همکاري مي گفت:
" من هر وقت صحبت از تعطیلات فرهنگیان می شود با طرف بحث نمی کنم چون متاسفانه یا نمی فهمند یا خودشان را به نفهمی زده اند !
فقط می گویم درست است، اگر ما سه ماه تعطیلی داریم و مفت خور هستیم آن سه ماه رو حاضریم به ما حقوق ندهند ولی بقیه سال رو مثل ارگان های دیگر بدهند با همان مزایا. در مجموع سال، یک چیزی در حدود دو برابر مبلغ قبلی گیر ما می آید ؛ در حالي که ... "
اين قبيل بحث ها اصلا جايگاهي ندارد چون کسي که تفاوت ماهوي مشاغل رو درک نکند با هيچ بحثي قانع نخواهد شد.
مثلا تصور کنيد بخواهيم حقوق پرسنل نيروهاي نظامي رو بر اساس درگيری ها با اشرار و يا مشارکت در جنگ تعيين کنيم يا پرسنل آتش نشاني را بر اساس انجام ماموريت هاي محوله ؛ اگر يک پايگاه امدادي در يک شيفت کاري تماس امدادي يا عملياتي نداشته باشد تکليف چيست؟
اگر بگوئيم نبايد به اين پرسنل حقوق داده شود به کلي از انصاف دور شده ايم.
نتيجه بي توجهي به آموزش و پرورش طي يک دوره پنجاه ساله خودش رو بروز مي دهد ؛کشورهاي توسعه يافته اي مثل سوئد و فنلاند و ... پنجاه سال در آموزش بچه هایشان سرمايه گذاري کردند و نتيجه هم واضح است.
رئيس جمهور سوئيس سرمايه گذاري در آموزش را اصلي ترين رکن توسعه کشورش مي داند و هنوز هم بسياري از مدارس مان در پرداخت قبوض خود عاجزند و نمي توانند کوچک ترين خدمات تفريحي را در اختيار دانش آموزان قرار دهند.
سال های مدیدی است که آموزش و پرورش را به حال خود رها کرده ايم و در برنامه توسعه ششم هم آموزش و پرورش شده اولويت هفتاد و نهم!
چه تصور و انتظاري مي توان از نتايج و برون دادهاي نهادي داشت که در اولويت هفتاد و نهم ما قرار دارد؟ اين جايگاه يعني هيچ اراده اي در حل مشکلات اين نهاد اجتماعي وجود ندارد.
تمامي کشورها ؛ مشکلات اجتماعي ، فرهنگي و اخلاقي جامعه خود را در بستر آموزش از کودکي حل مي کنند و براي هر يک از اين معضلات برنامه هاي دراز مدت نوشته اند و در اين برنامه ها اولويت اول آنهاست.
با اين تفاسير از سال هزار و چهارصد بايد منتظر ترکيدن دمل هاي چرکيني چون: طلاق ، خيانت ، اختلاس ، بي بند و باري اخلاقي ، فروپاشي ارکان هاي نهادهاي اجتماعي ، ظهور نوکيسه هايي که به هيچ اصلي پاي بند نيستند ، ظهور طبقات خاص در جامعه که قانون شان فقط پول است ، بي اعتباري علم و فرهنگ و ادب ، رياکاري متوليان کشور ، بي اعتباري ارزش هاي ديني و عدم پاي بندي به آنها ، ارزش شدن ضد ارزش ها ، عدم پاي بندي به قوانين جاري کشور ، قانون گريزي قانوگذاران ، بي توجهي به اصول اخلاقي جامعه ، ارزش گريزي و .... باشيم که البته برخي از آنها همين حالا هم به وضوح در جامعه قابل رويت است.
اين اتفاقا از اثرات اوليه بي توجهي به تربيت نسل هاي آينده کشور است.
چاقو خوردن دبير فيزيک (محسن خشخاشي) از دانش آموزش آن هم در کلاس درس و تنبيه دانش آموز توسط معلم که اولي منجر به مرگ معلم و دومي به بستري شدن دانش آموز شد ؛ هر دو ، دو روي يک سکه اند.
