آیا از نتیجه انتخابات هفتم اسفندماه شگفت زده شدید؟
خیر شگفت زده نشدم. به این دلیل که من حتی دو هفته پیش از انتخابات در یک سخنرانی در دانشگاه شهید رجایی به صراحت گفتم که علیرغم همه ناملایماتی که وجود دارد و با وجود ردصلاحیتها، ما پیش بینی میکنیم که اولا حضور مردم در انتخابات حضور گسترده ای خواهد بود، ثانیا حدود دو سوم منتخبان، از اصلاحطلبان و اصولگرایان طرفدار دولت خواهند بود.
در واقع در عمل هم همینطور شد و ان شاء الله در مورد آن 69 کرسی باقیمانده هم به همین ترتیب کار پیش خواهد رفت. البته من این نکته را عرض کنم که در مورد انتخابات تهران نیز ما نسبت دو سوم – یک سوم را پیشبینی میکردیم که از لیست امید که متشکل از اصلاحطلبان و اصولگرایان معتدل است 20 نفر انتخاب شوند و از لیست مقابل حدود 10نفر. انتخابات تهران همه را شگفت زده کرد. علت این پیش بینی ما که فکر میکردیم یک نسبت دو سوم - یک سوم محقق خواهد شد بر اساس تحولات و تغییرات اجتماعی مشهود در زیر پوسته جامعه بود که اگر کسی به دقت به آنها توجه و آن را تحلیل کند، علی القاعده به همان نتیجه ای که ما در آن موقع رسیدیم، خواهد رسید.
مجموعه دولت دکتر روحانی در جلسات و نشستهای غیررسمی خود حصول چنین نتیجه ای را پیش بینی میکردند؟
ما در جلسات دولت چه رسمی و چه غیررسمی هیچ گاه درباره نتیجه انتخابات به این معنا که چه کسانی انتخاب خواهند شد بحث و صحبتی نمیکردیم و دولت اصولا وارد این موضوع نمیشد که چه از نظر اشخاص کاندیدا و چه از نظر جناحهای سیاسی، نتیجه چگونه رقم خواهد خورد. آنچه در دولت، هم در جلسات رسمی و هم در جلسات غیررسمی مطرح میشد این بود که یک انتخابات شورانگیز و سالم برگزار شود. برخی مواضع رئیسجمهوری هم در ارتباط با ردصلاحیتها ناشی از همین مسئله بود که احساس میکرد با آن روند رد صلاحیتها ممکن است انتخاباتی پرشور برگزار نشود یا اینکه یک روند منصفانهای حاکم نگردد، بنابراین تمرکز دولت روی برگزاری یک انتخابات سالم و پرشور بود که الحمدالله این اتفاق هم رخ داد. دولت به هیچ عنوان در مورد افراد و گروههای سیاسی که باید انتخاب شوند، نظری نداشت و وارد بحث نشد.
ولی در مجموع این پیش بینی را داشت که یک مجلس اعتدالی و اصلاحطلب شکل بگیرد.
تحلیلی که مجموعه اصلاحطلبان داشتند، همان تحلیل مشترک با دولت بود، بنابراین پیش بینی مان این بود که اگر مردم حضور قابل قبولی در انتخابات داشته باشند و بالای 55 درصد در انتخابات شرکت کنند، نتیجه تشکیل یک مجلس معتدل خواهد بود. در عمل هم دیدیم که حضور مردم بالای 62 درصد بود و آن چیزی که پیش بینی میکردیم تحقق پیدا کرد.
جریان اصولگرا از تمام ابزارهای پیدا و پنهان انتخاباتی برای پیروزی بهره برد، اما در نهایت در این انتخابات شکست خوردند، علت شکست آنها چه بود؟
من فکر میکنم یکی از اشکالات کار اصولگرایان به خصوص طیف تندرو آنها این است که نسبت به تحولات اجتماعی بی توجه هستند و شاید اصلا اهمیتی برای این تحولات و خواستههای اجتماعی قائل نیستند. نگاه آنها یک نگاه آمرانه به جامعه است و میبینید در روزهای اخیر هم حتی برخی از همین اصولگرایان به خصوص تندروهایشان همین مسئله را بیان کرده اند که ما به خواستههای اجتماعی و خواست مردم در ارتباط با مجلس توجهی نداشتیم.
بنابراین به نظر من این مشکلی است که اصولگرایان سال هاست که گرفتار آن هستند و یک توهمی دارند و داشته اند که هر که آنها به مردم معرفی کنند، مورد قبول مردم قرار میگیرد. من خاطره ای را از سال74 به یاد دارم که در خدمت یکی از روحانیون معروف جناح اصولگرا بودیم. نمیخواهم اسمشان را ذکر کنم البته ایشان فوت کردند و از روحانیون مورد احترام بنده و جامعه بودند. ما در ارتباط با انتخابات مجلس پنجم با ایشان بحث میکردیم ایشان این تعبیر را به کار بردند که با یک اشاره ما، مردم به آنچه ما میخواهیم عمل میکنند و تعبیرشان این بود که اگر ما دست بجنبانیم مردم حرکت میکنند. این ممکن است در یک برههای از انقلاب درست بوده باشد، اما در طول این سی و چند سال بعد از انقلاب تحولات گسترده ای روی داده است. جامعه امروز، چه از نظر فهم، درک و آگاهی مردم و چه از نظر خواستهها و نیازهای جامعه خیلی متفاوت است با 10 سال، 20 سال و 30 سال پیش.
به نظر من ریشه ناکامی اصولگرایان در همین مسئله است، چه در مجلس و چه در مسند اجرایی کشور این موضوع را به خوبی نتوانستند درک کنند و از تحولاتی که در زیر پوست جامعه اتفاق افتاده است یا بی خبر هستند یا خودشان را نسبت به آنها بیتفاوت نشان میدهند و برایشان این تحولات مهم نیست، بنابراین به نظر من اصلی ترین علت شکست آنها این بوده است. البته یک علت دیگر هم داشته و آن عملکرد ده ساله اصولگرایان در نظام اجرایی، مدیریتی و مقننه کشور بوده است. ببینید به هر حال تاثیر ضعفها و خرابکاریهای دولت نهم و دهم را نمیتوان نادیده گرفت و مردم از عملکرد دولت نهم و دهم به شدت ناراضی بودند و آثار این سوءعملکرد را در جامعه احساس کردند و این عملکرد را به درستی به پای اصولگرایان نوشتند. به هر حال روشن است که همین اصولگرایان موجب روی کارآمدن آقای احمدینژاد شدند و تقریبا تا روزهای پایانی دولت هم از ایشان حمایت کردند. گرچه الان مرتبا میگویند که ما با برخی سیاستها و رفتار دولت نهم و دهم مخالف بودیم، اما از نظر مردم جریان اصولگرایی، جریانی بود که احمدینژاد را روی کار آورد و حامی دولت نهم و دهم بود. آن عملکرد منفی در شکست اصولگرایان در انتخابات مجلس موثر بود. نکته دیگر برخورد اصولگرایان در مجلس در طول دو سال و نیم فعالیت دولت تدبیر و امید است. به هر حال این دولت، مورد حمایت مردم است و مردم به شخص آقای رئیس جمهور علاقه مند هستند. آنها میدیدند که مجلس نهم به انحای مختلف در مقابل دولت کارشکنی کرده است. در برابر موضوعی مثل برجام که خواست عمومی جامعه در موفقیت آن موثر بود و حتی از طرف مقام معظم رهبری هم مورد حمایت قرار گرفت، چگونه واکنش نشان داد و برای مقابله و مخالفت با برجام به هر اقدامی دست زد. طبیعتا این موضوع نیز در شکست اصولگرایان در مجلس تاثیر داشت.
