| برنا مسروری | روزنامه نگار |
آمار تصادفات جادهای در ایران بسیار بالاست. بله خب این خبر جدیدی نیست همان طور که شنیدن آمار رو به تزاید اعتیاد، دزدی، قتل، خشونت و... دیگر چندان برایمان عجیب و تازه جلوه نمیکند. از سوی دیگر اخبار مربوط به سرانه مطالعه کتاب و خبر رسیدن تیراژ کتاب به عدد فاجعهآمیز ٥٠٠ هم که دیگر مثل سریالهای دهه ٦٠ تلویزیون از فرط تکرار بیشتر عذابآور مینمایند تا هشدارآمیز. خب شاید فکر کنید با این مقدمه بیربط احتمالاً در ادامه نیز چیزی عایدتان نشود!
اگر این طور است همان بهتر که از خواندن باقی این سطور منصرف شده و عوض تلف کردن وقت گران قدر خود به یکی از میلیونها بیننده محترم سریالهای ترکی ماهواره بپیوندید! اما اگر نظری غیر از این دارید و کمی شک کردهاید که شاید آمار بالای تصادف و اعتیاد و دزدی و قتل و خشونت و غیره و ذلک کمی تا قسمتی با پایین بودن سرانه مطالعه در کشور مرتبط است به خواندن ادامه دهید. وقتی پای آمار به میان میآید در واقع سخن از اعدادی است که در عین اهمیت میتوانند بسیار بیخاصیت جلوه کنند. اگر هدف از آمارگیری به دست آوردن ارقامی است که تنها کارکردشان ردیف شدن در ستون و ردیف جداول نهایتاً خاک خوردن در کشوی میز مدیران است که دیگر بحثی باقی نمیماند. اما آمار به مثابه عنصری برای تعیین راهبردها، برنامهریزی و آموزش - به همان شکل که در ممالک پیشرفته از آن استفاده میشود - ابزاری است که به سادگی نمیتوان از کنار آن گذشت. اصلاح نابه هنجاریهای اجتماعی نظیر اعتیاد، طلاق، خشونت در خانواده، یا توجه به پیامدهای بیتوجهی به سلامت فردی و بهداشت روانی، یا بهبود ناکارآمدیهای موجود در فرهنگ عمومی و زیست اجتماعی و محاسبه همه زیانهای ناشی از هزینه تحمیل شده از جانب این نقصانها به کشور، تنها میتواند بر پایه اطلاعات درست و برگرفته از آمار متقن امکانپذیر باشد. این میان اصلاح و به ثمر نشستن همه موارد طرح شده - البته به شرط جوشش و سودای تهذیب امور در سر متولیان هر بخش - منهای خواست، توجه و حساسیت مردم، از آن جهت عبث مینماید که تا میل به تغییر در تکتک افراد تشکیل دهنده یک جامعه به وجود نیاید، آن جامعه به طریق اولی رنگ تغییر به خود نخواهد دید و این محقق نخواهد شد جز با بالا رفتن دانش عمومی و علم یافتن افراد بر نقصها و کمبودهای خود و اطرافیان.
خب، حال بعد از این همه مقدمه و صغری و کبری رسیدیم به حرف اصلی، یعنی «مطالعه». مطالعه یکی از ابزارهایی است که میتوان روی نقش آگاهی دهی فردی – و در بُعد مضاعف، گروهی – آن در یک جامعه، به شکل تام و تمام حساب کرد. اما سوال اینجاست که با تیراژ ٥٠٠ تایی کتاب در مملکت اینک ٨٠ میلیونی ما، تا چه حد میتوان بر نفوذ این عنصر به واقع تاثیرگذار امید داشت.
در این خصوص حرف بیعمل زیاد زده شده است اما این بار بیایید قبل از آنکه به حساب دیگران برسیم کمی نیز به حساب و کتاب احوالات خود بپردازیم، آن هم با طرح چند سوال. مثلاً از آخرین کتابی که خواندیم – یعنی منِ نویسنده و شمای خواننده این سطور به عنوان قشر به اصطلاح تحصیل کرده این جامعه - چه مدت میگذرد؟ چند بار پیش آمده است که به دلیل غرور ناشی از خواندن چندین و چند کتابی که روزی در دسترس قرار داشته، خود را بینیاز از به روز کردن اطلاعاتمان دانستهایم؟
تا چه میزان خود را نسبت به آنانی که به دلایل گوناگون دست شان از منابع مطالعاتی ما کوتاه بوده، با سوادتر حس کرده و همین را بهانهای برای ریختن آب روی زبانههای آتش و علاقه فطری خود به علمآموزی بیشتر قرار دادهایم؟ واقعاً آخرین باری که از آموختن یک نکته جدید به وجد آمدیم چه زمانی بود؟ یا واپسین باری که از آموزش موضوعی ثقیل به دوستی تشنه دانستن، لپمان گل انداخت و صدایمان گرفت؟
و سوال آخر اینکه آیا برای تجربه این احساسات شریف و نجیب برنامهای داریم یا قصد کردهایم استعدادهای خدادادی خویش را به وقت رحیل دست نخورده و آکبند به درگاه باری تعالی ببریم؟ این همه گفتیم و بهتر آنکه ضمن دعوت خود و خوانندگان این مفاد به تفکر مضاعف، نتیجه سخن را با کلام عارف بزرگ مشرق زمین عطار نیشابوری به پایان بریم که فرمود:
چون فرو آیی به وادی طلب/پیشت آید هر زمانی صد تعب/چون نماند هیچ معلومت به دست/دل بباید پاک کرد از هرچ هست/چون دل تو پاک گردد از صفات/تافتن گیرد ز حضرت نور ذات/چون شود آن نور بر دل آشکار/در دل تو یک طلب گردد هزار.
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.