نمان در شهر و جبهه آ
که جبهه جای مردان است
چو مردانی ابوذر وار
و سلمان ها و یاسرها
برادر جان
خموشی چند
توجه کن
به دینت جان
مبارز مرد میدان است
چرا ماندی
چرا میری
مگر تو مرد ایمانی
به عشق جبهه می مانی
که جبهه جای ماندن هست
شکفتن هست و خفتن نیست
برادر
خواهرم
مادر
دفاع مرز را خاطر
عمود دین را ناظر
که من اسطوره ساز قرن های آشنا هستم
مسلمانم
رگم
ایمان
جهت پیمان
هدف ایران
چو مادر دوستش دارم
به یاد خاک مردانش
کنم ایثار
این قلبم
مسلمانم
چه می خواهم
نماز و روزه یاد آور
خدا را از درون باور
که خورشید آید از خاور
عدالت دارد او خواهر
چه گویم من
نگهبانم
نگهبان هدف
ایمان
نگهبان جهان
ایران
وطن خواهد
مرا یاری
که ای انسان
بکن کاری
زمین جایی است آبادی
نه تخریب گر شود دادی
عدالت گستر قرن ام
من از دشمن نمی ترسم
که دشمن سخت در جنگ است
بکُش دشمن که او ننگ است
برادر جان
برو جبهه
که جبهه جای مردان است
مدارا
کار دینداران
عدالت
کار بیداران
کنم کاری که هشیاران
کنند تحسین مرا یاران
در این خط تقدم من
چو من افراد بسیاری
خدا داند چه افرادی
چه اهدافی چه اهدافی
هدف پیروزی است یاران
به صف دشمن
مقابل من
خدا ناظر
وطن خاطر
خطوط سینه بس عالی
که دل از ریب هست خالی
ز خطی بگذرم
تا من
به رقص آرم
دل باور
که دشمن سخت ترسان است
منم من
مرد مردستان
چو شیری از دل ایران
مسلمان زاده ام جانان
در این صحرای میدان بین
شهیدی لاله گون ام من
مبارز پیکرم
در من
نبینی
خستگی
یارم
من از نسل چو خورشیدم
که دنیا دوست می دارم
دفاع از خود هویدا گشت
صف دشمن بباید بست
که دشمن سخت ترسان است
تولد دارم از ایمان
که بسته این چنین پیمان
که مرگ آیین عزت شد
نهال مرگ گشت گلشن
من از خاکم
نه از آتش
چو ابراهیم در آتش
حقیقت ها به تو دارم
چو یک راوی
به تو خوانم
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
که در جبهه جنگیدی
علیه بعث و خونخواری
ولی تو
چون کمتر از شش ماه
دران قتلگاه بودی
وخدانخواست
مجروح
شهید
درصدی
گردی
چه حقی درجنگ داری
توباید مدتت بیشتر باشد
ویا چنددرصدی داشته
که تا
درفیش تو
هیچکسوراتی
مالیات
بازنشستگی
بیمه
.....
کم نگردد
ویک مدرک
بالاتر
ذخیره مرخصی پابرجا
بله جانم جبهه هم بی عدالتی
زیرشش ماه
رزمنده نیستی
بخدمت معلم ایرانی عزیز
این سروده (ای خاکباز عشق) در وزن (مفعول و فاعلن) را به تمامی رزمندگان عزیز تقدیم می دارم.
در پشت سنگری
دیدم چه پیکری
در پیشگاه عشق
او را تو بنگری
سجاده کرده پهن
با او دو دیگری
در حمد و در رکوع
دلداده دلبری
با یاد او دلا
هم سوی او پری
جایی که اوست جان
اندیشه را دری
ای خاکباز عشق
آن جا تو سروری
پر می کشی به اوج
از ما تو برتری
صاحب کرم شوی
چون گل تو پرپری
شاهد تویی نگار
دانم تو بهتری
رفتی از این جهان
داری تو گوهری
ای پاکباز دل
گل را تو پروری