بيش از ربع قرن است که به تدريس رياضيات در آموزش و پرورش مشغول هستم و هميشه با رغبت تمام اين کار را انجام داده ام اما هميشه اين سوال براي مطرح بود که:
چرا در آموزش و پرورش ايران، نسلي با نشاط و مسوليت پذير را نتوانستيم تربيت کنيم تا با خيال آسوده بتوانيم مسوليت ها را به آنها واگذار کنيم و با فراغ بال به دوران بازنشستگي خود فکر کنيم؟
تمام دست اندرکاران دولت در بودجه ريزي و همه مجلس نشينان از مشکلات بودجه اي آموزش و پرورش باخبرند و مي دانند که بودجه مصوب هيچ گاه کفاف هزينه هاي آموزش و پروش را نداده و در تمام سال هاي خدمتم هميشه اين وزارتخانه با کسري بودجه مواجه بوده و اين که چه اراده اي در کار است که هميشه بايد اين سير تسلسلي باطل ادامه داشته باشد، خدا مي داند.
از اين رو گاهي به شعارهاي اوايل انقلاب فکر مي کنم، زماني که خود فقط هفت سال داشتم و اينک در آستانه رسيدن به 50 سالگي مي خواهم از اهداف و نتايج انقلابي بگويم که در وقوع آن دخالتي نداشتم اما به آن دلبسته ام. هرچند هيچ دخالتي در فرآيند انقلاب نداشته ام اما بارها و بارها مورد سوال دانش آموزان بوده ام که:
براي چه انقلاب کرديم؟ شعارهای انقلاب چقدر محقق شده است و تا کی باید منتظر نتیجه انقلاب بود؟
شعارهاي ايدئولوژيک گاهي بسيار زيبايند اما تحقق آنها گاهي به کلافي سردرگم تبديل مي شود که حتي توضيح آن شعارها هم براي نسل هاي جديد کاري دشوار است. در چنين شرايطي است که انقلاب را بايد با محصولات و نتايج آن معرفي کرد.
در اين مقاله برآنیم تا به بررسي چگونگي تحقق شعارها و نتايج انقلاب و مقايسه آن با ساير کشورها و چالش هاي پيش روي رسيدن به آن بپردازیم. چالش هايي که گاهي چنان دشوار مي نمايند که گويي اهداف انقلاب فقط قرار است در حد شعار مانده و هرگز عملي نشود.
برداشت اول:
براي بررسي اهداف و نتایج و چگونگي صدور انقلاب ابتدا لازم است تا دستاوردهاي اين انقلاب را مورد کنکاش قرار دهيم، انقلابي که مردم با دستان خالي در مقابل ژاندارم سراپا مسلح منطقه انجام دادند، مردمي که فقط ايمان داشتند به اهداف خود.
اگر شروع حرکت هاي انقلابي را از انقلاب مشروطه و يا قبل از آن تصور کنيم، حداقل 50 سال طول کشيد تا مقاومت و حرکت انقلابي مردم به بار نشسته و نتيجه آن در سال 57 شد:
" جمهوري اسلامي ايران "
شعارهای انقلاب گاهی رنگ و بوی ایدئولوژیک داشت و گاهی هم درد مردم کوچه و بازار بود و دغدغه آب و نان، همان گونه که بنیانگذار کبیر انقلاب در اولین سخنرانی خود هنگام ورود به کشور در دوازدهم بهمن ماه، از رایگان شدن آب و برق و حتی بلیط اتوبوس هم گفتند، پس نمی¬توان آن را صرفا یک انقلاب ایدئولوژیک دانست که از شعارهای اقتصادی تهی بوده، که در این صورت به انقلاب ظلم کرده ایم و چه بسا باعث پیاده شدن عده ای از انقلابیون و مردم از قطار انقلاب شویم.
