رسانه را پشتوانه خیلی خوب و به عبارتی در سیستمی که ما نظام حزبی تعریف شده نداریم این ها می توانند به خوبی نقش " دولت سایه " را ایفا کنند و به ما تلنگر بزنند و با نقد ما و یا بازخوردهایی در مورد کارهای مثبتی که می کنیم ما را دلگرم کنند و تشویق کنند که ما کارمان را بهتر انجام دهیم و یا ما را نقد کنند و بگویند راهی را که می رویم اشتباه است/ رسانه ها واسطه بین ما و مخاطبان و ذی نفعان اصلی آموزش و پرورش هستند/ « صدای معلم » از این جهت که تعداد بسیار زیادی معلم که به نظر من کارگزاران اصلی نظام آموزشی هستند استفاده می کنند و مشارکت دارند شاید یکی از بهترین جاهایی باشد که ما به نوعی و با واسطه ای که در فضای مجازی فراهم شده است به یک مفاهمه برسیم ، حرف همدیگر را بشنویم/ این حرف ها و دیدگاه های ما منتقل شود و به نظر می رسد که خیلی خوب است ما به صورت نظام مند و روزانه بتوانیم در معرض مطالبات اصلی ، سوالات و پرسش های اصلی که به عنوان یک مسئول، وظیفه ما توجه به آن ها است – نمی گویم وقت می کنیم به همه آن ها پاسخ دهیم – حداقل در ذهن مان به خاطر خواهیم سپرد که یک چنین چیزهایی باید در گوشه ای از ذهن ما باشد و حواس مان باید حتما به این موضوعات باشد/ جالب است که دوستان اعلام کردند تا زمانی که فلان خانم استخدام نشود حکم استخدامی فلان خانم را نمی زنیم/شورای عالی آموزش و پرورش یک طرحی را برای کتاب های ریاضی خواسته بود . بعد گفتند به یک سری سوالات جواب دهید .طرح من پذیرفته شده بود اما بعدا متوجه شدیم که به یک نفر در داخل داده شده بود تا کار کند/ فهم خیلی خوبی در مورد ساختار و بودجه در فرآیندهای تصمیم گیری پیدا کردم/فکر می کنم از همه وقت زندگی ام به خوبی استفاده کرده ام /هیچ رانتی استفاده نکرده ام و دختر خاله و پسر خاله هیچ کس خوشبختانه نبوده ام /به جرات می گویم که اصلا و ابدا بودنم در این جا نه مدیون هیچ گروه سیاسی هستم ، نه هیچ رانت خانوادگی استفاده کرده ام/ واقعا حرف دلم را زدم ....
صدای معلم :
خوشحالیم که در خدمت شما هستیم .
از این که این فرصت را در اختیار صدای معلم قرار دادید سپاسگزاریم و امیدواریم که این تعامل همواره استمرار داشته باشد .
در ابتدا می خواهیم نظر شما را در مورد رسانه صدای معلم بدانیم ؟
حکیم زاده :
به شما خوش آمد می گویم . ان شاء الله که طاعات و عبادات شما قبول باشد .
افتخاری است در خدمت دوستانی باشیم که دغدغه دارند .
صرف وقت در این زمینه ها لزوما دستاورد مادی ندارد بنابراین اکثر اشخاصی که حضور پیدا می کنند و وقت صرف می کنند دغدغه دارند و فرصت مغتنمی است .
به طور کلی ، رسانه را پشتوانه خیلی خوب و به عبارتی در سیستمی که ما نظام حزبی تعریف شده نداریم این ها می توانند به خوبی نقش " دولت سایه " را ایفا کنند و به ما تلنگر بزنند و با نقد ما و یا بازخوردهایی در مورد کارهای مثبتی که می کنیم ما را دلگرم کنند و تشویق کنند که ما کارمان را بهتر انجام دهیم و یا ما را نقد کنند و بگویند راهی را که می رویم اشتباه است .
رسانه ها واسطه بین ما و مخاطبان و ذی نفعان اصلی آموزش و پرورش هستند .
« صدای معلم » از این جهت که تعداد بسیار زیادی معلم که به نظر من کارگزاران اصلی نظام آموزشی هستند استفاده می کنند و مشارکت دارند شاید یکی از بهترین جاهایی باشد که ما به نوعی و با واسطه ای که در فضای مجازی فراهم شده است به یک مفاهمه برسیم ، حرف همدیگر را بشنویم .
