آدمي از همان روزي كه مدرسه ساخت و فرزندش را به مدرسه فرستاد، دوچندان به ارزش دانش پي برد و همچنين ضعف خودش را در امر پرورش بچههاي خويش باور كرد. روزهاي اول، حساب كردن، خواندن و نوشتن همه آن چيزي بود كه از مدرسه انتظار ميرفت. بعدها اما مدرسهها ثابت كردند كه توان آن را دارند تا بيش از آنچه از آنها تصور ميرفت، پرثمر و بافايده باشند.
براي همين بود كه كمكم همه فهميدند هر مدرسه يك ساختمان ساده نيست كه سنگ نشاني است تا راه را از بيراهه مشخص سازد. علامت عمران و آباداني دنياي مردمانش كه ميفهمند و ميخواهند تا بيشتر بفهمند. حرمي براي مردمي كه به علم و معرفت حرمت مينهند و حريمش را به دبده تقدس مينگرند. جان پناهي كه آنها و فرزندانشان را از هرگونه فساد و تباهي در امان ميدارد. خانهاي كه اگرچه سنگي و گلي است، ولي نگهبان آنهاست. نگهبان آنهااي كه خود بايد نگهبان خانههاي آهني و سيماني خود باشند.
درگذشته، حال و تا هميشههاي بعد اين مرز و بوم، درود و سرود فراواني نثار سواد و دانش شده و ميشود. در اين دين، معجزه پيامبرش كتاب و حرف اول خدايش با او از خواندن و دانااي است. در اين ميهن، زيربناي وجودياش را سه اصل؛ گفتار نيك، كردار نيك و پندارنيك بنيان نهادهاند. و رقص پرچم هميشه جاويد اين ملك كه بر بام هر مدرسهاي، خبر از بودن و ماندن مردمانش ميداد. يادگاري از گذشتههاي اصيل و سنگين و پر از خاطرههاي تلخ و شيرين. پرچمي كه ديريست تن خويش را به دست بادها سپرده و ميسپارد و در كش و قوسهاي پيكر سه رنگش، به راحتي ميتوان تلالو اسلامي، مهرباني و ايرانياش را ديد و صداي زنگ مدرسه كه نويد سرزندگي را همواره سر داده و نيز تلاوت پرحرارت كلام وحي و نيايشهاي صبحگاهان بچهها بوده كه نردباني براي رفتن به آسمان شده است. و براي همين است كه بچههاي ما آسماني شدهاند و جاوداني. بچههااي كه صداي سرودهاشان در گوشهاي تاريخ اين ملك و در فضاي ساكت آباديهايمان طنينانداز شده است و ميشود.
براي همين است كه ما به مدرسه سلام ميكنيم كه مدار سلامت هر آبادي است. براي همين است كه حرف حرف اسم مدرسه نيز، زيبا و بامسماست. ميم آن، مامن مهمي ار محبت و مهرورزي است. دال آن، دنياي زيباي دانش و دانااي است. راي آن، راه يابي به رمز و رازهاي بچههاست. سين آن، سردادن سرود سربلندي آبادي است و هاي آن، هدايت همگان به سوي پروردگار.
و باز براي همين است كه ميگویيم؛ ما هرچه داريم از مدرسهها داريم. تا بوده، همين بوده كه مدرسه به جامعه درس ميدهد، اعتراض ميكند، ايراد ميگيرد، ميآشوبد، راه نشان ميدهد، سياست را محكوم ميكند، ادب ميكند، انقلاب ميكند و بهمن ٥٧ را ميسازد. در زمان افتتاح هر مدرسهاي، نه در يك ساختمان ساده را، كه درب خردمندي و دانااي را ميگشاييم. دري كه اگربه موقع باز شود، در هرچه فساد و تباهي و سياهي، خود به خود بسته ميشود. خاصه در زميني و زماني كه پر از اينهاست. به همين خاطر است كه ما به وجود مدرسهها سخت محتاجيم. مدرسههايي كه بتوان در آنها درس صفا و سادگي و سربلندي را خواند. مدرسههايي كه قبل از آنكه در پي عالم پرورش دادن باشند، به آدم ساختن همت گمارند. و بالاخره مدرسههايي كه قبل از آنكه هرچيز ديگري باشند، فقط و فقط مدرسه باشند.