سکه اي به نام: بي توجهي به نهاد آموزش و پرورش در جامعه !
در آن سال ها ديگر معلمي براي نجات دانش آموزش به آتش نخواهد زد....
معلمي آغوش به سيلاب نمي دهد تا شاگردانش فرصت زندگي مجدد يابند ....
معلمي زير آوار ديوار مدرسه اش غزل خوان به آسمان پرواز نمي کند تا پنج دانش آموزش زير آوار نمانند ...
معلمي اثاثيه منزل را براي درمان شاگردش نخواهد فروخت....
و ...
من و امثال من که محصول نظام آموزشي ارزش محور بوده ايم يکي دو سال آينده و نهايتا ده سال آينده بازنشسته خواهيم شد ؛ نگران معلميني هستم که خود محصول همين بي توجهي ها هستند و بايد با افرادي سر کنند که فقط متري به نام پول را مي شناسند و حتي معلم را با ماشين و خانه اش مي سنجند.
همساز شدن معلمين با شرايط فعلي و مجبور بودن به قبول آن نتايج پيش گفت جامعه اي که آموزش و پرورش اش از اولويت هاي آخر جامعه است ؛ باعث ظهور نومعلماني مي شود ک شغل اصلي آنها نه معلمي که: ساخت وساز ، دلالي ، مسافرکشي و ... خواهد بود.
معلميني خواهيم داشت که تعليم و تربيت و آموزش از اولويت هاي اول تدريس آنها نيست !
اينجاست که نقطه آغاز ترکيدن آن دمل هاست!
اين اتفاق از آفت هاي خطرناک در آموزش وپرورش است.
به دست اندرکاران آموزش و پرورش و بودجه ريزي در کشور و همين طور سياستگذاران اين حوزه, ه شدت هشدار مي دهم تا زمان را از دست نداده ايم و دير نشده است دست به کار شويم ؛ چرا اگر امروز شروع کنيم پنجاه سال ديگر نتيجه خواهيم گرفت.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
خانه از پایه ویران است
این افراد اصلا خود را معلم نمی دانند
و فقط در فکر نابود کردن معلمان مظلوم هستند
من بيست و هشت سال است که گرفتار اين تبعيض و بي عدالتي شده ام.
پاسخ :
1- هیچگاه ازدواج نکرده و منش درویشی در پیش گرفته و
سر خویش گیرند!
2- همسر شاغل اختیار کنند؛ ترجیحا کارمند بانک، شرکت
نفت و... اگر هم سازمان های فوق الذکر نشد حداقل با
همکاری ازدواج نموده که در این صورت روی هم رفته
کمی از خط فقر فاصله گرفته ولی به حقوق و دستمزد
سازمان های فوق الذکر روی هم رفته عمرا برسند!
3- با "کن لم یکن" شدن دو مورد فوق الذکر می توان به
مشاغلی همچون "مسافر کشی"؛ "شاگردی در مشاور
املاک" و اگر هم نشد "دستفروشی" روی آورد!
... پایان باز...
آنچه البته به جایی نرسد فریاد است
دوست گرامی جناب حبیبی بهتر است من و شما به عنوان معلم کمتر حرص بخوریم و کمتر جوش بزنیم تا حداقل خودمان سالم بمانیم و خدای نکرده ناقص و محتاج خلایق نگردیم. در این زمانه علم و دانش برای ملت و منتخبین آنها اهمیتی ندارد و به تبع آن گفته های امثال من و شما هم برایشان نه تنها فاقد ارزش است بلکه آزارشان هم میدهد.
اما مطمن باشيد اين مطالب حتما تاثير خواهد داشت.
بايد تا مي توانيم در اين باره بنويسيم
خانه از پایه ویران است
این افراد اصلا خود را معلم نمی دانند
و فقط در فکر نابود کردن معلمان مظلوم هستند