به مجلس نهم اشاره کردید. مجلس نهم همان مجلسی است که به گمان بسیاری جلسات رای اعتماد به وزرای پیشنهادی دکتر روحانی را به یک محکمه سیاسی تبدیل کرد. خود شما هم از آسیب دیدگان این مجلس هستید و تنها با یک رای مثبت کمتر نتوانستید وزیر آموزش و پرورش بشوید یا حتی در بحث برجام هم جامعه شاهد کارشکنیهای فراوان برخی نمایندگان این مجلس بود. به طور کلی ارزیابی تان از عملکرد مجلس نهم چیست؟
برای ارزیابی عملکرد مجلس نهم باید مجموع عملکرد 4 سال این مجلس مورد بررسی قرار بگیرد و این امر فرصت زیادی لازم دارد، اما اگر به صورت اجمالی بخواهم بگویم، ارزیابی مثبتی نسبت به عملکرد مجلس نهم ندارم. هم از نظر سیاسی و هم از نظر تخصصی و فنی. از نظر سیاسی عملکرد مجلس در قبال دولت تدبیر و امید، دولتی برخاسته از عشق و شور مردم برای توسعه کشور و عبور از تنگناها و مشکلات، بسیار نامطلوب بود چه در ارتباط با رای اعتمادها در مرحله اول و چه پس از آن.
شما ببینید در خود وزارت علوم، آقای دکتر روحانی مجبور شد چند نفر را به مجلس پیشنهاد دهد تا در نهایت یک وزیر انتخاب شود. این مجلس آقای فرجی دانا را بعد از کمتر از یک سال از عمر وزارتش به دلایل سیاسی از طریق استیضاح برکنار کرد و بعد باز دکتر روحانی انتخاب اول خود را به مجلس معرفی کرد که او رای نیاورد گزینه دوم هم به همین صورت و در نهایت انتخاب سوم ایشان در مجلس رای آورد خب اینها همه نشان دهنده عملکرد منفی مجلس و عدم همکاری آن با دولت است.
موضوع دیگر مواضعی است که مجلس در مسائل سیاسی اتخاذ کرده است. مجلس باید یک نهاد آرام کننده در سطح جامعه باشد. نهاد قانونگذار باید یک نوع آرامش و اطمینان را به جامعه تزریق کند. از طریق فعالیتهای قانونگذاری و نظارتی به مردم اطمینان دهد که اقداماتش به درستی و با عمق زیادی در جهت توسعه کشور و در راستای بهبود وضعیت معیشتی مردم و رفاه عمومی پیش میرود. مجلس نهم درست برعکس این موضوع عمل کرد و مرتبا بحران و تنش و اصطکاک را به جامعه تزریق میکرد، این عملکرد سیاسی مجلس نهم بود اما از نظر فنی و تخصصی هم باید بگویم که بخش اصلی کار مجلس قانونگذاری است، این مجلس در این زمینه هم خوب عمل نکرد. بسیاری از قوانین مورد تصویب مجلس قوانینی است که یا به صورت طرح داده میشود یا به صورت لوایحی است که از طرف دولت به مجلس میرود و در مجلس به تصویب میرسد که از نظر تخصصی عملکرد مجلس نهم در این زمینه هم اصلا قابل دفاع نیست. من فقط یک نمونه را برای شما ذکر میکنم. ما پس از مدتها بحث و گفت و گو در دولت لایحه ای را به مجلس ارائه دادیم تحت عنوان لایحه خروج از رکود.
رکود یک مسئله بسیار مهم در کشور و یک مشکل بزرگ اقتصادی است و همگان از گذشته اعتقاد داشته اند که یکی از کارهایی که باید با کمک مجلس و دولت و همه نهادهای تصمیم گیر و تاثیرگذار کشور انجام شود این است که کاری کنیم تا کشور از رکود خارج شود. به همین منظور ما لایحه ای را تحت عنوان لایحه خروج از رکود به مجلس ارائه دادیم. مجلس به میزان زیادی در این لایحه دست برد موادی را کم و مواردی را اضافه کرد و نهایتا تحت عنوان قانون حمایت از تولید رقابت پذیر آن را تصویب کرد. شما وقتی به این قانون نگاه میکنید اولا در موارد متعددی که مجلس اضافه کرده واقعا اشکالات کارشناسی و تخصصی وجود دارد به همین دلیل بیشتر آن موارد قابل اجرا نیست و به خوبی اجرایی نمیشود حتی شما از نظر ادبیات فارسی و شیوه نگارش فارسی که به این قانون نگاه میکنید در برخی از مواد اگر آن را ده بار هم بخوانید بازهم نمیتوانید بفهمید که منظور قانونگذار از این مواد چیست، به عنوان مثال ماده 12 این قانون را مطالعه کنید. لذا من فکر میکنم این مجلس از نظر کار فنی و کارشناسی هم خیلی موفق نبوده و در مجموع مجلس نهم را یک مجلس ضعیف در طول تاریخ ادوار مجالس جمهوری اسلامی میدانم.
تاریکترین نقطه مجلس نهم را چه میدانید؟
آن اتفاق غیراخلاقی که در مجلس در ارتباط با برخورد با دکتر ظریف و دکتر صالحی صورت گرفت به نظرم چیزی نیست که در تاریخ قانونگذاری کشور فراموش شود و یا قابل دفاع باشد. مسئله رای اعتماد به دکتر فرجی دانا و بعدا رای عدماعتماد به کسانی که آقای دکتر روحانی به عنوان وزیر پیشنهادی علوم معرفی کردند همه به نظر من روزهای تلخ مجلس نهم را رقم زد. اتفاق دیگر هم داستان دادن رای اعتماد در ابتدای شکل گیری کابینه بود که اگر کسی حوصله کند و بازگردد به آن صحبت هایی که در آن جلسات درباره برخی از وزرای پیشنهادی شد، انصافا برخورد اخلاقی و منصفانه ای با کاندیداهای وزارتخانهها صورت نگرفت.
فکر میکنم مجلس نهم در مجموع از نظر اخلاقی و همین طور برخورد منصفانه با دولت نمره خوبی نمیگیرد. شما نگاه کنید به تعداد تذکرهایی که داده است و سوالهایی که از وزرا پرسیده است. همه اینها نشان میدهد که مجلس نهم مجلسی نبود که به همراهی با دولت بپردازد. همراهی یعنی در جهات مثبت دولت را تقویت کند و در جهات منفی انتقادهای سازنده برای رفع آن نقاط منفی داشته باشد. رویکرد مجلس چنین نبود. قانونگذاری اخلاق خاص خود را دارد. متاسفانه در این زمینهها مجلس خوب عمل نکرد.