برداشت دوم:
قدرت هايي که بودن يک حکومت مردمي غير وابسته در منطقه را بر نمي تافتند، با تدارک تجهیزات و تحریک یک عنصر سرسپرده جاه طلب، قصد برپایی جنگ به قصد فروپاشي آن را داشتند و هرگز فکر نمي کردند همان جواناني که حکومتي 57 ساله را در سال 57 فرو ريختند، با دستان خالي در برابر دشمن تا بن دندان مسلح خواهند ايستاد و کاري خواهند کرد کارستان.
جنگ مان اما شرافتمان شد در جهان، آبرویمان شد برای آینده ای سربلند، درست است که حدود 285 هزار نفر از بهترين انسان ها و سرمايه هاي بسیاری در کشور را از دست داديم، درست است که چندين برابر آن هم هنوز بايد هزینه ساخت ویرانه های بازمانده از جنگ می کردیم و در برخی جاها هنوز هم این کار را نکرده ایم، باز هم درست است که هموطنان بسیاری باید ناراحتي ها و رنج هاي بازمانده از آن جنگ را تحمل کنند، اما بايد پذيرفت که تنها جنگ تاريخ ايران بود که دشمن نتوانست بخشي از خاک کشورمان را از ایران جدا کند.
برداشت سوم:
پايان جنگ با انبوهي از خرابي ها مواجه شديم که بازسازي آن مستلزم هزينه هاي فراوان مالي و همين طور صرف زمان طولاني بود، هنوز هم با حضور در شهرهاي جنوبي کشور مي توان اثرات آن را ديد. بسياري از هموطنان مان هنوز هم چشم به راه بازگشت جوانان¬شان هستند، بسياري از جوانان مان هنوز مفقودالاثر و مفقودالجسد هستند. چه بسيار مادران و پدارني که چشم به راه فرزندان خود بودند و عمرشان به دنيا نبود تا به وصال عزیزان شان برسند. چه بسيار فرزنداني که پدر را نديدند و اکنون خود زنان و مردان بزرگسالي شده اند و هنوز هم چشم به راه عزیز.
نمي داني چه دردي است فرزندان شهداي مفقودالجسد را کنار کاروان شهيدان گمنام ديدن، دختري را ديدم که در کنار يکي از همين تابوت ها مي خواند:
گل گم گشته ام شايد تو باشي
برداشت چهارم:
اکنون سي سال از پايان جنگ و حدود چهل سال از وقوع انقلاب مي گذرد، هر طور که حساب کنيم اکنون بايد ثمره انقلاب را ديد، انقلابي که برخي از شعارهايش اقتصادي و معيشتي بود: آب و نان و ...
انقلاب ايران با تمام پستي و بلندهايش در حال ورود به دهه پنجاه از وقوع آن است، بايد ديد در اين مدت چه کاشته ايم و انتظار چه محصولي را داريم؟
هر حکومتي در دوران گذار بايد کاشته هايي داشته باشد تا بتواند در زمان نياز از آن استفاده نمايد، اين که جوانان کشورمان آماده هر نوع جان فشاني براي کشور هستند قابل شک نيست، اما بايد ديد انقلاب چه تاثيري بر آنها داتشه است؟
برداشت آخر:
هيچ انقلابي بدون سرمايه گذاري در آموزش نسل هاي بعد، نمي تواند انتظار ماندگاري در تاریخ را داشته باشد و اين نیز مستلزم سرمايه گذاري در بخش آموزش و پرورش اين نسل ها خواهدبود. براي روشن تر شدن موضوع، بهتر است نگاهی آماري به سرمايه¬گذاري ها در بخش آموزش دنيا داشته باشيم:
كل هزينه آموزش و پرورش جهان در سال 1988، به بيش از يك تريليون(هزارمیلیارد) دلار رسيده كه 5/5 درصد از توليد ناخالص ملي جهان را تشكيل داده است و در اين سال سهم آموزش و پرورش در 4 كشور برتر جهان از رقم 5/5 درصد توليد ناخالص ملي فراتر ميرود. كانادا با اختصاص 1 / 7 (هفت و يک دهم) درصد از توليد ناخالص ملي به آموزش در صدر كشورهاي برتر قرارگرفته و ايالات متحده با 8 / 6 (شش وهشت دهم) درصد در رده دوم و زلاندنو در رده سوم قراردارد.
