع جناحی اصلاح طلبان و معتدل ها نگاه کنیم ، روند جذب منتقدان رسانه ای به سیستم اداری روندی مخرب است. تبدیل یک اصلاح طلب منتقد و مستقل به اصلاح طلب منتفع و اداری هنر نیست. فرض کنیم در انتخابات پیش رو، حریف قَدَری در برابر روحانی قد علم کند، در این صورت چه کسانی وارد کارزار رسانه ای شوند تا جامعه فرهنگیان را به حمایت از روحانی قانع کنند؟
فلان فعال رسانه ای که در دولت اعتدال پُست گرفته و گلیم خودش را از آب بیرون کشیده ، حرفش خریدار چندانی ندارد. او به سادگی از سوی رقبا متهم می شود که از منافع خودش دفاع می کند. اگر هم خیلی سماجت کند فیش حقوق و اضافه کارش ممکن است در گروه های تلگرامی منتشر شود. پشت میز نشینی تاریخ مصرف دارد. فعال رسانه ای که وارد روابط اداری شده است احتمالا از سوی مدیر جدید با گرایش سیاسی متفاوت کنار گذاشته شود. او البته می تواند دوباره به نقش سابق خود برگردد اما دیگر حرفش و انتقادش خریدار ندارد.
منتقد مستقل کسی است که هم در دوره اصلاحات و هم در دوره اعتدال و هم در دوره اصولگرایی جایگاه خود را به عنوان منتقد حفظ کند. حالا بر اساس ضرب المثل یک سوزن به خودت بزن یک جوالدوز به دیگری ، می خواهم ببینم که آیا در این سوی صحنه یعنی ، فعالان صنفی ، فعالان سیاسی- صنفی و فعالان رسانه ای سرجای خود نشسته اند و یا آنها هم چند نقش را به طور همزمان بازی می کنند؟
تفکیک نقش ها در جوامع پیشرفته امری ضروری و طبیعی است. یک فعال صنفی معلمی ، وظیفه خود را دفاع از «حقوق معلم» می داند و البته در بیشتر موارد ، دامنه دفاع از حقوق معلم به «دفاع از معلم » گسترش می یابد. در این نگاه مساله اصلی آموزش و پرورش، مشکلات معلمان و مخصوصا مشکلات معیشتی معلمان است. اما نمی توان انتظار داشت که همه فعال صنفی باشند. مثلا معلمان صنفی – سیاسی ، مسایل صنف معلم را در چارچوب مسایل کلان جامعه می بینند . عده ای از معلمان مسایل حوزه آموزش و پرورش را فارغ از منافع معلمان، در چارچوب کارشناسی مورد بررسی قرار می دهند و معلم را یکی از مولفه های آموزش و پرورش می دانند. عده ای هم بر اساس اصول روزنامه نگاری معتقدند که خواننده باید از زوایای مختلف همه جنبه های یک اتفاق یا مساله را بداند و چیزی نباید بر اساس منفعت صنفی یا سیاسی یا عقیدتی از قلم بیفتد.
در دو سه سال اخیر یک جریان عقیدتی چپ گرا هم با نفوذ در برخی کانون ها قوز بالا قوز شده است . اینها دغدغه های صنفی معلمان را ابزاری در خدمت مبارزه طبقاتی طبقه کارگر علیه سرمایه داری و دولت حامی سرمایه داران می دانند. از دید اینها معلم، کارگر آموزشی (مزدبگیر و فرودست ) و مدیران آموزش و پرورش کارفرمای دولتی (فرادست ) هستند. فعالان معلمی چپ گرا ، اغلب تحت نفوذ گروه های کارگری عمل می کنند و معتقد به ژرف تر کردن شکاف بین زحمتکشان (کارگران – پرستاران – معلمان ) با طبقه سرمایه دار و دولت سرمایه داری اند. براساس تحلیل طبقاتی این جریان که در کانون تهران و مریوان دست بالا را دارند ، تفاوت بین دولتها در ایران تاکتیکی است و همه این دولتها به طبقه سرمایه دار خدمت می کنند. آنها راه حل نهایی را تسخیر ماشین دولت توسط زحمتکشان و ایجاد نظام سوسیالیستی می دانند . چپهای جدید حداقل در این مرحله، شعار قهر انقلابی و دیکتاتوری پرولتاریا را کنار گذاشته اند .
