روایت تلخی است از زندگی خانوادههایی که در سایه فقر و بیپناهی، در میان سختیها و ناکامیها، به دنبال کوچکترین نشانههای خوشبختی میگردند.
در نزدیکی خانه مان، پیرمرد و پیرزنی با همان دلخوشیهای محدودشان، در کنار هم، روزهای سختی را سپری میکنند. آخر هفتهها، به همراه فرزندان شان که کارگر و مستاجر هستند، پولهای جمع شده را کنار هم میگذارند، مرغی میخرند و در پارک، زیر آسمان باز، کباب میکنند. این لحظههای کوچک اما ارزشمند، نماد امید و عشق به خانواده است، حتی در عمیقترین شرایط محرومیت.
تأکید این خانواده بر اهمیت دلخوشیهای ساده در زندگیهای فقیرانه است. اما در کنارش، یک حقیقت تلخ نهفته است، جامعهای که درگیر بیامنیتی اقتصادی و فرهنگی است، چگونه فقری چندبعدی و ساختاری بر زندگی ساکنانش تحمیل میکند؟
خانوادهای که جز کارگری و مستأجری چیزی در اختیار ندارد، نمادی است از بیعدالتی ساختاری و نابرابری فرصتها، که باعث میشود حس تعلق و هویت فرهنگی در سرزمین خود را از دست بدهد.
ما شاهد آنیم که این خانواده، با وجود دلخوشیهایی مانند کباب کردن مرغ، چند کیلو گوجه و خیار خریدن ،در واقع درگیر روزمرگی، فقر اقتصادی، روانی و اجتماعی هستند. عادیانگاری این لحظات، سطحینگری و کمدیدن عمق مشکلات است ؛ چرا که رفاه واقعی تنها در نبود نگرانیهای پایهای مانند ثبات اقتصادی، دسترسی به آموزش و بهداشت، فرصتهای برابر آموزشی و عدالت اجتماعی تجلی مییابد. بوی کباب و خاطرات خانواده، هرچقدر هم دلنشین، نمیتواند نشانگر رفاه باشد، بلکه تنها نماد مقاومت و امید در دل محرومیت است.
اشتباه فاحش این است که بر اساس یک لحظه، وضعیت اقتصادی خانواده را قضاوت کنیم. تصور اینکه خانوادهای که چند بار مرغ کباب میکند، در رفاه است، سادهانگارانه و ناعادلانه و ناانصافانه است. زندگی چنین خانوادهای، در حقیقت، مبارزهای برای بقاست، در حالی که زیر سقف چوبی فرسوده، فشارهای اقتصادی و اجتماعی، روزانه جانشان را میگیرند.
این حکایت واقعی تلخ نشان میدهد در پس لبخندهای کوچک، چه نبردهای سختی در جریان است و ما را بر جامعهی میکشد که به جای قضاوتهای سطحی، نگاه عمیقتر و انتقادیتر داشته باشیم. رفاه واقعی زمانی محقق میشود که همه افراد در فضای امن و برابر رشد و توسعه یابند، نه فقط در لحظهای کوتاه از لذت، لحظهای که در کنار دوستان و خانواده، کباب میکنیم و دلخوشی مان میشود.
از دیدگاه اخلاقی و اجتماعی، نباید لحظههای شادی و شادیهای ساده را معیار برآورد رفاه دید.
تأکید بر این است که نمیتوان تنها بر اساس یک لحظه یا ظاهر بیرونی وضعیت کلی یک خانواده را قضاوت کرد. خانوادهای که شاید در چند اقدام ساده مانند خوردن کباب، لحظههای شادی را تجربه میکند، در واقع درگیر روزمرگی، فشارهای روانی، فرهنگی و اقتصادی است که بطن زندگیاش را شکل میدهد.
باید بر اهمیت ساختن جامعهای تأکید کنیم که هیچ کس مجبور نباشد برای کوچکترین لحظههای شادی، هزینههای سنگین بپردازد. جامعهای که در آن، بار نابرابریها و بیعدالتیها کمتر باشد، و همه افراد، فارغ از موقعیت اقتصادی، بتوانند زندگی باکیفیت و آرامی داشته باشند.
این هدف، نیازمند تغییرات اساسی و حمایتهای ساختاری است، تغييراتی که امید واقعی را در دل همهمان زنده نگه دارد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.