سرانه دانش آموزای عبارت است از هزينه دولت به ازاي هردانش آموز در هر سال تحصیلی که در برخي کشورها به قرار زير است، شايد اين عدد براي مقايسه کشورها، معيار مناسبي باشد:
جدول1: سرانه دانش آموزی برخی کشورها
توجه داشته باشيم که آلمان از نظر جمعيت و وسعت، ترکيه و مالزي و امارات از نظر حکومت و مذهب و .... قابل مقايسه با ايران هستند و در کشوري مانند آمريکا، اين هزينه براي بيش از 53 ميليون نفر دانش آموز انجام مي شود.
اکنون نگاهی به حجم سرمایه گذاری ها در آموزش و پرورش داشته باشیم تا ببینیم کشورهای توسعه یافته برای این حوزه چه بخشی از درآمدهای خود را اختصاص داده اند. برخی از این کشورها در یک دوره 15 ساله توانسته اند تا سهم آموزش و پرورش از بودجه عمومی را از حدود 5 درصد به 8 تا نه درصد برسانند، در تمام فاکتورهای توسعه یافتگی در دنیا نیز همین کشورها جز ده کشور اول لیست ها هستند.
اما دولت ما، در یک دوره 4 ساله بودجه آموزش وپرورش را از 6 (60 هزارم) درصد به 27 هزارم رسانده است و برای پرداخت همین مبالغ هم وزیر مربوطه باید کلی در راهروهای نهاد ریاست جمهوری و سازمان برنامه و بودجه التماس کند تا گاهی به دلیل اعتراضات فرهنگیان و با تاخیرهای چندساله پرداخت شود آن هم با عنوان :
"پرداخت همه مطالبات فرهنگیان".
سرمايه گذاري هاي مرتبط با آموزش و پرورش در برخي کشورها، مربوط به سال 2013
ايران با 80 ميليون نفر جمعيت و حدود 14 ميليون دانش آموز کمتر از 8.8(هشت و هشت دهم) ميليارد دلار در حوزه آموزش و پرورش هزینه کرده است(دولتمردان هزینه می دانند) در حالی که این عدد از کشوري مثل دانمارک تنها با 4 ميليون نفر جمعيت و کمتر از يک ميليون نفر دانش آموز، کمتر است.
سرانه هر دانش آموز در واقع نشان از انتظار آن نظام از خروجي آموزش و پرورش در دوران بزرگسالي آنان دارد و اين که با چه رويکردي در آموزش و پرورش هزينه و يا سرمايه گذاري مي کنند، اين که در يک نظام حکومتي به آموزش وپرورش با ديدگاه هزينه اي نگاه مي شود يا سرمايه گذاري، خود بحثي است که مي تواند بسياري از مشکلات را روشن کند.
حال با نگاهي به بودجه عمومي دولت در سال 96 به نتايج خاصي خواهيم-رسيد، هزينه های آموزش و پرورش کمتر از 3 درصد هزينه هاي عمومی دولت است، اين درصد در کشورهاي هم جوار ما بيش از 5 درصد و در کشورها پيشرفته تا 15 درصد است، در برخي کشورها مثل ژاپن تا 30 برابر ايران براي هر دانش آموز هزينه مي شود.
خيلي متاسفم، که فرياد عدالت خواهي، اسلام و... دولت مردان و بودجه ریزان مان، گوش فلک را کر کرده اما در عمل از کشورهاي عقب افتاده آفريقا هم عقب تريم، سرانه آفريقاي جنوبي براي هر دانش آموز بيش از سه برابر ايران است( 2200 دلار در آفريقا در برابر 700 دلار ايران).
