پرسشی که همکار عزیزم جناب آقای دکتر مهرمحمدی مطرح کردند پرسش بسیار مهمی است ؛ این که ما بر اساس چه متر و معیاری باید آموزش و نظام آموزشی را نقد کنیم .
من بر اساس همین پرسش می خواهم بحثم را شکل بدهم . تمام آن چه آقای مهرمحمدی گفتند بنیادهای فکری من هم هست . خوشبختانه و یا متاسفانه تاکنون با ایشان هیچ گونه اختلاف نظری ندارم و فقط می توانم بگویم با همین پیش فرض هایی که آقای دکتر مهرمحمدی گفتند بحث را ادامه می دهم . همه ملاحظات را داشته باشیم و به سراغ پرسشی برویم که آقای دکتر مهرمحمدی مطرح کردند و آن این بود که ما این فرض را می پذیریم که در همه نظام های آموزشی نوعی " نظریه هنجاری " وجود دارد و اجتناب ناپذیر است و در واقع آنتولوژی آموزش است .
منتهی این جا یک ملاحظه است . از این آنتولوژی چقدر سوء استفاده می شود ؟
پرسش این است !
فرق نظام های ایدئولوژیک در ایدئولوژیک بودن شان نیست .
در نحوه مواجهه ی آن ها با آن دیدگاه هنجاری است که ایجاد می کنند . به همین دلیل فرق است از نظام ایدئولوژی که برای " سلطه " استفاده می کند ، تولید نابرابری می کند ، فردیت را سرکوب می کند ، با واقعیت یادگیری ناسازگار است و امکان یادگیری را محدود می کند و پویایی های اجتماعی را دچار اختلال می کند ، نظم اجتماعی را سامان نمی دهد ، انسان توان مند و کارآمد پرورش نمی دهد و حافظ منافع گروهی است ؛ گروه مسلط را بازتولید می کند و فرصتی فراهم می کند به نام این که آموزش با هنجارها آمیخته است پس هر هنجاری و هر شیوه ای از هنجاری ، هر شیوه ای از اعمال قدرتی مجاز است و گفتن این که همه جای دنیا همین است ! آسمان همه جا همین رنگ است ...ما می توانیم ایدئولوژی را موجه سازی کنیم .
به همین دلیل پیش فرض هایی که آقای دکتر مهرمحمدی گفتند پیش فرض های مهمی است که باید در مورد آن بحث کنیم و پرسش هایمان را مطرح کنیم .
عنوان صحبتی که من مطرح کردم برای امروز این بود که ایدئولوژی چرا و چگونه مخل یادگیری است ؟
در همه جای دنیا پیش فرضم من این است که وقتی عمیق مساله یادگیری را ارزیابی کنیم حال می خواهد ایالات متحده باشد ، چه در شوروی استالین باشد ، چه در چین باشد و چه در جمهوری اسلامی ؛ مساله یادگیری به طور بنیادین همین شیوه " اعمال ایدئولوژی " است .
لازم می دانم برای این که بحث را به لحاظ مفهومی اندکی روشن کنم ؛ برداشت خودم را از ایدئولوژی بگویم و بعد بگویم راه هایی که البته با تجربه ایران در سال های اخیر و معاصر ما همیشه ایدئولوژی را مخل یادگیری دیدیم ؛ آن راه ها کدام ها هستند ؟
جان تامسون در کتاب " ایدولوژی فرهنگ مدرن " که از کتاب های کلاسیک شناخته شده در مطالعات رسانه ای ، مطالعات ارتباطی علوم اجتماعی است و نظریه پرداز بلندآواز اجتماعی است به ما می گوید : ایدئولوژی در واقع شیوه های به خدمت گرفتن صور نمادین برای تولید و بازتولید سلطه است .
من با این تعریف موافقم .
یعنی آن جایی که ایدئولوژی مساله ما می شود این جا است .
اگر آن مساله نشود ما دیگر کاری با آن نداریم .مادی گونه نیستیم که بیائیم درباره مفاهیم و یا ایده های بحث صحبت کنیم که با آن مساله نداریم .
