من معلم هستم
شاید هم هیچم
که بعد از سی سال
یک عالمه حسرت
مثل همیشه
بازبه خانه ام آوردم
همسر و فرزندم
بی گناهند به خدا
جمله از دست من
یا که از دست تقدیر
و خدا می داند
ناراحتند ،افسردند
به که گویم که چرا ؟
درد ،مرا همراه هست
غم همیشه این جاست
در کنارم دم دست
و یکی نیست که مرا درک کند،
هستم بی کس!
من نمی دانستم
که برای معلم افسوس
بازنشستگی هست کابوس
این خود دردی است
دردی افسونگر
که سراسیمه همه
درپی آن می پویند
راهی سی ساله
چون من بیچاره
من رسیدم اما...
نرسید ازمقامات
برگی کاغذ ،لوحی تقدیر
یا تشکر به زبانی ساده
سنگ مفت گنجشگ مفت
خانواده خریدند برایم
جوراب یک جفت
و شدم بازنشسته
آن زمانی که مرا جانی بود
جای گوهر به دستم گچ بود
چشم اندازم تخته سیاه
و نگاه های غریب
من با آن لوح تاریک
نور دانش به دلها دادم
باعلاقه به سر و روی خود
گردی سفید پاشیدم
هیچ از کرده خود رنجم نیست
رنج من درد دلی هست
که چرا آن همه چشم
سوی من می نگرند
و نمی بینند هیچ
شاید من هیچم
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
ما رو دلخوش میکنند ک معلمی شغل انبیاسسست!
دوم باید از خودمان بنالیم، از اداره مان که شاید به اندازه یک کاغذ آ 4 برایت ارزش قائل است و لا غیر. در ناحیه یک ارومیه وقتی می خواهند بازنشسته ات کنند کاغذی را از چاپگر کارگزینی در می آورند و به دستت می دهند، بدون امضا. باید یک ساعت پشت در اتاق رئیس منتظر بمانی، رئیس بدون اینکه نگاهت کند زیر ورقه را امضا می کند. یعنی خاک بر سرت، گم شو! حتی به نگاهی نمی ارزی!
30 سال خدمت در مناطق محروم و روستاهای دورافتاده برای اداره ات حتی به اندازه یک تماس تلفنی ارزش ندارد که برایت زنگی بزنند و بگویند بیمه تکمیلی همسر و فرزندانت قطع شده برو چاره ای کن.
ادامه
معلم اي روشني راه سعادت بشر
حسته روزگارچرا؟بدل نريزغم وكدر
آخر عشق پاك توبودن وخوب بودن است
وضع همينه جان من اشك نريزدراين سفر