این حرف ها و دیدگاه های ما منتقل شود و به نظر می رسد که خیلی خوب است ما به صورت نظام مند و روزانه بتوانیم در معرض مطالبات اصلی ، سوالات و پرسش های اصلی که به عنوان یک مسئول، وظیفه ما توجه به آن ها است – نمی گویم وقت می کنیم به همه آن ها پاسخ دهیم – حداقل در ذهن مان به خاطر خواهیم سپرد که یک چنین چیزهایی باید در گوشه ای از ذهن ما باشد و حواس مان باید حتما به این موضوعات باشد .
این نظر کلی من است .
برای شما آرزوی توفیق دارم .
صدای معلم :
اجازه دهید ابتدا از آموزش عالی شروع کنیم .
گفته می شود شما مراتب ارتقاء را در آموزش عالی خیلی سریع پیموده اید ؟
آیا درست است ؟
در صورت مثبت بودن دلایل آن چه بوده است ؟
حکیم زاده :
منظورتان از این که ارتقاء را پیموده اید چیست ؟
سیستم ارتقاء دانشیاری است و یا مدیریتی ؟
صدای معلم :
تا جایی که می دانیم شما فارغ التحصیل رشته برنامه ریزی درسی در مقطع دکترای از دانشگاه تربیت معلم تهران هستید و برای استخدام در دانشگاه تهران درخواست دادید .
به سرعت مراحل ترقی را طی کردید و یک دفعه معاون آموزشی دانشکده و تحصیلات تکمیلی و.. شدید .
آیا این شرایط برای همه هم فراهم بوده است ؟
حکیم زاده :
من در سال 1378 که در آن زمان دانشجوی ارشد بودم در آزمون استخدامی دانشگاه تهران شرکت کردم . هنوز هم روزنامه اش را دارم .برای پست کارشناس آموزشی و پژوهشی .
در آزمون استخدامی نفر اول شدم ( مدارک همه آن ها را دارم ).
چون کارمند دانشگاه نبودم و معمولا این آزمون برگزار می شود تا کارمندان خودشان را جذب کنند گفتند که شما اولویت ما نیستید .
من اعتراض کردم . ( مستندات همه آن ها را دارم )
گفتم چقدر باید تلاش کنم . من دانشجوی دانشگاه علامه طباطبایی بودم و همه رتبه هایم یک و دو شده بود .
در فلسفه تعلیم و تربیت نفر اول شده بودم . علاقه ام به رشته برنامه ریزی درسی بود و دانشگاه تهران این رشته را نداشت تا این که من مدیر گروه شدم .
پی گیری کردم . جالب است که دوستان اعلام کردند تا زمانی که فلان خانم استخدام نشود حکم استخدامی فلان خانم را نمی زنیم !
ببینید روزگار چه کار می کند و خدا جای خیلی حقی نشسته است و خدمت شما می گویم و بد نیست آن را بدانید .
گفتند ما یک سهمیه اضافه کنیم و قرار بود من به دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی بروم .
دوستانی که آن زمان ریاست دانشکده را بر عهده داشتند گفتند که ما همین نیرو را می خواستیم و جذب کردیم و نیروی دیگری نمی خواهیم .
آن زمان پیش آقای " علیخانی " مدیر کل منابع انسانی دانشگاه آمدم .
گفتم چنین اتفاقی افتاده است .
گفت که شما نظرت چیست . اگر شکایت کنید حق با شماست .
آن ها درخواست کرده بودند اگر می خواهید می توانید به جای دیگری در دانشگاه بروید و کار کنید .
گفتم کجا . ایشان مرکز مشاوره تحصیلی را معرفی کردند .
گفتم برای من فوق العاده است . من می خواهم کار کنم و استخدام شوم به عنوان کسی که شاگرد اول بودم .
در دوره لیسانس هم علی رغم این که مادر بودم و یک بچه داشتم و در دوران دانشجویی من 19 سال داشتم که مادر شدم و معدل من 34 / 18 بود . تنها دانشجویی بودم که از بین 35 نفر ارشد قبول شدم .
ایشان همان روز به مرکز مشاوره دانشجویی زنگ زد و گفت که من یک نفر را معرفی می کنم و مصاحبه کنید .