برای روشن شدن تفاوت نقش ها مثالی می زنم . فرض کنیم خبری با این مضمون منتشر می شود : "یک معلم دانش آموزی را به دلیل بی انضباطی در کلاس کتک زد. اولیا شکایت کردند. دانش آموز به پزشکی قانونی اعزام شد." فعال صنفی در هر شرایطی خود را مقید به دفاع از معلم می داند و می گوید : «هیچ کس از تنبیه بدنی حمایت نمی کند ولی ….» ، آنچه بعد از ولی می آید ، زیرآب مبتدای خبر را می زند. بعد از این «ولی» استدلال ها متفاوت اما هم جهت است.
نمونه ای از استدلال ها : « هیچ کس از تنبیه بدنی حمایت نمی کند ولی مگر با این حقوق اندک و این همه مشکلات زندگی اعصابی برای معلم باقی می ماند. بیچاره معلم. حالا یک تلنگری زده ، روزنامه ها درشت نمایی می کنند.» و یا « تنبیه بدنی را تایید نمی کنیم ولی خودتان را جای معلمی در کلاس ۴۰ نفری بگذارید ، معلم مقصر نیست . تقصیر شرایط است .» یا «البته تنبیه بدنی محکوم است اما خانواده ها دو تا فرزند دارند اعصابشان خرد می شود و آنها را کتک می زنند ، آن وقت انتظار دارند معلم در کلاس ۴۰ نفری اعصاب پولادین داشته باشد. » این برخوردها و حتی سکوت ها قیام علیه افکار عمومی است.
اما فعال صنفی – سیاسی مساله "تنبیه بدنی "را در چارچوب بزرگ تری یعنی مصلحت های سیاسی می بیند. این مساله از سوی کدام رسانه ها مطرح شده است ؟ آیا طرح مساله برای ضربه زدن به دولت است ؟ طرح و بزرگ نمایی مساله در این شرایط آیا دولت و وزیر مورد حمایت ما را تضعیف می کند؟
در واقع ، آنها هر مساله آموزش و پرورش را در کادر بزرگتر تعادل قوای حکومتی می بینند. کارشناس اما مساله تنبیه بدنی را از زاویه اثرات تربیتی و روان شناختی این عمل بر روی کودک بررسی می کند. خبرنگار یک رسانه اما به این فکر می کند که خبر را هرچه جذاب تر و جامع تر به خواننده عرضه کند. او هم اصل خبر را می نویسد هم نظر اولیا و مقامات را ، هم نظر فعال صنفی و هم نظر فعال صنفی – سیاسی و هم نظر کارشناس را . اما متاسفانه در بین قلم به دستان معلم این تفکیک صورت نگرفته است. فعالان صنفی برای اینکه حرفشان خریدار داشته باشد بر اساس مصلحت خود را معلم ، کارشناس و روزنامه نگار معرفی می کنند.
روزنامه نگار به نقض حقوق کودکان حساس است. روزنامه نگار، معلم را از چشم منافع «مشتری» یعنی خواننده ارزیابی می کند. کم کاری و بدکاری و خشونت و بیسوادی بخشی از معلمان برای او «سوژه» اجتماعی است. کتک خوردن دانش آموز و زخمی شدن او در کلاس و مدرسه، سوژه ای است که خبرنگار روی آن کار می کند ، تجاوز معلم به دانش آموز اتفاقی است که در همه جای دنیا ارزش خبری دارد و از نگاه اجتماعی و حقوق کودک و حقوق بشر هم بسیار با اهمیت است. روزنامه نگار ملاحظه صنفی ندارد. او فکر می کند دانستن حق خواننده است و تا جایی که قانون اجازه دهد سعی می کند جنبه های پنهان قضایا را برملا کند. توجه خبرنگار به یک اتفاق تابع اهمیت خبر بر اساس اصول حرفه ای است. برخی از همکاران انتظار دارند که خبرنگار از زاویه نگاه یک فعال صنف معلم ، بعضی خبرها را سانسور کند و برخی را برجسته کند. روزنامه نگار دانستن را حق مردم می داند و تا جایی که قانون اجازه بدهد حقایق را برملا می کند.
