« خردمندان و دانشمندان سرزمینم: آزادی زمین های کشور با سپاه من و تربیت نسل های آینده با شما. اگر سخن شما مردم را آگاهی بخشد دیگر نیازی به شمشیر نادرها نیست » .(نادر شاه افشار)
ناترازی یعنی عدم تعادل یا نابرابری میان مفاهیمی مانند عرضه و تقاضا، منابع و مصارف، یا تولید و مصرف در حوزههای مختلف اقتصادی، انرژی و یا مسائل اجتماعی. برای مثال: ناترازی انرژی برق به این معناست که میزان تولید برق با میزان مصرف آن برابر نیست و این عدم تعادل میتواند منجر به قطعی برق یا افت کیفیت شبکه شود.
در بانکداری یعنی عدم تعادل بین داراییها و بدهیها که میتواند منجر به مشکلات جدّی در سیستم بانکی شود.
ناترازی بازرگانی یعنی میزان واردات در یک کشور بیشتر از صادرات باشد.
اما ناترازی آموزشی یعنی عدم تعادل بین داده ها و ستاده ها. علیرغم سرمایه گذاری و اختصاص بودجه (هر چند ناکافی) داده های ما در این نظام، ناکافی، نادرست و تحدید شده است پس ستاده های ما پاسخ گوی دنیای امروز و نیازهای متزاید آن نیست و این یعنی عقب ماندگی نظام آموزشی که به سایر بخش ها نیز سرایت پذیر است.
برخی از بی عدالتی ها یا تبعیض ها را فقط باید کور بود و ندید. حال برای مرور این ناترازی به برخی از محدودیت ها، کاستی ها یا غفلت ها و ناتوانی های دست اندرکاران این وزارتخانه اشاره می نمایم:
1 ) طبق اصل سی ام قانون اساسی دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سر حد خودكفایی كشور به طور رایگان گسترش دهد. اما دریغ و صد افسوس که تاکنون چنین حق و قانونی محترم شمرده نشده است. آموزش در کشور ما حدود نیم قرن است که رایگان نیست و بزرگ ترین علت العلل ناترازی آموزشی، حاکمیت همین تلخ کامی است.
2) سال هاست که تنها مرجع و ابزار آموزشی ما کتب درسی است که هر سال با صرف هزینه هنگفت و بدون تغییرات اساسی در حجم و محتوای آن، چاپ می شود. در سال تحصیلی 1404_ 1403 حدود 17 میلیون دانشآموز در مدارس کشور ثبتنام کردهاند. این تعداد شامل دانشآموزان تمام مقاطع تحصیلی و انواع مدارس دولتی و غیردولتی است. یقین این حجم چاپ با کاغذ وارداتی یا تولید خود و تکرار آن برای هر سال، به هدر رفت بیشتر درختان، جنگل و سرمایه منجر می شود. درخت فقط یک سرمایه ملی نیست بلکه گنجینه ای جهانی است.
برای پیشگیری از ناترازی آب و هوا، درخت و جنگل حیاتی ترین منبع است پس باید فکری به مدیریت بهینه آن نمود. کاهش تعداد کتب درسی هر کلاس و مقطع و یا استفاده از دیگر ابزار آموزشی در کلاس از جمله رایانه، تا حد قابل توجهی این مشکل را حل می نماید.
3) در طی گذر همین سال ها عدم تغییرات اساسی در محتوا و حجم کتب درسی و عدم تناسب آن با دانش روز، ناخواسته جریان آموزش را غیرمفید، ایستا و سنتی ساخته است که موجب عدم پاسخ گویی به عطش نسلی شده که هر دائم و از کودکی با دسترسی به اینترنت و فضای مجازی بمباران اطلاعاتی می شوند. غفلت ما، سهولت و سرعت انتقال اطلاعات در این زمینه آن قدر زیاد بوده که این کانال بر آموزش مدارس پیشی گرفته است.
4) طبق تعریف فضای آموزشی همه مدارس کشور اعم از دولتی و غیردولتی، ضروریاتی چون آزمایشگاه، اتاق سمعی و بصری، اتاق رایانه و کتابخانه ندارند. برخی از مدارس نیز علیرغم داشتن این امکانات، بیشتر اوقات دانش آموزان با در بسته و قفل این مراکز مواجه می شوند. چون حضور و استفاده دانش آموزان از این مکان ها یعنی تحمیل مسئولیت بیشتر بر دوش معاوانان و متصدیان هر یک و صدالبته مدیران.
وقتی بود و نبود چنین امکاناتی در مدارس هیچ تفاوت معنی داری ندارد پس عدمش به ز وجود.
اصولا کادر غیرآموزشی مدارس، معلمان را مبصرانی می بینند که در ساعات آموزشی که بیشترین زمان را به خود اختصاص می دهد، جهت تأمین حاکمیت سکوت کمک شایان توجهی می کنند.
5) ناترازی دیگر مربوط به زنگ تفریح مدارس است که باور داشته باشید چیز کوچک و بی ارزشی نیست. عدم رفع خستگی یعنی ماندگاری و انتقال خستگی از جسم به روح. در این زنگ از تنها چیزی که خبری نیست تفریح است. استرس و بدوبدو برای انجام کارهای ضروری، فرصتی برای سرخاراندن نمی گذارد چه رسد به تفریح! در عرض 10 دقیقه یک دانش آموز یا معلم، چگونه تفریحی می تواند انجام دهد؟! پس هم باید نام آن را تغییر داد، مثلا زنگ تنفس بهتر است و دقایق آن را نیز باید بیشتر نمود تا شاید فرصت تمدّد اعصاب برای همگان فراهم شود.
