تابستان فرصت خوبی است برای خواندن و نوشتن. بهویژه برای آنان که از درس و مدرسه و کلاس راحت میشوند. نفس عمیقی میکشند و خدا را شکر میگویند که بالاخره از راه رسید.
و اکنون نوبت خواندن کتابهایی است که به زمان مناسب حواله داده بودیم. همچنین زمان نوشتن آنچه وعده کرده بودیم بنویسیم.
اشکال کار اینجاست که مثل زمستان، مثل پاییز عمرش کوتاه است. نیامده میرود. مثل همین بهار که دارد خداحافظی میکند و جایش را به فصل گرما میدهد. دیر بجنبیم رفته!
برای خواندن، طرحهای بزرگ نریزیم که نمیشود. مثل سنگ بزرگ خواهد شد و نزدن. ما میمانیم و حسرت رفتن آن و آرزوهای برجای مانده.
یکی دو رمان خوب تهیه کنیم. بخریم یا از کتابخانه و دوست قرض بگیریم. تمام شد، سراغ رمان جدیدی برویم. این روش بیشتر انرژی برای ادامه میدهد تا اینکه 10 تا کتاب بگذاریم دم دست آنوقت کارهای پراکنده و... نگذارد حتی سراغ یکیشان برویم.
اما در این فصل برای نوشتن چه کنیم؟
اینجا هم هدفهای کوچک کارسازتر است. هر روز ۱۴۴۰ دقیقه دارد. فقط 10 دقیقهاش را برای نوشتن جدا کنیم. 10 دقیقه! کمه؟ 15 دقیقه. زیاده؟ پنج دقیقه. ولی هر روز بنویسیم. روزی یک صفحه. 93 روز وقت داریم. سفرهای پیشبینی نشده را هم کم کنیم میتوانیم دست کم 75 صفحه مطلب بنویسیم اگر مثل مشقهای عید یا پیک شادی به آخرین روزها نیندازیمش. روزی پنج دقیقه تا 10 دقیقه یا روزی 500 کلمه یا روزی یک صفحه. به همین راحتی.
تابستان فصل خوبی است برای خواندن و نوشتن. فقط خیلی زمانش کوتاه است. دست دست کنیم، رفته!
روزنامه فرهیختگان
نظرات بینندگان