در ارتباط با مجلس دهم، بسیاری از فعالان سیاسی بر این باورند که دکتر عارف گزینه شایسته تری برای جلوس بر صندلی ریاست مجلس است، چرا که فداکاریهای بسیاری از جانب ایشان در طول 3 سال گذشته صورت گرفته است. نظر شما در این باره چیست؟
ببینید اکنون دو گزینه مهم برای ریاست مجلس مطرح است یکی آقای دکتر عارف و دیگری آقای دکتر لاریجانی است. پیش از آنکه من به مقایسه این دو نفر از نظر صلاحیت شان در ارتباط با ریاست مجلس بپردازم به چند نکته باید اشاره کنم. نکته اول اینکه از نظر اصلاحطلبان تصمیم در مورد ریاست مجلس باید توسط خود مجلس گرفته شود، بنابراین اصلاحطلبان هیچ نگاه پدرسالارانه و از بالا به پایینی نسبت به مجلس ندارند و اگر کسانی هم اظهارنظر میکنند همانند خود بنده، فقط برای بیان نظری در ارتباط با این موضوع است که نمایندگان دوره دهم به آن توجه کنند.
نکته بعدی این است که درحال حاضر 69 کرسی مجلس دهم بلاتکلیف است و باید در روز دهم اردیبهشت ماه تکلیفش روشن شود، بنابراین از نظر ترکیب نیروها و اینکه کدام جریان و گرایش سیاسی در مجلس اکثریت دارد، هنوز نمیتوان اظهارنظر قطعی کرد از این حیث هر حرفی که زده میشود باید آن را به عنوان یک دیدگاه که به صورت تقریبی و تخمینی مطرح میشود، در نظر داشت و نکته سوم این است که از نظر اصلاحطلبان هر تصمیمی در مورد ریاست مجلس و در مورد مسائل مهم دیگر مجلس گرفته میشود نباید منجر به از بین رفتن ائتلاف و اتحاد نمایندگان اصلاحطلب و نمایندگان اصولگرای طرفدار دولت شود یعنی ما به عنوان یک استراتژی فکر میکنیم مجلس باید حفظ این ائتلاف و همکاری را دنبال کند، بنابراین هیچ تصمیمی نباید منجر به از بین رفتن این اتحاد و همکاری شود از جمله مسئله انتخاب ریاست مجلس. اگر احساس کنیم که مثلا معرفی آقای دکتر عارف به عنوان ریاست مجلس منجر میشود که اصولگرایان طرفدار آقای لاریجانی و طرفدار دولت به سمت جریان تندرو اصولگرا میل پیدا کنند به نظر من حتما باید در آن تصمیم تجدیدنظر کرد و در مورد آن دقت نمود. این مقدمه بحث بود. اما در مورد مقایسه آقای دکتر عارف و آقای دکتر لاریجانی باید عرض کنم که به هر حال پیام رای مردم این بود که آنها علاقهمند به یک نوع تغییر هستند که این تغییر حتی در سطح دولت و دستگاههای اجرایی هم هنوز مورد مطالبه است و همین طور در سطح مجلس، بنابراین انتخاب مجدد آقای دکتر لاریجانی به ریاست مجلس میتواند یک پیام ناامیدکننده به مردم بدهد، چون مردم دلشان میخواهد حتی در سطح مجلس هم شاهد تغییر باشند این تغییر را خودشان با رایی که دادند در خصوص ترکیب نمایندگان نشان دادند و به این ترتیب بیش از 75درصد نمایندگان جدید به مجلس راه یافتند.
پیام رای مردم این است که در مجلس باید تغییر صورت بگیرد و اکنون در ارتباط با خود نمایندگان این تغییر به صورت قابل توجهی رخ داده است. من فکر میکنم در ادامه این مسئله مردم انتظار دارند در خصوص ریاست مجلس هم یک تغییری را ببینند. بنابراین از این نظر دکتر عارف اولویت دارد بر دکتر لاریجانی.
نکته دیگر اینکه از حیث ارتباط دستگاه مقننه با دستگاه مجریه آقای دکتر عارف از توانایی بیشتری برای ارتباط و هماهنگی با دولت برخوردار است، به خصوص اینکه ایشان در دولتهای گذشته، سالهای سال کار اجرایی کرده است. سابقه کار اجراییاش به مراتب بیش از آقای دکتر لاریجانی است. ایشان 4 سال معاون اول رئیسجمهور بوده و در سازمان مدیریت و برنامهریزی یک سال کار کرده است. در دانشگاه تهران کرسی ریاست داشته و در وزارت ارتباطات فعالیت کرده است. زمانی که خود بنده بهعنوان وزیر علوم بودم که در اوایل انقلاب به عنوان وزارت فرهنگ و آموزش عالی شناخته میشد، آقای دکتر عارف معاون آن وزارتخانه بود. ایشان از نظر سابقه کار اجرایی و همین طور گرایش سیاسی توان بیشتری برای هماهنگکردن مجلس و دولت دارد از این جهت ایشان نسبت به دکتر لاریجانی در اولویت قرار دارد، اما دکتر لاریجانی هم یک امتیازی نسبت به دکتر عارف دارد و آن هم این است که از نظر ایجاد هماهنگی بین مجلس و نهادهای دیگر حاکمیت غیر از قوه مجریه به خاطر تجربه سالهای ریاست مجلس و همین طور ارتباط بیشتر با جریان اصولگرا، شاید بتواند قویتر ظاهر شود و این خصوصیت از این منظر یک امتیاز برایش محسوب گردد.
بهطورکلی نمایندگان باید به مجموع این امتیازات توجه کنند، اما نکتهای که باز هم روی آن تاکید میکنم این است که هر تصمیمی برای ریاست مجلس باید با حفظ ائتلاف و وحدت و همکاری و ادامه این ائتلاف و همکاری بین جریان اصلاحطلب و جریان اصولگرای معتدل اتخاذ شود. از طریق گفت و گو و جلساتی که بین این دو جریان برگزار میشود حتما باید تصمیمات گرفته شده بهنحوی باشد که شکافی میان آنها به وجود نیاید چون برای کشور چه در
یک سال آینده و چه بعد از آن بسیار مهم و حیاتی است که این همکاری ادامه یابد. ان شاءالله این دو جریانی که عقاید خیلی نزدیک در ارتباط با مسائل
توسعه و شیوه مدیریت کشور با هم دارند دست به دست هم دهند تا کشور از این مشکلات و معضلات کنونی نجات یابد. البته شما توجه داشته باشید که یک جریانی هم به عنوان جریان مستقل به هر حال در مجلس وجود دارد یعنی الان جریانهای حاکم در مجلس به 4 دسته تقسیم میشوند؛ اصلاحطلبان که مواضعشان روشن است و اگر آقای دکتر عارف کاندیدا شود حتما رایشان با ایشان است. اصولگرایان معتدل و طرفدار دولت یا کم و بیش طرفدار دولت که خود آقای دکتر لاریجانی و بخش دیگری از اصولگرایانی که انتخاب شدهاند مثل آقای جلالی یا آقای نعمتی جزء این گروه هستند. یک دسته هم هستند که به صورت مستقل در انتخابات شرکت کردهاند و رای آوردهاند. البته من فکر میکنم اکثریت اینها متمایل به اصلاحطلبان یا متمایل به اصولگرایان معتدل هستند ولی به هر حال یک جریان جداگانهای از دوجریان قبلی شناخته میشوند. گروه آخر، جریان تندرو است. این 4جریان در مجلس آینده حضور دارند. البته جریان مستقل ممکن است تدریجاً در طول یک سال آینده جذب یکی از سه جریان دیگر بشود که من فکر میکنم عمدتاً جذب جریان اصلاحطلب خواهد شد.
