از آنجا که لازمه هر تغییری یادگرفتن (دانش نگرش و رفتار) و آموزش هست ، شرط لازم برای بقا در بازار رقابتی برای خیلی از سازمان ها، آموزش با کیفیت هست یعنی آموزشی که مرتبط با نیاز مشتریان آن سازمان باشد ؛ اما در اموزش و پرورش مشتری کیست ؟خواسته او چیست؟ ترفیع کننده آموزش کیست؟
در دنیای فِلَت و متغیر امروز نیازهای آموزشی این ترفیع کننده (یعنی معلم) کدامند؟
آیا شناسایی این نیازها باید با توجه به محیط داخلی و بیرونی آموزش و پروش باشد؟ یعنی در نتیجه تحلیل دقیق علمی مدیران منابع انسانی از مهارت های مورد نیاز معلمان مقاطع مختلف باشد؟ یا اینکه فقط در پی منفعت افراد خاصی باشد ؟
امروزه معلمان ما نیازمند مهارت های خاصی در ارتباط با روابط عمومی، قدرت انتقاد سازنده، پرورش تفکر گروهی، مهارت های پرورش خلاقیت ،کار با ابزار آموزشی، اختلالات یادگیری،استفاده از ابزار مجازی، درس پزوهی، مهارت های معلمی و کلاس داری، برنامه ریزی درسی، بالا بردن سواد رسانه ای و ...می باشند، ولی این دوره های مجازی چه نیازهای آموزشی (با توجه به هدفی) را در جهان آموزش و پرورش نظام آموزشی امروز ما پر می کنند ؟ متاسفانه عده ای فقط دید مکانیکی دارند و در صورتی که دیدگاه موقعیتی و پسا مدرن نیازهای خاصی را برای معلمان پر رقیب آموزشی امروز ایجاد کرده است، لذا برماست که خود را به این آموزش ها تجهیز کنیم و برنامه ریزان منابع انسانی که به دنبال نهضت کیفیت آموزش در آموزش و پرورش هستند باید چالش های مرتبط با این مسایل را شناسایی کرده و انها را با آموزش مناسب تبدیل به فرصت کنند.
درست مانند دوره راهبری تحولی و مهارت های آموزشی معلمان چندپایه با تکیه بر آموزش تلفیقی که این دو دوه ضمن خمت در جهت همگام کردن معلمان و راهبران اموزشی مدارس چندپایه با تغییرات پیش رو در نظر گرفته شده است.( اما امروزه دوره های ضمن خدمت مجازی بار علمی ندارند و تبدیل به ابزار بازاریابی شدند و فقط بار مالی برای معلم دارند لذا هنگام آن است که در این خصوص باز اندیشی و مهندسی مجدد شود ).
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
چقدر كُلي گويي شده است
راهكار ساده و شدني ارائه فرمائيد.
در حرف همه معلمين و جامعه خوب حرف مي زنند و نظريه
مي دهند ولي در عمل چه؟
لطفا نظريه به همراه راهكار عملي و شدني ارائه گردد.
من شیرین بازی جلوی مدیر و مدیر کل رو بلد نیستم.
بلد نیستم چطوری نمره بدم تا مدیر و اداره از من راضی باشند.
بلد نیستم حرف هایی رو بزنم که طیف سیاسی منطقه و مدیریت مدرسه به اون وابستگی دارند.
بلد نیستم که خودم رو جلوی بعضی ها به نادانی بزنم و حماقتهای اونها رو تایید کنم.
سر همین ندانستنها یک جورایی همیشه مغضوب بودم و به اصطلاح عامیانه زیرابم همیشه زده شده.
از ندادن کلاس تا تبعید به مدارس خاص (از اون لحاظ) و پایین بودن ارزشیابی، احظار به حراست به دلایل واهی مثلا پوشیدن شلوار لی و درگیر کردن اولیا و حتی دانش اموزان با من خاطی به تشویق مدیریت.
دیگه به این نتیچه رسیدم باید از پوسته خودم خارج بشوم و به رنگ جماعت دربیام.
کلی خندیدیم.