در قضیه برخورد پلیسی و اخراج آقای پورسلیمان مدیر سایت صدای معلم از اجلاس پارلمان دانش آموزی، البته که این اقدام محکوم است. اما با توجه به جزییاتی که در سایت صدای معلم منتشر شده است، به نظر می رسد که آقای پورسلیمان در آن جلسه دو نقش ایفا کرده است. نقش خبرنگاری که تهیه خبر و انتشار آن در رسانه است و نقش فعال صنفی یا صنفی – سیاسی که برگه هایی را توزیع کرده است. آقای پورسلیمان باید تکلیف خودش و سایت صدای معلم را روشن کند . آیا سایت صدای معلم صرفا یک "رسانه مستقل" است یا یک تریبون صنفی دارای گرایش و نظر ؟ هر یک از این دو حالت اقتضائاتی دارد . آنچه در عمل بیشتر دیده می شود نقش دوم یعنی تریبون صنفی و تا حدی سیاسی ( اصلاح طلبانه ) است. تعارض بین این دو نقش مشکل ایجاد می کند. وقتی آقای پورسلیمان به عنوان خبرنگار و برای پوشش خبری مراسم دعوت می شود ، قاعدتا نباید برگه هایی بین حضار (دانش آموزان ) توزیع کند. توزیع برگه در یک اجلاس کنشی سیاسی و یا حداقل غیر خبرنگاری است.
صدای معلم در مقایسه با دیگر سایت های معلمی ، سایت پر بیننده ای است. فعالیت های آقای پورسلیمان هم تا کنون معطوف به قدرت و منافع شخصی نبوده است. اما آقای پورسلیمان کمی تا قسمتی در حال و هوای دوره ای است که عضو سازمان معلمان بود و سخن معلم را به عنوان تریبون این تشکل اداره می کرد. هر چه با خودم کلنجار می روم نمی توانم توزیع برگه در یک اجلاس از سوی یک خبرنگار مدعو را در راستای وظایف حرفه ای او ارزیابی کنم.این کار یک فعال سیاسی و صنفی است .اینکه حراست و معاونت پرورشی بد برخورد کرده اند، یک طرف ماجرا است . اما برخورد نامناسب حراست نباید ما را از اصل ماجرا منصرف کند. توزیع برگه بین دانش آموزان، یک کنش خبرنگاری نبوده است. آقای پورسلیمان در این اجلاس باید گزارش تهیه می کرد . باید از دانش آموزان معترض مصاحبه می گرفت. باید قضایای پشت پرده را می فهمید اما همه اینها را باید در سایت صدای معلم می نوشت. توزیع برگه در اجلاس (ولو نطق دانش آموزان عضو هیات رئیسه) ، کار یک خبرنگار مدعو نیست.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
نمونه اش هیچ بودجه ای از طرف دولت برای حق التدریسی و پاداش بازنشسنگان 95 در بودجه دیده نشده بود اما دریغ از یک اعتراض در گوشی از وزیر! بعد که نمایندگان بودجه نصفه و نیمه ای پیش بینی کردند وزیر صدایش درآمد که بله بودجه لازم پیش بینی شده است!
مدیرانی که از درون سیستم آموزش و پرورش بالا میرند روحیه گداصفتی دارند و نمیتوانند در این سیستم تحولی ایجاد کنند.
همچنین مدیریت کلان نیازی به دانستن جزئیات ندارد. البته وزیر جدید حداقل ۲۰ سال در کلاس و تدریس حضور داشته.
آخر کدام عقل سلیمی خود را فدای چنین سیستمی می کند
منزلت اقتصادی که نداریم
این هم از منزلت اجتماعی
کدام گربه ی برای رضای خدا در این مملکت موش گرفته که معلم باید فدا کار ایثار گر از خود گذشته و همه چیز باشد
حاکم محلی ، که از دست او به تنگ آمده بود نامه ای به مرکز می نویسد و شرح حال می گوید و درخواست حکم حکومتی برای کشیدن گوشش می خواهد و طبق معمول داستان را یک کلاغ چهل کلاغ می کند !!!
پ
خلاصه اینکه حاکم شوشتر نامه را می خواند و اطرافش را خوب نگاه می کند و می بیند در شهرشان آهنگری نیست و از طرفی حکم حاکم است و کبوتر نامه بر هم که وظیفه شناس است و کار درست ... !!! نتیجه می گیرد شاید در مرکز به مس ، آهن می گویند و برای همین تنها مسگر شهر را احضار و حکم حاکم را در مورد او اجرا می کنند !!! شما هم نیک می دانید که فراکسیون امید اصلاح طلب ، درمجلس طرح دو فوریتی می دهد برای بستن دهان منتقدان و موارد زیادی وجود دارد که ثابت می کند اصلاح طلبان فقط شعارشان آزادی خواهی است ، به هرحال مواظب باشید که دهان شما را هم نبندند.............