در صورتی که حقوق کلیه پرسنل و تمام هزینه های آموزش و پرورش را 3 برابر کنیم، تازه سرانه آموزش و پرورش به کشورهایی مثل آفریقای جنوبی و گوام و .... می رسد و اگر بخواهیم به کشورهایی مثل ژاپن برسانیم سرانه آموزش و پرورش را تقریبا باید به 200 هزار میلیارد تومان برسانیم یعنی تقریبا 7 برابر.
سال هاست من این اعداد را رصد می کنم و متاسفانه هیچ کس نیست که درباره این اعداد صحبت کند و جامعه نیز به سادگی از کنار این موضوعات می گذرد و هیچ وقت نمی پرسیم که آن 97 درصد هزینه های کشور کجا هزینه می شود؟ و آیا از آن باقیمانده بودجه کشور نیز به اندازه آموزش و پرورش انتظار داریم؟
حال که کشور در حال گذار از برنامه پنجم توسعه به برنامه ششم است، بد نيست به سياست ها و اولويت هاي اين برنامه هم نگاهي انداخته شود تا ببينيم از اين گذار چه اهدافي دنبال مي شود:
اگر از شما پرسيده شود، انتظار داريد تا دولت و نمايندگان منتخب شما، آموزش و پرورش فرزندان مان در کدام رتبه از اولويت اين برنامه باشند، چه پاسخي خواهيد داد؟
اگر آموزش و پرورش در 50 اولويت اول نظام در بودجه ريزي و برنامه هاي توسعه نباشد، چه خواهيد گفت؟
آيا مي توان آموزش و پرورش را در بحث 79 ام برنامه توسعه گنجاند و از آن انتظار حل مشکلات و معضلات کشور را داشت؟
چرا بايد دولتي که شعارهاي رنگارنگ فرهنگي مي دهد، آموزش و پرورش را در اولويت 79 قراردهد؟
وقتي قراراست بودجه هاي نظامي، توان دفاعي کشور، افزايش سرمايه بانک هاي کشاورزي، ملي و سپه، تقويت ديپلماسي اقتصادي، نهادهاي فرهنگي که اصولا وجود خارجي آنها مورد شک است، برنامه هاي توسعه برق و آب و گاز، پرداخت پاداش هاي آن چناني، بودجه هاي مربوط به اهداف صلح آميز هسته اي و .... اولويتي بالاتر از آموزش فرزندان مان داشته باشد، نبايد انتظار داشته باشيم تا جامعه به آموزش و پرورش بهايي بیش از این دهد، همين اتفاق خواهد افتاد که تقريبا تمام دانش آموزان ما براي انتخاب رشته در دانشگاه، فقط حقوق و اشتغال را مدنظر دارند.
با قرار دادن آموزش و پرورش در بحث 79 ام برنامه توسعه ششم، بايد انتظار داشت که در این تاریخ همين اتفاق در آموزش فرزندان مان رخ دهد و تربيت آنها در همين اولويت جامعه قرار گيرد.
چه تصور و انتظاري مي توان از نتايج و برون دادهاي نهادي داشت که در اولويت هفتاد و نهم ما قرار دارد؟
اين جايگاه يعني هيچ اراده اي در حل مشکلات اين نهاد اجتماعي وجود ندارد.
تمامي کشورها ؛ مشکلات اجتماعي، فرهنگي و اخلاقي جامعه خود را در بستر آموزش از کودکي حل مي کنند و براي هر يک از اين معضلات برنامه هاي دراز مدت نوشته اند و در اين برنامه ها اولويت اول آنها آموزش و پرورش است.