هفته گذشته خبری در رسانهها منتشر شد مبنی بر اینکه برای ریاست دکتر عارف، رئیسجمهوری موافقت خود را اعلام کرده است، آیا چنین چیزی را تایید میفرمایید؟
من به عنوان مشاور دکتر روحانی در این باره اطلاعی ندارم و فکر میکنم در حال حاضر هیچ کسی نیست که از نظر و عقیده دکتر روحانی در ارتباط با ریاست مجلس مطلع باشد، بنابراین حرفهایی که زده میشود به نظر من حدس و گمان و تحلیل است و فکر میکنم برای دکتر روحانی فرقی نکند کدام یک از این دو نفر بر کرسی ریاست بنشیند.
همان طور که ما اصلاحطلبان معتقدیم که این تصمیم باید در درون مجلس گرفته شود و از بیرون نباید هیچ تحمیلی بر مجلس صورت بگیرد فکر میکنم نظر دکتر روحانی هم همین باشد.
آقای دکتر روحانی با دکتر عارف رابطه خوبی طی سالهای گذشته داشته اند و شما حتما میدانید که ایشان چندین بار به دکتر عارف پیشنهاد کردند که وارد کابینه بشوند از همان روزهای اول تشکیل کابینه و حتی بعد از آن. بنابراین هیچ مشکلی با آقای دکتر عارف ندارند. دکتر لاریجانی هم از دوستان قدیمی دکتر روحانی است و سالها با هم در نهادهای مختلف نظام کار کردهاند و فکر میکنم هیچ مشکلی بین این دو نفر هم وجود نداشته باشد، اما کسانی که در مورد نظر آقای روحانی صحبت میکنند به عقیده من براساس حدس و گمان است و آقای دکتر روحانی آن قدر کیاست و درایت سیاسی دارد که نظرش را در این باره به کسی نگوید.
ریاست دکتر عارف به نفع ایشان است یا دکتر لاریجانی؟
به نظر من ریاست دکتر عارف به نفع دکتر روحانی و دولت است.
گفته شده آیتالله هاشمی هم در این باره موافقت خود را اعلام نمودهاند. شما به عنوان یکی از نزدیکان ایشان این موضوع را تایید میکنید؟
فکر میکنم همان طور که دکتر روحانی نظر قطعی خود را اعلام نکرده است و شاید تا آخر هم نگوید، آیتالله هاشمی هم به این شکل عمل کنند. از نظر عقلانی و منطقی هم برای یک عنصر سیاسی مثل آقای دکتر روحانی یا آیتالله هاشمی درحالی که هنوز تکلیف 25 درصد کرسیهای مجلس مشخص نشده، درست نیست بیایند و نظرشان را اعلام کنند و قبل از مشخص شدن اینکه کدام جریان دست بالا را در مجلس دارد نظر قاطع بدهند. بعید میدانم آیتالله هاشمی نیز نظر قاطعی داده باشند خود من هم در این باره با ایشان صحبتی نکردهام.
برخی این موضوع را مطرح کردهاند که حزب کارگزاران برای ریاست مجلس، دکتر لاریجانی را به دکتر عارف ترجیح میدهد، آیا این موضوع صحت دارد؟
اول این نکته را متذکر شوم که مدتهاست من دیگر عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران نیستم. تنها گاهی در جلسات کارشناسی و تخصصی حزب که مرا دعوت میکنند، شرکت میکنم، بنابراین از موضع شورای حزب باخبر نیستم. اما به احتمال بسیار زیاد و بالای 90 درصد نظر حزب کارگزاران این نیست که آقای لاریجانی نسبت به دکتر عارف در اولویت قرار دارد. من فکر میکنم اگر یک عضو حزب کارگزاران نظری داده است، نظر خودش را بیان کرده است و بعید میدانم که نظر رسمی حزب در جایی مطرح شده باشد که حالا بیاییم و نتیجه بگیریم که کارگزاران مثلا ریاست دکتر لاریجانی را ترجیح میدهد. یک مقداری از این مسائل را من باز برمیگردانم به بداخلاقیهای سیاسی که متاسفانه در کشور زیاد است و عدهای برای حمله به حزب کارگزاران نکته دیگری را جز این پیدا نکرده اند. درحالی که حزب کارگزاران یکی از فعالترین احزاب در طول انتخابات گذشته بوده است و لیست تهران که در راس آن دکتر عارف قرار داشت، صددرصد مورد تایید کارگزاران قرار گرفت. فکر میکنم حزب کارگزاران در موفقیت لیست امید در سراسر کشور نقش بارزی داشت، ولی اینکه گفته میشود حزب با ریاست دکتر لاریجانی موافق است با ریاست دکتر عارف مخالف، به نظرم این مسئله سیاسی است و به قصد تضعیف حزب و حمله کردن به آن صورت میگیرد.
نگاهتان به تغییر وزرایی که از کارآیی کمتری برخوردار بودهاند، چگونه است و با توجه به تغییر ترکیب مجلس آیا دولت به دنبال یک خانه تکانی است یا خیر؟
من تاکید میکنم که هر چه میگویم نظر شخصی من است. رای مردم در انتخابات مجلس نشاندهنده خواست آنها برای تغییر است و این خواست آنها فقط در حّد مجلس خلاصه نمیشود یعنی آنها انتظار دارند که در سطح دولت یا حتی خارج از دولت هم تغییراتی ایجاد شود، بنابراین من فکر میکنم اگر بخواهیم به رای مردم احترام بگذاریم و به آن توجه کنیم یکی از اقداماتی که باید در این راستا انجام شود، ترمیم کابینه است. حالا اینکه این ترمیم کابینه در کدام یک از وزارتخانهها و در چه سطحی انجام شود بستگی دارد به صلاح دید آقای دکتر روحانی ولی من به عنوان کسی که از بیرون نگاه میکنم به مسائل جامعه و همین طور مسائل دولت فکر میکنم که در این مرحله ترمیم کابینه به صلاح دولت است و به هر حال حدود یک سال و 4،5 ماه از عمر این دولت باقی مانده است و این مدت، زمان کمی نیست حتی یک ماه هم برای عمر یک دولت خیلی زیاد است چه برسد به اینکه این دولت تا پایان مرداد سال آینده به فعالیتهایش ادامه خواهد داد. علاوه بر آن به احتمال قوی دولت بعدی هم در تداوم کار همین دولت خواهد بود. رئیسجمهور
به نظر من تغییری نخواهد کرد، بنابراین میتوان گفت 4 سال بعد از آن هم در تداوم همین دولت خواهد بود یعنی تا پایان عمر دولت دکتر روحانی 5سال و 4 ماه وقت باقی مانده است و از همین رو نباید زمان را از دست داد. من توصیهام به دکتر روحانی این است که در مواردی که صلاح میدانند در ارتباط با بعضی از وزارتخانهها و سازمانها هرچه زودتر در مورد ترمیم کابینه تصمیم بگیرند.