آن بخشی از ایدئولوژی برای ما مهم است که جایی درگیری و تنش ایجاد می کند . در حوزه آموزش ، در حوزه نظام آموزش و پرورش که ماموریت اصلی آن " یادگیری " است تسهیل و توسعه فرصت های یادگیری برای دانش آموزان ، ایدئولوژی کجا مساله ساز می شود ؟
پرابلماتیک ایدئولوژی چیست ؟ چطور باید ایدئولوژی را صورت بندی کنیم ؟
آن جایی که شیوه اعمال و یا شیوه درگیری با نظام آموزشی به گونه ای است که در امر یادگیری اختلال به وجود می آورد . در جاهایی که ایدئولوژی اختلال ایجاد نمی کند و یا ممکن است تسهیل کند آن جا محل بحث ما نیست . ما با آن جا هیچ کاری نداریم .
قطعا همین طور است که انسان موجودی است که قاعدتا ماهیتی دارد ، با اخلاق درگیر است ، با سیاست درگیر است ، با قدرت درگیر است .
انسان ، انسان است .
به همین دلیل نمی تواند از آن ارزش ها و هنجارها و باورها پاک شود .
انسان ، ماشین نیست ، گوسفند نیست ، شی نیست . به همین دلیل با اشکال گوناگون هنجارها ، ارزش ها و باورها درگیری دارد اما ما کجا با ایدئولوژی سر و کار پیدا می کنیم یعنی کجا مجازیم بیائیم بحث کنیم ؟
آن جایی مجازیم بحث کنیم که ایدئولوژی مخل یادگیری است و الا به من و آقای مهرمحمدی ربط دارد که بنشینیم و درباره آن بحث کنیم .
این کار یک تبلیغات و پروپاگداندای سیاسی است که از موضوع " علم " خارج است . آن جایی که من آقای مهرمحمدی و آقای ملکی مجازیم بیائیم این جا حرف بزنیم آن جایی است که می بینیم که : " یادگیری دچار اختلال شده است " .
ایدئولوژی برای من شیوه است . روش به کارگیری صور نمادین است .
این جا یک ملاحظه ای تفکیک می کنند جدا از ملاحظه ای که آقای مهرمحمدی تفکیک می کنند ؛ یک ملاحظه نظری دیگر را هم می گویم .
این که یک نظام آموزشی قدرت تولید کند ، هیچ اشکالی ندارد .
نظام های آموزشی در دنیای جدید برای این بود که بتوانند جامعه توان مند تولید کنند ، جامعه ی ثروت مند تولید کنند ، انسان های توانا تولید کنند ، حتی از این که روابط بین انسان ها ، روابط بین گروه ها به نوعی در مسیر " رابطه قدرت " باشد اجتناب ناپذیر است . همان طور که بحث هنجارین آنتولوژیک است بحث قدرت هم آنتولوژیک است .
اما آن چیزی که مشکل است این است که قدرت به سلطه تعبیر شود و تبدیل شود . این تفکیک بنیادین است که فوکو ایجاد می کند .
این که نظام آموزشی اتفاقا جاهایی قدرت تولید نمی کند ، فقط سلطه تولید می کند . قدرت چیزی است که سازنده هم هست ، فقط ویران نمی کند . قدرت چیزی است که اجتناب ناپذیر است . بین پدرها و مادرها و فرزندان رابطه قدرت وجود دارد .
معلم با دانش آموز ، پزشک با بیمار ، استاد با دانشجو ، کارفرما با کارگر و... همه جا هست .
قدرت اجتناب ناپذیر است . اما آن جایی مشکل است که این اعمال قدرت یک سویه می شود . این اعمال قدرت پاسخ گو نیست . این اعمال قدرت سازنده نیست . این اعمال قدرت فقط برای بازتولید سیطره گروه خاص است . منافع خاص است .
دیدگاه من این است .
آن جایی که می خواهیم نقد کنیم آن جایی است که آموزش چنان با ایدئولوژی درگیر می شود که آموزش ایدئولوژیک می شود نه ایدئولوژی و آموزش .
برنامه ی درسی ایدئولوژیک زده می شود آن جایی که برنامه درسی برآیندش سلطه است نه قدرت .