مهرماه كه ميرسد ما خودمان را به مدرسه ميرسانيم تا آنجا زندگي كنيم و بدينوسيله قيمت پيدا كنيم نه اينكه برخلاف اكثر بزرگترها، به هر قيمتي زندگي كنيم. فقط حيف كه اول مهرهاي اين سالها، رنگ و روي طبيعيشان را از دست دادهاند. پيشترها بيآنكه حتي روي جلد كتابها بنويسند، واقعا هركه داناتر بود، تواناتر هم بود. اما الان كه كامپيوتر و ماشين، خليفه انسان روي زمين شدهاند، حال كه تلويزيون و اينترنت خلوت خيال همه را پركردهاند و به جاي همه ميانديشند و درس ميدهند. وقتي كنترل تلويزيونها براي يك لحظه از دست مردم نميافتد. در زمانهاي كه ديگر آموزش و پرورش مرسوم قادر به رقابت با اين همه فناوريها نيست. معلوم است كه ديگر هر كه داراتر است، تواناتر هم هست. بچهها كه قاعدتا بايد بيستهاي نقاشي و ديكتهشان را به هم پز بدهند، حالا از مبلهاي تازه خانهشان و ماشين جديدشان حرف ميزنند.
ديگر زنگهاي تفريح به جاي خنديدن و دنبال هم دويدن، از هم ميپرسند: راستي شوي نود را ديدهاي؟ كوچه خاكي خانه تا مدرسه الان ديگربوي خاك باران خورده را نميدهد از بس زيرفشار آسفالت خفه شده است. بچههاي امروز اصلا كلاغها و گنجشكهاي روي در و ديوار خانه را جدي نميگيرند. اكنون ديريست كه حسنك رفته است و حالا حالا هم نيت برگشتن و كمك كردن ندارد.
كبري تصميم گرفته كه هرچه را هم فراموش كند اما مواظب تلفن همراهش باشد تا اگر دوستش زنگ زد، در دسترس باشد. چوپان دروغگو كه آن روزها مجبورشد ازاين آبادي برود، دوباره با بروبچههاي خويش برگشته است. كوكب خانم هم فقط در خريد انواع ما است و شيرهاي بستهبندي شده باسليقه است. جان كلام اينكه. همه براي جلو زدن از هم در يك دوي ماراتن چشم هم چشمي به همديگر تنه و طعنه ميزنند. اين وسط انگار فقط من و ابرهاي آسمان براي باريدن به هم تعارف ميكنيم. حاليا؛ نوبهار معرفت است، پس در آن كوش كه خوشدل باشي. اسباب خوشدليات هم، غنيمت دانستن فرصت و بهره كافي بردن از آن است. يادت باشد، اين صداي زنگ مدرسه تنها يك بار در سال شنيده ميشود. به گونهاي كه گواي محشر برپا شده باشد. رستاخيز رستن از بند ناداني و ناتواني. زمان به زنجيركشيدن غول جهل. فصل همصحبتي و با هم خنديدنهاي بسيار. همراه شدن براي برطرف ساختن يك درد مشترك. يك دل شدن براي ساختن فردااي روشنتر. هنگامه سر دادن سرود سبز اميد. از ته دل و با تمام وجود.
پس بياايم در فصل بازگشااي مدارس، به اين بهار آگاهي و دانااي، هزار بار سلام و سپاس گوايم. پشت دانااي اردو بزنيم و بكوشيم تا مدارس ما، سربلندتر از هميشه، مدار سلامت جامعه باقي بمانند و معلمان اين عاشقان صبور را ديگر بار حرمت نهيم و باور كنيم كه در پناه يك چهارديواري كه به وسعت يك دنياست، ديدن همه كس را و نديدن خود را، كارسادهاي نيست و البته كار هركس هم نيست:
سينه بايد گشاده چون دريا/ تا كند نغمه اي چو دريا ساز
بانگ دريادلان چنين خيزد/ كار هر سينه نيست اين آواز.
٭معلم
نظرات بینندگان
اما نخستین معلمان، پیامبران الهی هستند که همواره کوشیدهاند، بندگان خدا را از نادانی رها سازند و در این میان اسلام برای آموزش و پرورش اهمیت ویژهای قائل است.