پیشبینی میکنید که این اتفاق در طول این 16 ماه باقی مانده صورت بگیرد؟
احتمالش را صفر نمیدانم.
در مسائلی چون ردصلاحیتها و ابطال آرای خانم مینو خالقی، دکتر روحانی تنها دستاویز و امیدی بود که مردم در اختیار داشتند و خواهان رسیدگی و ورود مستقیم رئیسجمهوری به این قبیل مسائل بودند. آیا دکتر روحانی اصلا قدرت پیگیری و ورود به این قضایا را دارد؟ یا وارد نشدن و عدم دخالتش، به منظور هزینه نکردن از کوپنش است و بر آن است تا آن را صرف مسائل مهمتری نماید؟
اولا که آقای دکتر روحانی به این مسائل وارد شدند و ورودشان در حد شان رئیس جمهوری بود. شما توجه کنید که قبل از انتخابات مجلس، حداقل دو، سه ماه، زودتر از تاریخ برگزاری انتخابات ایشان در مورد این رویداد حرفهای بسیار مهمی زدند از جمله در مورد ردصلاحیتها آن جمله معروف را گفتند که «اگر قرار است یک جناح فقط وارد مجلس شود دیگر برگزاری انتخابات چه ضرورتی دارد؟ خب آقایان بفرمایند به مجلس» این حرف کمی نبود.
به نظرم فرمایشات ایشان در ارتباط با موضوع ردصلاحیتها تاثیر داشت یعنی این طور نبود که شورای نگهبان یا مراجع نظارتی کاملا بیتوجه باشند. به هر حال نحوه تاثیرگذاری رئیسجمهور در ارتباط با موضوع ردصلاحیتها عمدتا تاثیر اجتماعی بوده است تا تاثیر مدیریتی. برای اینکه شورای نگهبان یک تفسیری از قانون اساسی دارد که ریش و قیچی دست خودش است و هر کاری در هر مرحلهای از انتخابات میتواند انجام دهد. این تفسیر بسیار موسعی است که از نظارت استصوابی دارد و معنایش این است که شورای نگهبان میتواند در هر مرحلهای نظارت کند و تصمیم مراجع دیگر را ابطال کند و در هر مرحلهای میتواند حتی نظر خودش را تغییر دهد. حالا اینکه این تفسیر درست است یا نه، بحث دیگری است. من از نظر حقوقی نمیتوانم وارد این بحث شوم. ولی خیلی از حقوقدانان معتقدند که این تفسیر، تفسیر درستی نیست حتی خود شخص دکتر روحانی هم به عنوان یک حقوقدان همین نظر را دارند. اگر خاطرتان باشد ایشان قبل از انتخابات مجلس یک نکته بسیار مهمی را فرمودند که «اجرا به عهده دولت است و شورای نگهبان باید نظارت بکند» و این موضوع را خیلی باز کردند.
پس نکته اول این است که آقای دکتر روحانی وارد این موضوع شدند و این طور نبود که وارد نشود ولی در حد تاثیر اجتماعی که یک رئیسجمهور میتواند بگذارد و البته فشارهای مدیریتی که میتواند از طریق مراجع قانونی وارد کند، به این موضوع ورود کردند و خواستند تا در مورد ردصلاحیتها یک شیوه ملایمتر و منصفانهتری اعمال شود. در مورد خانم خالقی هم به همین ترتیب بود. اما آنجایی که آقای رئیسجمهور احساس کند حرفش تاثیر ندارد و شورای نگهبان بدان عمل نمیکند، تکرار آن حرف در میان عموم مردم و مراجع عمومی خیلی هم با عقل سازگاری ندارد. در مورد خانم خالقی خود آقای رئیسجمهور خیلی پیگیری کردند نه اینکه به صورت عمومی و علنی صحبتی کنند ولی به هر حال من خبر دارم که خودشان به شخصه و از طریق وزارت کشور این موضوع را پیگیری کردند. در مورد خانم دکتر خالقی واقعا ما فکر میکنیم حق ایشان ضایع و پایمال شد نه تنها ایشان که حق مردم اصفهان. ولی به هر حال تفسیر شورای نگهبان این بود که ایشان باید آرائش ابطال شود. گرچه همه آن ایراداتی که به پرونده خانم خالقی گرفته شده بود قبل از تایید صلاحیت وی توسط شورای نگهبان هم مطرح بود و حتی با او صحبت هم شده بود و ایشان توضیح داده بودند، اما متاسفانه شورای نگهبان رای خود را تغییر داد.
یک زمانی وقتی شورای نگهبان یکی از آراء خود را تغییر داده بود و مسئله جدیدی را نسبت به آنچه در گذشته عمل میشد مطرح میکرد، من یادم میآید در یک جلسهای همراه با مرحوم دکتر نوربخش خدمت یکی از روحانیون عضو شورای نگهبان بودیم و به ایشان گفتیم که شما خودتان این حکم را قبلا در ارتباط با این موضوع دادید الان حکمی که دادهاید 180 درجه با حکم قبلی متفاوت است، چرا این گونه شده است؟ ایشان گفتند: «کُلُّ یوم هُوَ فیشَان» این آیه قرآن است در مورد خدا. ایشان این آیه را بیان کردند و دهان ما را بستند (باخنده) به هر حال یک نکته تلخی که در ارتباط با این انتخابات ایجاد شد. همین موضوع ابطال رای بود. من به نوبه خودم از خانم خالقی عذرخواهی میکنم البته ما مقصر نیستیم، اما به عنوان یک شهروند جمهوری اسلامی و به عنوان کسی که در دولت حضور دارد از اینکه نتوانستیم از حق ایشان دفاع موثر کنیم، عذرخواهی میکنم.