اتفاقا این سلطه به تعبیر فوکو باعث می شود هزینه تولید قدرت بالا رود ، اقتصاد قدرت آن چنان پرهزینه می شود که کالای یادگیری ( اصطلاح غلطی است ) هم دشوار می شود و هم مقرون به صرفه نیست یعنی منجر به سامانه اجتماعی نمی شود . منجر به حس رضایت زندگی جمعی نمی شود . منجر به این که نظام آموزشی بتواند کارکردهای خودش را ایفا کند نمی شود . بیشتر " مقاومت " تولید می کند ؛ به همین دلیل نقد من این خواهد بود که ایدئولوژیک بودن برنامه ی درسی که در جمهوری اسلامی اتفاق افتاده است و یا ایدئولوژی زدگی برنامه درسی منجر به این شده است که :
1- اختلال در یادگیری ایجاد شود .
2- مقاومت در نظام آموزشی بالا رود .
3- تولید قدرت پرهزینه شود .
ما باید نظام سیاسی داشته باشیم و اجتناب ناپذیر است اما با چه قیمتی ؟
چگونه ؟ با چه برآیندی ؟
در همه نظام های آموزشی بخشی از سامان سیاسی جامعه هستند . سیاست اجتناب ناپذیر است . سیاست چیز مطلوبی هم هست اگر به شیوه ای صورت بگیرد که انسانی باشد ، کم هزینه باشد و هزینه هایش معقول باشد ، اختلال در یادگیری ایجاد نکند . آن جاهایی این امکان هست که و ایدئولوژی مساله ساز می شود که فردیت را انکار می کند ، سیاست تفاوت را نادیده می گیرد ، تبعیض ها را بازتولید می کند ، فرصت های یادگیری را محدود می کند ، مقاومت در حوزه برنامه درسی را تهییج و تحریک می کند .
این موضوعی است که جلسه بعدی درباره آن صحبت خواهم کرد .
پایان گزارش/
پیاده سازی و ویرایش : زهرا قاسم پور دیزجی
نظرات بینندگان
می کردم ، دختران افغانی مناطق محروم را نشان
می داد که در مکانی فقیرانه بجز مسجد به نام
مدرسه دینی ، قرآن خواندن و مسائل دینی را
آموزش می دیدند و در مدرسه هم آموزش معمولی
دریافت می کردند. اما ما مسائل ریاضی را هم با قطر عمامه و خمس و زکات و....... چه رسد به مابقی!!!!
به گمانم از دیدگاه شما روایت " اطلب علم و لو بالصین "
یا فاقد سند و جعلی است.
یا اینطوری نباید باشد....
چرا که مدیریت شما در طول این ۱۱ ماه نشان می دهد دستبرد به همه کتاب ها و تغییرات بدون اجازه شورای تالیف و برنامه ریزی به بهانه اسلامی کردن کتاب ها امری طبیعی و قانونی است.
این همان برخورد ایدئولوژیک با نظام تعلیم و تربیت است.
سازمان پزوهش و برنامه ریزی آموزشی یک کارخانه نیست که یک مهندس با ۲۰۰ کارگر باشند.
اینجا همه مهندس هستند که یکی از آن ها می تواند مدیر بشود و کارها را با مشورت دیگران حل نماید.
مانند همه بخش های استراتژیک نظام که همین گونه اند.
شما مدعی استقرار کامل حوزه های ۱۱ گانه در سازمان هستید.
این یک دروغ بزرگ و آشکار است.
شما هرگز سند برنامه درسی ملی را مبنای تغییر انجام نداده اید
بلکه نگاشت چهارم خودتان را که غیر مصوب و ایدئولوژیک است را اجرا می فرمائید.
شجاعت داشته باشید و حقیقت را آنچنان که انجام داده اید بفرمائید.
استقلال حوزه تفکر از حوزه معارف اسلامی خلاف سند برنامه درسی ملی و مغایر با مبانی نطری سند تحول بنیادین است.
به زبان خودتان بگویم :
تغییرات گسترده شما در اجرای اسناد تحولی مصوب مصداق " اجتهاد در مقابل نص " است.