مصاحبه کردیم و فوق العاده راضی بودند . بلافاصله گفتند که ما ایشان را جذب می کنیم .
حکم من 16 آذر 1378 به عنوان کارشناس مرکز مشاوه دانشجویی دانشگاه تهران در خیابان ادوارد براون – طبقه ششم خورد .
الان هم طبقه ششم هستیم !
بعد شروع به کار کردیم . با توجه به این که خیلی علاقه مند بودم و خیلی تسلط خوبی داشتم و ناگفته نماند من پروژه کارشناسی ام 4 واحد بود و موضوعش " عوامل موثر بر ترجیحات شغلی - تحصیلی دانش آموزان منطقه 2 و 17 تهران بود .
می خواستم ببینم زمینه (Background ) اقتصادی و اجتماعی بچه ها و شرایط خانوادگی خانواده ها روی عملکرد تحصیلی شان چه اثری می گذارد .
به خصوص به این شاخه خیلی علاقه مند بودم .
خیلی تجربه موفقی بود . من تمام زندگی ام را مدیون زمانی هستم که آن جا بودم .
به قول حاج آقا دوست محمدی که مشاور دینی آن جا بود می گفت که این جا از مسجد دانشگاه تهران مقدس تر است .
خوشبختانه فرصت آن را داشتیم بندگان خدا که مشکل داشتند پیش ما می آمدند و این حدیث که " "ان حوائج الناس الیکم من نعم الله علیکم فلا... را به خوبی دیدم و واقعا هرچه برکت در زندگی دارم از آن جا بوده است .
بعد از آن در عین حال که استخدام شده بودم برای آزمون دکتری خواندم . پایان نامه ارشدم را دفاع کردم و دو تا بچه داشتم و شرایط ام شرایط خاصی بود .
همسرم خیلی اصرار داشت که ادامه تحصیل بدهم .
آن زمان دانشگاه به دانشگاه آزمون برگزار می شد مثل الان سراسری نبود .
یک سال تربیت مدرس برگزار می کرد یک سال تربیت معلم .
من آزمون تربیت معلم شرکت کردم و پذیرفته شدم .
تحصیل در دوره دکتری را شروع کردم . در سال 1385 از رساله دکتری تحت عنوان " بررسی منابع فلسفی برنامه آموزشی جهانی و تحلیل محتوای کتاب های درسی دوره راهنمایی در مقایسه با اهداف و محتوایی که این برنامه دارد دفاع کردم .
از آن کار چندین مقاله استخراج شد که با آموزش و پرورش مرتبط بود و دوستانی که الان در سازمان پژوهش و آموزش متوسطه هستند از نزدیک کار می کردیم چون مجری آن پروژه بودند که به آموزش و پرورش مربوط بود .
چون کارمند رسمی دانشگاه بودم مطابق قوانین موجود درخواست تبدیل وضعیت دادم .( مدارک همه آن ها موجود است ).
بعد از آن به دانشکده رفتم و مصاحبه شدم و خیلی طبیعی از همه امتیازی که بقیه استفاده می کنند تبدیل وضعیت شدم و امتیاز را می آوردم .
امتیاز را آوردم و عضو هیات علمی دانشگاه شدم .
بعد از آن که عضو هیات علمی دانشگاه شدم مدیر گروه ما درخواست بازنشستگی کرد .
هیچ کدام از همکاران نپذیرفتند و به من گفتند که باید مدیر گروه شوی و آن را قبول کردم .
دو سال مدیر گروه بودم . دوران خیلی خوبی بود و با این که دوستان سن شان از من بیشتر بود .
ریاست دانشکده عوض شد و به عنوان مدیر گروه جدید رفتم تا گزارش بدهم .
یک روز من را در راهرو صدا زد .
گفت نظرت در مورد آموزش دانشکده چیست .
من هم نظرم را به عنوان مدیر گروه گفتم .
گفت حاضری معاون آموزشی دانشکده شوید . واقعا جا خوردم .
گفتم اگر بتوانم کمک کنم خیلی خوشحال می شوم .
لیسانس من مدیریت و برنامه ریزی آموزشی بوده است . ارشد و دکترایم برنامه ریزی درسی بوده است .
هم زمان که معاون دانشکده بودم ؛ از دانشگاه زنگ زدند و گفتند ما می خواهیم آمایش رشته های دانشگاه را انجام بدهیم .