شما فرمودید که دکتر روحانی نخواستند پیگیری مسئله مینوخالقی را علنی کنند، فکر نمیکنید برای دلگرمی مردم، بهتر بود این ناراحتی خود را با صراحت ابراز میکردند و قضیه رسانهای میشد؟ کلا عملکرد تیم رسانهای دولت را ضعیف ارزیابی نمیکنید؟
در مورد خاص خانم خالقی به نظر من ضرورتی نداشت مواضع رئیسجمهور علنی و رسانهای شود، اما این انتقاد همواره به تیم رسانه ای دولت وارد بوده است که عملکردی ضعیف از خودشان نشان داده اند. این مسئله ای که شما مطرح میکنید از جانب بسیاری از طرفداران دولت و کسانی که در زمینه تبلیغات رسانه ای دستی دارند، مطرح میشود. من در جریان هستم که توسط یکی از مشاوران آقای روحانی جلساتی در ارتباط با کار رسانه ای دولت و رفع ضعفهای آن برگزار شده و گزارشی هم تهیه و خدمت دکتر روحانی ارائه شده است. امیدوارم این بخش از ضعف هایی که در ارتباط با تیم رسانهای ایشان وجود دارد، برطرف شود.
برجام داخلی یا برجام 2 و هر عنوان دیگر چقدر در دولت اولویت دارد؟آیا میتوان امیدوار بود که حسن روحانی از یک سو ثمرات و توفیقات سیاست خارجی را تثبیت کند و از سوی دیگر در عرصه سیاست داخلی در یک سال باقی مانده از عمرش به موفقیتهای چشمگیری دست یابد؟
اول بگذارید درباره تعبیری که آقای دکتر روحانی در ارتباط با ضرورت اجرای برجام 2 به کار بردند و عدهای هم از آن واقعا سوءاستفاده کردند و در حق ایشان جفا نمودند چند نکته را ذکر کنم. بحث ایشان درباره برجام 2 در ارتباط با مسائل داخلی کشور بود. اما عده ای آن را وصل به مسائل خارجی کردند و گفتند منظور دولت این است که در سایر مسائل غیر هسته ای برویم و با 1+5 یا آمریکا بنشینیم و مذاکره کنیم و امتیاز بگیریم و امتیاز بدهیم.
یک نفر گفت که منظورشان از برجام 2 این است که برویم در ارتباط با توانایی موشکی معامله کنیم که اتفاقا هیچ کدام از اینها موردنظر دکتر روحانی نبود. اینکه ما درباره مسائل خاص با هر کشوری در دنیا اگر ضرورتی داشت بنشینیم و صحبت کنیم، کار درستی است حتی خود مقام معظم رهبری هم در این مورد مدتها پیش اعلام کردند که ما در مورد مباحث هسته ای فعلا صحبت میکنیم و هر گاه لازم و به صلاح باشد درباره سایر مسائل هم مذاکره خواهیم کرد، اما اینکه به طور کلی و بدون دستور جلسه مشخص بنشینیم و با آمریکا گفت و گو کنیم را ایشان منع کردند. همه مسئولان هم همین را قبول دارند و اصلا شرط عقل و ضرورت دیپلماسی این است که اگر یک جایی صلاح دانستیم و به نفع کشور بود با هر قدرتی بنشینیم و صحبت کنیم. مسئله مورد نظر دکتر روحانی از برجام 2، این بود که برجام و موفقیت آن یک خصوصیاتی داشت، قصد این بود که ما آن خصوصیات را بگیریم و ببینیم کدام یک از آن خصوصیات را میتوانیم در ارتباط با حل مشکلات داخلی هم به کار ببریم. به عنوان مثال، یکی از ویژگیهای برجام و به نتیجه رسیدن مذاکرات این بود که مقام معظم رهبری به طور کامل نسبت به آنچه در حال رخ دادن بود، توجیه بودند و حمایت کردند و در مراحلی هم که لازم بود هدایت نمودند. مثلا به شخص رئیس جمهور گفتند که در این باره چنین موضعگیری شود. این خیلی نکته مثبتی است که ما در ارتباط با مسائل داخلی به خصوص مسائل اقتصادی و مدیریتی کشور که انبوهی از ناهنجاری ها، مشکلات و حتی بحرانها آنها را احاطه کرده بحث و مذاکره کنیم، اما آیا میتوانیم بدون حمایت رهبری و بدون هدایت ایشان مسائل را حل کنیم؟ پاسخ من منفی است. اصلا چیزی که ایشان تحت عنوان اقتصاد مقاومتی مطرح کردند در واقع یک
نوع هدایت مستقیم و توجه به ضرورت حضور ایشان در ارتباط با تصمیم گیری و سیاستگذاری در اقتصاد را نشان میدهد. خب یک بخش برجام این بود که مقام معظم رهبری پشت تیم مذاکرهکننده و حامی این تیم بودند. ما در مسائل داخلی هم اگر این حمایت را نداشته باشیم باور داریم که این مسائل حل نخواهد شد.
نکته دوم این است که اساس کار برای توافق برجام ایجاد یک گفتمان سازنده و تعاملی با دنیای داخل و خارج بود. آیا اشکالی دارد ما در ارتباط با مسائل داخلی هم یک گفتمانی از این نوع را راه اندازی کنیم؟ آیا این درست است که آقای رئیس جمهور وقتی یک موضعی را مطرح میکنند مثلا یک مقام عالی رتبه دیگر بیایند و در مقابله با حرف ایشان صحبتی را مطرح کنند؟ آیا این موضوع تزریق تنش و اصطکاک به جامعه نیست؟ آیا این اتفاق جامعه را نگران و ناامید نمیکند به آینده؟ آیا این نوع رفتار نشاندهنده عدمانسجام و عدم توافق در مسائل مهم کشور تلقی نمیشود؟
آیا اگر ما بتوانیم یک فضای گفت و گو روی مسائل اصلی کشور فراهم کنیم و همین بحثها به صورت تعاملی صورت گیرد و وقتی به یک نقطه توافق رسیدیم همه در اجرایی شدن آن بکوشیم، کار بدی است؟ به نظر من نکته ای که مورد نظر آقای روحانی برای استفاده از الگوی برجام بوده است این است که برای حل مشکلات داخلی از خصوصیات کار در برجام بهره ببریم. یکی دیگر از خصوصیات برجام این بود که طرفین مذاکره کننده قبول کردند که قرار نیست یک طرف 100 درصد برنده و یک طرف 100 درصد بازنده باشد زیرا در آن صورت دیگر گفت و گویی شکل نمیگیرد حتی بین اعضای یک خانواده هم وقتی اختلافی وجود دارد فرض بر این است که برای حل اختلافشان بنشینند و صحبت کنند و در این صحبت بنا نیست کسی 100درصد محکوم و یک فرد 100 درصد حاکم باشد خب در مورد مسائل داخلی هم همین طور است. به هر حال جریانهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مختلفی در جامعه وجود دارد و بهتر است مثلا در ارتباط با مهم ترین مباحث اقتصادی و مدیریت کشور سعی کنیم به یک نقطه تفاهم برسیم که طرفین احساس برد بکنند و طرفین احساس کنند که اصل اعتقاد و نظرشان در این طرح و نسخه ای که پیچیده شده لحاظ گشته است. به نظر من آنچه از برجام2 موردنظر بوده، این نکات بوده است. متاسفانه جناح تندرو مخالف دولت سعی میکند به هر شکلی و با هر حربه ای بر علیه دولت اقدام و از هر نکته و برنامهای که مطرح میشود سوءاستفاده کند و مباحثی را مطرح نماید که اصلا موردنظر آقای رئیس جمهور نبوده است.