خلاف قوانین جمهوری اسلامی عمل نکنید.
آستانه صبر متخصصان و کارشناسان سازمان حدی دارد.
با احترام
تحمیل طلاب جوانی که نه تخصص معلمی دارند و نه مدرک و تخصص در حوزه های تالیف و برنامه ریزی درسی و آموزشی و انتصاب ایشان به عنوان رئیس ۱۱ حوزه یادگیری و نادیده گرفتن کلیه متخصصان قبلی اگر انقلاب ایدئولوژیک نیست چیست؟!!
جوان گرایی ساز وکار می خواهد.
این مصداق بفهمی سخنان رهبری و گام دوم انقلاب است.
شما و گروه محترمتان کارشناسان و مولفان و متخصصان سازمان را متهم به اجرای سند ۲۰۳۰ می کنید. و با همین حربه و تهمت تغییرات رادیکال را رقم بدید.
در حالی که :
اولا - شما حتی یک سند و مدرک در برنامه ها و کتاب های درسی ندارید. کتاب های درسی همواره پشتوانه انقلاب اسلامی بوده اند.
ثانیا - حضرتعالی امضای تاییدات پای سند ۲۰۳۰ موجود است. حضرتعالی از کسانی بودید که سند ۲۰۳۰ را به ایران آوردید و در شود اجرای آن بودید. نبودید ؟!
پس لطفا دستاوردهای ۴۰ ساله نظام را با نگاه رادیکال خود نابود نکنید.
و بیچاره تر سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی
که تنها یک دکور است.
نا امنی و سیاسی کاری و تغییرات ایدئولوژیک و انتصابات عجیب و غریب تنها گوشه ای از این انهدام است.
۱- ناکارآمدی در جلوگیری از فروپاشی سازمان پژوهش
۲- عدم نظارت بر تصمیمات مدیران سازمان پژوهش
۳- حیف و میل .... بدون انجام کوچک ترین کاری
۴- روی زمین ماندن اسناد تحولی
۵- تغییرات رادیکالی در سازمان پژوهش به جای اجرای سند تحول
۶- تغییرات بنیادین در سند تحول بنیادین
۷- کنار گذاشتن سند برنامه درسی ملی و اجرای نگاشت چهارم که غیر مصوب است.
۸- از بین رفتن تخصص در کلیه بخش ها گی سازمانی و جایگزین افراد جوان ناکارآمد و غیر متخصص
۹- دستبرد گسترده به کتاب های درسی بدون خبر و رصایت شوراهای برنامه ریزی و مولفات با هدف تغییرات ایدیولوژیک
بهتر است هیات امنا شجاعت استعفا را داشته باشد
و گر نه در آینده نزدیک منتظر انحلال باشد.
مبدا یعنی مبانی و مقصد یعنی اهداف نمی تواند جدا از خم نوشته شود. این ها یک حیثیت دارند.
سازمان پزوهش و برنامه ریزی آموزشی یک کارخانه نیست که یک مهندس با ۲۰۰ کارگر باشند.
اینجا همه مهندس هستند که یکی از آن ها می تواند مدیر بشود و کارها را با مشورت دیگران حل نماید.
مانند همه بخش های استراتژیک نظام که همین گونه اند.
مدارس اسكولاستيك در قرون وسطی مي كوشيد تا علم و حکمت را تنها از طريق کلیسا آموزش دهند.
طرفداران این مکتب مَدرَسیّون یا رواقیّون لقب داستند. این مکتب، از قرن نهم میلادی بهوجود آمد و تا قرن پانزدهم رواج داشت.
هدف این مکتب، بسط و شرح تعالیم ديني بهکمک فلسفه بود.
بروز اندیشه مدرسی، بهنظر عدّهای از نویسندگان، اوّلین آزمون حضور دین در صحنه اجتماعی شمرده میشود.
اين تفكر در انقلاب رنساني به دليل تندرويي هاي كليسا با شكست روبه رو شد و حتي به دين ستيزي جامعه اروپا انجاميد. يكي از دلايل جدايي دين از زندگي ( سكولاريسم ) همين انديشه بود.