جست و جو کردیم و گفتند این کار باید یک متخصص برنامه ریزی درسی انجام دهد .
گفتم خیلی برای من جالب است که برای اولین بار در کشور ما یک نفر می گوید که فلان متخصص باید این طرح پژوهشی را انجام دهد !
گفتند که یک جلسه بگذاریم .
به اداره کل بودجه و تحول ساختاری و اداره کل برنامه ریزی آموزشی دانشگاه رفتم .
گفتند یک سری رشته ها وضعیت شان به این صورت است و موازی کاری است .
گفتم به من فرصت بدهید تا یک طرح بنویسم .
طرح را در شورای دانشگاه ارائه کردم . طرح من پذیرفته شد . دو سال تمام روی این طرح و تمام دانشکده ها و رشته ها سر و کار داشتیم و دقیقا مثل همان مدلی که پیش رئیس دانشکده رفتم یک روز آقای دکتر عاملی که معاون طرح و برنامه دانشگاه بودند گفتند که یک جلسه ما در خدمت شما باشیم .
اتفاقا به آموزش و پرورش آمده بودم .
شورای عالی آموزش و پرورش یک طرحی را برای کتاب های ریاضی خواسته بود . بعد گفتند به یک سری سوالات جواب دهید .
طرح من پذیرفته شده بود اما بعدا متوجه شدیم که به یک نفر در داخل داده شده بود تا کار کند !
چند سوال پرسیدند . اتفاقا آبان ماه بود و هم زمان با جشن برگزیدگان فرزندان کارکنان دانشگاه ها و اعضای هیات علمی بود .
پسر من دانشگاه قبول شده بود .
من گفتم که باید یک ملاقاتی با معاون دانشگاه داشته باشم .
فکر کردم باید در مورد طرح آمایش گزارش بدهم . بعد صحبت کردیم و گفتند که ما تصمیم گرفتیم شما باید به عنوان مدیر کل برنامه و بودجه و تحول ساختاری دانشگاه شروع به کار کنید .
به ایشان گفتم رشته من برنامه ریزی است و در ساختار و آمایش کار کردم .
دو واحد مبانی بودجه ، سه واحد حسابداری ، سه واحد تنظیم امور مالی ، اقتصاد آموزش و پرورش و... را گذرانده ام اما کار بودجه انجام نداده ام .
نگرانم . کاش به من می گفتید که مدیر کل خدمات آموزشی دانشگاه و یا برنامه ریزی آموزشی بشوم .
گفت با شناختی که از شما داریم می دانیم که سریع می توانید این را یاد بگیرید .
البته دوره بسیار دشواری بود .
چون یک ماه تمام وقت گذاشتم و تمام نظام های بودجه ریزی دانشگاه های معتبر دنیا را مطالعه کردم .
خوشبختانه زمانی که از من دعوت کردند که به وزارت آموزش و پرورش بیایم هم نظام یکپارچه اداری و مالی پژوهشی دانشگاه تهران را که به عهده من سپردند و سازمان برنامه و وزارت علوم را پی گیری کردم .
فهم خیلی خوبی در مورد ساختار و بودجه در فرآیندهای تصمیم گیری پیدا کردم و در واقع برنامه استراتژیک دانشگاه را – در پرتال دانشگاه تهران - بزنید که با آقای دکتر جهانگیری رفتیم و رو نمایی کردیم. من دبیرش بودم و به صورت مشارکتی و مطالعات تطبیقی با کمک شورای برنامه ریزی که همه رؤسای قبلی دانشگاه تهران بودند، جلو بردیم و طرح تمام شد .
بعد که این جا آمدیم برای رونمایی دعوت کردند و خدمت آقای دکتر نیلی رفتیم .
این کل قصه ای بود که در ارتقای شغلی من اتفاق افتاد .
از جهت علمی هم در سال 1392 من دانشیار شدم .
دانشیار را هیات علمی ممیزی دانشگاه بررسی می کند و یک سری امتیازات مانند مقالات ، تالیفات و... می خواهد که باید کسب کنید .
روزمه من هم از جهت علمی مشخص است . تحقیقاتی که کرده ام که اکثرش در آموزش و پرورش و بخشی در آموزش عالی بوده است .
رتبه دانشیاری دارم . مادر دو فرزند هستم . پسرم دانشجو است . دخترم ارشد دارد .