در پاسخ به یکی از سوالات با صراحت آقای دکتر روحانی را رئیس جمهوری خواندید که هنوز 5 سال دیگر از عمر ریاستش باقی مانده است. نگاه مردم به این دولت را چگونه تفسیر میکنید؟ آقا فکر میکنید جامعه از دولت راضی است؟
درباره نظر عموم مردم من واقعا به چند چیز اعتقاد دارم. یکی اینکه مردم، امروز خیلی خوب میفهمند و خیلی خوب تحلیل میکنند ولو اینکه خیلی از نکات را ممکن است به زبان نیاورند اما در کنه ذاتشان و در عمق فکر و قلبشان مسائل را خیلی خوب در مییابند. جایی هم که باید اقدامی کنند در ارتباط با آنچه دریافت و برداشت کرده اند اقدام درست را انجام میدهند، کما اینکه انتخابات سال 92 هم همین طور بود و تا یک هفته قبل از برگزاری انتخابات کسی پیش بینی نمیکرد که مردم چگونه تصمیم گیری خواهند کرد.
ولی ما واقعا میدانستیم که خواست مردم تحقق یک تغییر است. قبل از انتخابات سال 92 یک مصاحبه مفصلی انجام دادم و باز همین بحث تغییراتی که در عمق جامعه انجام میشود و تغییراتی که در زیر پوست جامعه صورت میگیرد را مطرح کردم و گفتم که من مطمئنم در سال 92 در انتخابات یک تغییر و تحولی را مردم جست و جو خواهند کرد، بنابراین به هیچ عنوان نتیجه انتخابات 92 ادامه دولت احمدینژاد نخواهد بود. الان هم بر همان اعتقاد هستم. مردم خوب میفهمند و خوب تحلیل میکنند و هر جا لازم باشد آنچه را که میفهمند و تحلیل میکنند به نوعی منعکس میسازند. در هفت اسفند هم همین اتفاق افتاد و امیدواریم در دهم اردیبهشت هم این رویداد مجددا رخ دهد. نکته دوم اینکه اگر شما وجدان عموم مردم را در نظر بگیرید خیلی منصفانه قضاوت میکنند ممکن است حالا یک نفر، دو نفر، یک جریان سیاسی یا یک گروه سیاسی وقتی قضاوت میکنند قضاوتشان منصفانه نباشد، اما وجدان عمومی مردم در قضاوت منصفانه عمل میکند، بنابراین اگر امروز آقای دکتر روحانی بخشی از برنامههایش را نتوانسته به اجرا بگذارد یا حتی بخشی از قولهایی که به مردم داده است را نتوانسته دنبال کند، مردم به صورت منصفانه در مییابند که این ناشی از عدم خواست ایشان نبوده است. ناشی از وجود مشکلات و محدودیتها و مسائل و فشارهای پیدا و پنهانی بوده که به ایشان وارد آمده است و در نتیجه ایشان نتوانسته بر آن مطالبات جامه عمل بپوشاند.
نکته دیگر این است که من فکر میکنم که مردم آقای دکتر روحانی را دوست دارند و این دوست داشتن شان ناشی از دو عامل اصلی است؛ یکی اینکه مردم احساس میکنند دکتر روحانی انسان صادقی است بالاخره ایشان در صحبتها و مصاحبه هایشان خیلی صادقانه مطالبی را بیان میکنند که حتی خیلی از مردم انتظار بیان آن مطالب را از زبان رئیس جمهور ندارند. اما ایشان وقتی مطلبی را حق میداند از آن دفاع میکند و آن را به زبان میآورند.
دوم اینکه مردم احساس میکنند دکتر روحانی آدم شجاعی است. چه در بیان و چه در عمل. بالاخره مردم دیده اند، دکتر روحانی حرف هایی را زده است که حتی بعضی از سیاستمداران چه اصولگرا و چه اصلاحطلب حاضر نیستند بخشی از آن را به زبان بیاورند. این خصوصیت صداقت و شجاعت باعث شده که هنوز مهر آقای روحانی در دل مردم پابرجا بماند، بنابراین من فکر میکنم اگر ایشان کاندیدا شوند در دوره بعدی برای ریاست جمهوری مردم به ایشان رای خواهند داد و به عقیده من در همین یک سال و چند ماه باقی مانده از دولت یازدهم قطعا به یک بخش دیگری از برنامهها و تعهداتی که داشتند عمل خواهند کرد به طوری که مردم آنها را لمس خواهند کرد. در تغییرات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی همیشه باید به این نکته توجه کرد که این تغییرات تدریجی صورت میگیرند و باید به صورت مستمر هم دنبال شوند. اگر بخواهیم به یک جهت خاص برویم که مستمر نباشد حرکت مان خیلی تاثیرگذار نیست چون یک تغییر ایجاد میکنیم بعد آن را رها میکنیم چه در بخش اقتصاد و چه در مسائل اجتماعی و سیاسی. خوشبختانه میبینید در این دولت واقعا روی سیاستهای اصلی، مسائل اجتماعی و اقتصادی این استمرار به چشم میخورد. مواردی که دولت آنها را به عنوان سیاست اصلی انتخاب کرده، رها نکرده است و کارها به صورت تدریجی پیش میرود. تدریجی به این معنا نیست که باید سرعت را پایین آورد تغییرات باید در حداکثر سرعت ممکن ولی به صورت تدریجی صورت بگیرد، لذا به نظرم ایشان حتما برخی از قولهای خود را در همین دوره دولت یازدهم و بقیه را در دولت دوازدهم به منصه اجرا خواهد گذاشت.
پیش بینی میکنید با تغییر مجلس در 16 ماه باقی مانده وعدههای بیشتری عملی شود؟
پیش بینی میکنم که عملکرد دولت در 16 ماه باقی مانده، قابل مقایسه باشد با عملکرد آن در طول سه سال گذشته.
ارزیابی تان از عملکرد دکتر فانی چیست؟
به عنوان مقدمه بگویم که ارزیابی من مهم نیست. مهم این است که ارزیابی گروههای ذی نفع نسبت به عملکرد ایشان چیست. منظور از گروههای ذینفع در وهله اول معلمان هستند که باید دید فضای موجود در بین این صنف نسبت به کارکرد وزیر خودشان به چه صورت است؛ مثبت است یا منفی.
گروه دوم اولیای دانش آموزان است که مستقیما با عملکرد آموزش و پرورش و نتایج کار این وزارتخانه درگیرند و گروه سوم خود دانش آموزان هستند که نظرشان نسبت به اقدامات آموزش و پرورش حائز اهمیت است و اینکه اصلا یک دانش آموز از اینکه به مدرسه میرود لذت میبرد یا اینکه با بیمیلی و دشواری تحصیل میکند، مهم است.