با اين تفاسير از سال هزار و چهارصد بايد منتظر ترکيدن دمل هاي چرکيني چون: طلاق، خيانت، اختلاس، بي بند و باري اخلاقي، فروپاشي ارکان هاي نهادهاي اجتماعي، ظهور نوکيسه هايي که به هيچ اصلي پاي بند نيستند، ظهور طبقات خاص در جامعه که قانون شان فقط پول است ، بي اعتباري علم و فرهنگ و ادب، رياکاري متوليان کشور ، بي اعتباري ارزش هاي ديني و عدم پاي بندي به آن ها، ارزش شدن ضد ارزش ها ، عدم پاي بندي به قوانين جاري کشور، قانون گريزي قانون گذاران، بي توجهي به اصول اخلاقي جامعه، ارزش گريزي و .... باشيم.
که البته برخي از آن ها همين حالا هم به وضوح در جامعه قابل مشاهده هستند. اين اتفاقا از اثرات اوليه بي توجهي به تربيت نسل هاي آينده کشور است.
چاقو خوردن دبير فيزيک (محسن خشخاشي) از دانش آموز، آن هم در کلاس درس و تنبيه دانش آموز توسط معلم که اولي منجر به مرگ معلم و دومي به بستري شدن دانش آموز شد، هر دو دوروي يک سکه اند.
سکه اي به نام: بي توجهي به نهاد آموزش وپرورش در جامعه.
در آن سال ها ديگر معلمي براي نجات دانش آموزش به آتش نخواهد زد....
معلمي آغوش به سيلاب نمي دهد تا شاگردانش فرصت زندگي مجدد يابند ....
معلمي زير آوار ديوار مدرسه اش غزل خوان به آسمان پرواز نمي کند تا پنج دانش آموزش زير آوار نمانند ...
معلمي اثاثيه منزل را براي درمان شاگردش نخواهد فروخت....
و ...
من و امثال من که محصول نظام آموزشي ارزش محور بوده ايم يکي دو سال آينده و نهايتا ده سال آينده بازنشسته خواهيم شد ؛ نگران معلميني هستم که خود محصول همين بي توجهي ها هستند و بايد با افرادي سر کنند که فقط متري به نام پول را مي شناسند و حتي معلم را با ماشين و خانه اش مي سنجند. همساز شدن معلمين با شرايط فعلي و مجبور بودن به قبول آن نتايج پيش گفت، جامعه اي که آموزش و پرورش اش از اولويت هاي آخر جامعه است، باعث ظهور نومعلماني مي شود ک شغل اصلي آنها نه معلمي که: ساخت وساز، دلالي ، مسافرکشي و ... خواهد بود.
معلميني خواهيم داشت که تعليم و تربيت و آموزش از اولويت هاي اول تدريس آنها نيست !
اينجاست که نقطه آغاز ترکيدن آن دمل هاست!
اين اتفاق از آفت هاي خطرناک در آموزش و پرورش است.
به دست اندرکاران آموزش و پرورش و بودجه ريزي در کشور و همين طور سياست گذاران اين حوزه، به شدت هشدار مي دهم تا زمان را از دست نداده ايم و دير نشده است دست به کار شويم، چرا که:
اگر امروز شروع کنيم پنجاه سال ديگر نتيجه خواهيم گرفت.
منابع:
1. این جا
2. این جا
3. این جا
4. این جا
5. این جا
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
فقط می خوان مانور بدن!!
کاملا تعمدي است.
آموزش و پرورش نبايد بتواند نيروهاي متقد پرورش دهد
وقتي مي دونيم چيکار کرديم توي آموزش و پرورش, چرا انتظار بي جا داريم؟
تازه هزینه هاشم کمتره
من ب عنوان یک معلم نوپا واقعا تدریس تو مدرسه برام اولویت 4-5 و دنبال کارای بیرونم.
با حلوا حلوا دهن شیرین نمیشه
یادم نمیره ماه اول مدرسه و شرو کارمو همه معاونا و معلما میگفتن بدبخت شدی اومدی تو این سیستم
الان میبینم راست میگن اگه قرار بر بودنه باید اولیت اخر من باشه
همونطور ک برا نظام منه معلم و دغدغه هام هیج اولویتی ندارم.
آخه چطور ميشه ؟
فقط افسوس
افسوس