فکر می کنم از همه وقت زندگی ام به خوبی استفاده کرده ام .
هیچ رانتی استفاده نکرده ام و دختر خاله و پسر خاله هیچ کس خوشبختانه نبوده ام .
به جرات می گویم که اصلا و ابدا بودنم در این جا نه مدیون هیچ گروه سیاسی هستم ، نه هیچ رانت خانوادگی استفاده کرده ام .
من بچه روستایی بوده ام در روستای ابیانه .
مدرسه ام را آن جا رفته ام .
پدری داشتم که علاوه بر کار کشاورزی حافظ ، مولوی می خواند و اخبار دنیا را گوش می کرد .
ما در این جو بار آمدیم . خیلی درس خوان بودیم .
علاوه بررشته من که علوم تربیتی است در فلسفه و علوم سیاسی و زبان عربی را مسلط هستم و انگلیسی هم کار می کنم .
در ارتباط با پژوهش های قرآنی و قرآن پژوهشی هم کار کردم .
صدای معلم :
آیا در آموزش و پرورش هم تدریس داشته اید ؟
حکیم زاده :
زمانی که از دبیرستان فارغ التحصیل شدم در قم بودیم . ازدواج هم کرده بودم . بعد آزمون می گرفتند که حق التدریس استخدام کنند .
در آن آزمون هم نفر اول شدم .
بعد مرا به منطقه زند آباد قم مدرسه علی بن ابراهیم معرفی کردند .
مدیرش هم خانم اوژن بود . بعد گفتند آن جا درس بدهید .
گفتم کدام پایه باید درس بدهم . بعدا فهمیدم که پایه چهارم مشکل ترین پایه است که کسی آن را قبول نمی کرد !
مدیر به من گفت آیا هیچ دوره ای دیده ای ؟
گفتم نه اما معلمی را خیلی دوست دارم .
واقعا حرف دلم را زدم .
آن سال با آن بچه ها کار می کردم . هنوز نام دانش آموزان را می دانم ؛ خدیجه احمدی . پدر و مادرش بی سواد بودند و 6 بچه بودند .
همه چیزش عالی بود .
حکیم زاده :
متاسفم از این که خانواده اش گفته بودند که تا پنجم بیشتر نمی تواند درس بخواند و آن زمان من آنها را به مدرسه دعوت کردم و با آنها صحبت کردم.هنوز آن تبعیضی که در مورد خانم ها در آموزش وجود داشت. گفتم چرا گفت ما چند بچه داریم و خدیجه باید به من کمک کند. دانش آموز دیگری هم داشتم به نام آرزو احمدی سال چهارم را تدریس کردم و سال بعد به قم رفتم در مقطع راهنمایی. دانشگاه قبول شدم همزمان که تدریس می کردم به دانشگاه هم می رفتم. من دو سال حق التدریس بودم قبل از این که به مدارس خارج از کشور برای ماموریت بروم و تدریس کنم. من دو سال حق التدریس کردم بعد رفتم راهنمایی چون دانشجو شده بودم بعد از آن که لیسانسم را گرفتم، فوق لیسانس در دانشگاه علامه قبول شدم.
صدای معلم :
شما چگونه با وضعیت حق التدریس به مدارس خارج از کشور رفتید در صورتی که رسمی ها اولویت دارند و آن ها نمی توانند ؟
حکیم زاده :
افتخاری. مدرسه خارج از کشور . مدرسه ای ایرانی در جده و من لوح تقدیر به خاطر همکاری دارم. آنها گفتند شما به ما در یک بحث مشاوره کمک کنید و من عادت به بیکار ماندن نداشتم . درس تاریخ سوم دبیرستان و عربی و ادبیات سه پایه راهنمایی را داشتم. یک معلم از شمال می خواست بیاید و سه ماه طول کشیده بود تا ویزایش بیاید سه چها ماه از سال را به جای ایشان تدریس می کردم بعد که آمدند جایگزین شدند و در آخر یک شمش ده گرمی به من دادند برای تقدیر از کارم.
صدای معلم :
شما به صورت افتخاری رفتید در کنار همسرتان؟ شما آزمون داده بودید؟
حکیم زاده :
خیر. این کار خیلی معمولی است. تقدیرنامه اش را دارم نوشته به پاس خدمات داوطلبانه شما و تا آخر سال تدریس کردم. فی سبیل الله بود و خیلی عالی بود.