گروه چهارم کارشناسان فرهنگ و تعلیم و تربیت هستند که باید در این موردنظر بدهند. اما در مجموع من فکر میکنم عملکرد دولت در بخش آموزش و پرورش میتوانست بهتر از اینی باشد که در طول دو و نیم سال گذشته انجام گرفت. ببینید ما در همین سال94، 26هزار میلیارد تومان از بودجه دولت را صرف هزینههای جاری آموزش و پرورش کردیم.
این واقعا رقم بالایی است من برای اینکه یک دیدی نسبت به این عدد پیدا شود اینگونه توضیح میدهم که کل بودجه هزینه ای دولت در سال94، حدود 180هزار میلیارد تومان بوده است. 26هزار میلیارد تومان یعنی حدود 15درصد کل. یعنی اگر 27هزار میلیارد بود دقیقا میشد 15درصد کل. یعنی دولت 15درصد از کل هزینههای جاری را به آموزش و پرورش اختصاص داده است آن هم توسط دولتی که مشکلات بزرگی مثل هزینههای بهداشت و درمان، دانشگاه ها، هزینههای نیروی انتظامی و نظامی بر دوشش است.
مثلا فرض کنید برای نیروهای نظامی و انتظامی حداقل باید حدود 15 الی 20درصد بودجه دولت صرف آن بخش میشده است. در سال گذشته در ارتباط با بهداشت و درمان و بیمههای سلامت شما ببینید دولت چه رقم بزرگی را هزینه کرده است، بنابراین 15درصد بودجه که صرف آموزش و پرورش شده واقعا حداکثر توان دولت در این بخش بوده است البته من میپذیرم که هنوز هم کمبودها خیلی زیاد است و من خودم این موضوع را به آقای رئیس جمهور همین چند روز پیش گفتم که واقعا من شرمنده میشوم در پیشگاه معلمان وقتی به جمع آنها میروم.
خب معلمان نسبت به بنده لطف دارند و دعوت میکنند که در جمع آنها صحبت کنم. در آن مجامع مثلا وقتی معلمان میگویند ما از مهرماه سال گذشته تاکنون حقالتدریسهایمان پرداخت نشده است، پاسخی قانعکننده برای این مسئله ندارم که به آنها بدهم از یک طرف هم میبینم که دولت چه سعی وافری برای حل مشکلات آموزش و پرورش داشته است.
من فکر میکنم مدیریت منابع مالی در آموزش و پروش خیلی مهم است و علیرغم اینکه دولت 26 هزار میلیارد تومان هزینه کرده این کار به خوبی صورت نگرفته است. در این بخش، این وزارتخانه نتوانسته است نظر و رضایت فرهنگیان را جلب کند و نتوانسته حتی آن پرداختهای اصلی مثل حقالتدریس فرهنگیان را بپردازد. خب این اتفاق نشان میدهد که ضعف هایی در سیستم مدیریت منابع مالی آموزش و پرورش وجود دارد. در مجموع به نظر من دولت میتوانست عملکرد بهتری در بخش آموزش و پرورش داشته باشد. ان شاء الله در سال جاری شاهد این عملکرد بهتر خواهیم بود.
اخیرا بحث ادغام وزارتخانههای علوم و آموزش و پرورش در مجلس مطرح شده است. چقدر با ادغام این دو وزارتخانه موافق هستید؟
من جزو اولین کسانی بودم که بحث ادغام این دو وزارتخانه را مطرح کردم. وقتی وزیر آموزش و پرورش بودم در سال 69، این موضوع را عنوان کردم و در آن زمان در دولت آیت الله هاشمی رفسنجانی که دکتر معین وزیر فرهنگ و آموزش عالی بود هم مقداری درباره آن بحث کردیم. یعنی از نظر اصولی به نظر من کار درستی است، اما به لحاظ اجرایی و عملیاتی ممکن است الان میسر و حتی به صلاح نباشد.
اینکه میگویم به صلاح نباشد از این لحاظ است که بالاخره دولت یا هیئت وزیران دور یک میز مینشینند و تصمیم میگیرند. اگر وزارت علوم و آموزش و پرورش در هم ادغام شوند خب این به این معناست که یکی از وزرای فرهنگی و علمی و آموزشی را در دولت کم کردهایم یعنی قدرت چانهزنی در این بخش در دولت را کاهش دادهایم.
ببینید طبیعی است که وزیر صنعت به فکر صنعت است. وزیر مخابرات به فکر مخابرات است بنا نیست آنها برای آموزش، تحقیق و علم دلسوزی کنند درست است که هیئت وزیران و دولت مسئولیت مشترک دارند ولی در بحثهای دولت هر وزیر تلاش میکند از حیطه ماموریت و وظیفه مستقیم خودش دفاع کند، بنابراین از این لحاظ فعلا صلاح نیست یک عضو از مجموعه آموزشی و علمی دولت را کم کنیم و وزن این مجموعه را در دولت پایین بیاوریم.
از نظر عملیاتی نیز به نظر من این کار بسیار مشکل است و به این راحتی نیست به خصوص که وزارت علوم هم به هر حال خیلی گرفتاریهای اجراییاش زیاد شده است. ما 5 میلیون دانشجو در کشور داریم درست است که همه آنها زیر پوشش وزارت علوم قرار ندارند ولی تعداد زیاد دانشگاهها و توسعه بیرویهشان در سالهای گذشته در اقصی نقاط کشور و مشکلات عدیده بودجهای که امروز با آن مواجه هستند ادغام این دو وزارتخانه را میسر نمیسازد. وزارت علوم وزارتخانهای است پر از مشکلات. من به مدت 3 ماه سال گذشته در آنجا خدمت کردم و دقیقا می دانم .
روزنامه آفتاب یزد
نظرات بینندگان
1- دو زار بده آش به همين خيال باش ...!
2- شتر در خواب بيند پنبه دانه ! گهي لوپ لوپ خورد! گه دانه دانه...!
وضع معلمان نسبت به سایر کارمندان چه تفاوتی کرد ؟
اگر پول نیست چطور حقوق کارمندان وزارت بهداشت چندین برابر شد؟
چرا اکثر معلمان حاضر به ترک شغل خود هستند؟
فرق چه تغیری کرد؟ نه زمان محمود نه زمانی حسن هیچ ولتی دغدغه معلمان را ندارد.
چرا هیچ وقت از دیگر هزینه ها نمیشه؟!!!
ظاهرا نصف کارمندان دولت معلمها هستند, و حدود ۱۴ میلیون دانش اموز با حدود ۵۰_۱۰۰ هزار مدرسه و.... فقط ۱۵ درصد بودجه هزینه ای رو شامل میشه!!!
یعنی نصف دیگه ۸۵ درصد رو به خود اختصاص میدهند, یعنی حدود ۶ برابر معلمها.
حالا بگید تبعیض نیست, پس اسم این چیه؟!!!!
جامعه 15میلیونی مفید و آینده ساز مملکت کمترین رسیدگی و مزایا رو از بودجه مملکت رو داره
تا وقت هست می توانید کاری کنید والا...
هر کدام یک مدلی به ما خیانت میکنند.