صدای معلم :
ببخشید خانم حکیم زاده. فضایی که در آموزش و پرورش وجود دارد و در میان معلمان به ویژه در مورد آقای دانش آشتیانی که ایشان هر فردی که در آموزش عالی است را برداشته و به آموزش و پرورش آورده است این فضا در آموزش و پرورش است. شما دو سال حق التدریس قم بودید در مقطع ابتدایی و دو سال هم در جده کار کردید که فی سبیل الله بود و در ازای حقوق به شما یک شمش دادند. آیا همکاری شما با آموزش و پرورش خاتمه پیدا کرد؟
حکیم زاده :
خیر. من به سوریه رفتم. همسرم برای ماموریت به سوریه رفتند و در آن جا در مجتمع آموزش ایرانیان مشغول شدم. من برنامه آموزش خانواده داشتم و برای بچه ها کار مشاوره می کردم ولی تدریس نمی کردم. حدود دو سال آن جا بودیم.
صدای معلم :
شما بعد از این شش سال آیا در آموزش و پرورش همکاری دیگری داشتید یا خیر؟
حکیم زاده :
بله. من با سازمان پژوهش و تالیف کتب درسی همکاری داشتم. چند پژوهش انجام دادم در رابطه با کار آموزش و پرورش بود. یکی تحلیل محتوای کتاب های درسی بود .
صدای معلم :
در قالب پژوهشگر فعالیت داشته اید ؟
سوال ما این است که آیا در تاکنون در کلاس آموزش و پرورش تدریس داشته اید ؟
ادامه دارد
نظرات بینندگان
افتخار دارم چند نوبت پای سخنرانی ها یتان بودم در انجا هم فقط از خودتان صحبت می کردید که من اینجا و انجا بودم.
1)اگر من معاون وزیر بودم هر هفته به یک استان سر میزدم .
2)اگر من معاون وزیر بودم می گفتم در این چند ماه با حداقل۳۰۰۰هزار معلم دیدار خصوصی داشتم.
3)اگر من معاون وزیر بودم میگفتم حداقل ۲۰گره قانونی از کار معلمها برداشتم.
4)اگر من معاون وزیر بودم.....
بتعث تعجبه واقعا این موارد که ایشان گفتندکه پله های ترقی را چنان باسرعت گذراندن تو ایران اتفاق افتاده ؟؟؟؟؟؟
اون بالا خیلی راحت با زد و بند و لابیهای سیاسی یک تعداد مشخصی از افراد توی پستهای مهم و اثرگذار جابجا میشن و همین موضوع باعث جدایی و شکاف عمیق بین ستاد و بدنه آموزش و پرورش و کمرنگ شدن شدید برنامه ها در این وزارتخانه ست .
شرایطش را هم داشتم.
بعد از یکسال بهانه کردند تا دو سال دیگر اگر بخواهی تبدیل وضعیت شوی سن شما اجازه نمیدهد.
گفتم فراخوان شما نه حرفی از تبدیل وضعیت داشت نه شرط سنی.
گفتند بین خودمان آن شرایط را در نظر داشتیم!
فراخوان های دروغین و مصاحبه های دروغین!
آخرش آشناها و نورچشمی هایشان را جذب میکنند و به من و امثال من می خندند...
انشاالله که خانم حکیم زاده طبق ضوابط به مدارج بالا رسیده باشند
امانمیدانم چرا نمیتوانم باور کنم
وقتی میبینم پژوهشگران و نویسندگان بدون رانت و رابط و دوست و آشنا را خانه نشین کردند و زندگیشان به سختی میگذرد
آن وقت همه چیز برای این آدمها فراهم میشود
هم کارمند دانشگاه میشوند
هم تبدیل وضعیت میشوند
هم حقوق هیئت علمی میگیرند
هم سوریه میروند برای تدریس فی سبیل الله
اما من و امثال من باید در مدرسه ابتدایی فی سبیل الله کار کنیم!
یک کم از تعارف بکاه
و
بر مبلغ بیفزا
اجازه بده بقیه از عملکرد شما تعریف کنند
گفت: دمم... مستنداتشم دارم!
شما چه خوابی برای معلمان مظلوم ابتدایی دیدید
خواب خرداد طلایی جدید
خواب ارزشیابی توصیفی با یک ورژن بالاتر
خواب ....
چه جوک بلند بالایی....