6) سال هاست که در سایه غفلت مسئولین، شاهد پدیده افزایش درصد قبولین دختران نسبت به پسران در کنکور برای دانشگاه ها هستیم و تعداد داوطبین کنکور دیگر میلیونی نیست. شاید در نگاه اول بهتر هم به نظر برسد چون زنان، مادران فردا هستند و هر چقدر سطح سواد بالاتری داشته باشند فرزندان بهتری تربیت می کنند. اما جهت حفظ نسبت جنسی برای تناسب شغلی و همگامی با شرایط فرهنگی کشور در تفکیک جنسی ابعاد گوناگون جامعه، می باید به این آمار با نگرانی نگریست. به طور مثال بعد دو سه دهه تلاش در حذف معلمان مرد در مدارس دخترانه، آموزش و پرورش به حضور مجدد مردان در این مدارس مجبور خواهد بود یا افزایش تعداد زنان تحصیل کرده با مدارک عالی برای پست های حساس حکومتی چون نمایندگی مجلس و یا تصدی وزارتخانه ها، تعادل جنسی و شغلی و یا آئین نامه ای را برهم خواهد زد.
7) جذابیت بازار، شغل آزاد و استقلال شغلی بدون نیاز به تحمل فشار پاسخ گویی به رئیس و مدیر اداره ای یا وابستگی به حقوق ماهانه و بدتر از همه 30 سال پشت میزنشینی، میل به مدرسه و تحصیل را برای پسران روز به روز کمتر کرده است. چون در سایه این کشش جادویی، شغل و درآمد عده ای فرصت شناس، شدیدا اوج گرفته و می گیرد.
در سال تحصیلی 1402 -1401 ، آمار ترک تحصیل پسران در مقاطع مختلف تحصیلی افزایش یافته است. ( آمار هر مقطع را در نمودارهای پیوند می توانید مشاهده نمایید). به طور کلی، گروه سنی هر چقدر بالاتر می رود درصد ترک تحصیل پسران نسبت به دختران بیشتر می گردد.
در گذشته این دختران بودند که به دلیل تعصبات فرهنگی یا کودک همسری، در هر گروه سنی به ترک تحصیل اجباری مجبور می شدند.
علاوه بر درصد قابل توجه ترک تحصیل که پس از ثبت نام و مدتی تحصیل، مدرسه را ترک میکنند، جمع بازماندگان از تحصیل را نیز داریم که در هیچ یک از مقاطع تحصیلی ثبت نام نمی کنند.
992321 دانشآموز در سال تحصیلی 1403- 1404 به دلیل بازماندگی از تحصیل در مدارس حضور نداشتند.
بیشترین جمعیت بازمانده از تحصیل مربوط به دوره متوسطه اول و استان های سیستان و بلوچستان، خراسان رضوی، تهران، خوزستان و آذربایجان غربی بوده است. این استانها به دلیل مشکلات اقتصادی، اجتماعی و کمبود امکانات آموزشی با چالشهای جدّی در زمینه پوشش تحصیلی مواجه هستند.
ترک تحصیل یا بازماندگی از تحصیل به دلیل نداشتن سرپرست خانوار، یا زندانی بودن یکی از والدین، اعتیاد، بیکاری پدر یا آسیب ضمن کار او، نیاز به نیروی کار فرزندان در امر کشاورزی، زراعت و دامداری و... دیگر دلایل محرومیت کودکان و نوجوانان از حق مسلم آموزش است.
8) یونیفورم مدارس از یک سو جهت متحدالشکل شدن ظاهر دانش آموزان لازم و ضروری است از سوی دیگر با تغییر سالانه رنگ یا مد، خانواده های تنگدست دچار مشکلات جدّی تا حد ترک تحصیل فرزندان می شوند. ملزومات آموزشی و کتب درسی نیز افزایش قیمت قابل توجه و خارج از حد توان این خانواده ها داشته اند. دانش آموزی که از کهنگی و پارگی یونیفورم خود در بین دوستان و همکلاسی ها شرمنده است با کدام حواس به یادگیری بیندیشد؟
9) میانگین نمرات نهایی خرداد ماه هر سال نسبت به سنوات قبل کاهش می یابد یا در آزمون های بین المللی تیمز نتایج قابل افتخاری کسب نمی کنیم. یک طرف قضیه معلمان هستند که اگر در تربیت و انتخاب آنان درست و بیشتر سرمایه گذاری کنیم شاید نقش آفرینی مفیدتری داشته باشند. اما در طرف دیگر، وزیر و مدیران کل استان ها و معاونان آنها قرار دارند. در ضمن ساختار منقبض و لایتغیر نظام آموزشی هر روز به دلسردی، نومیدی و افسردگی بیشتر دانش آموزان منتهی می شود.
گویی در این مملکت فقط کسانی دانش آموز هستند که برای ورود به رشته پزشکی یا مهندسی سخت می کوشند و مملکت به مهارت و دانش یک نجّار و نقّاش و مکانیک نیاز ندارد. تراکم غیراستاندارد دانش آموزان در کلاس، حجم و تعداد زیاد کتب درسی از دیگر دلایل مؤثر بر افت تحصیلی است که باید بررسی شوند.
10) امروزه برای مهارت افزایی در یک شغل، کار کردن در پیش استاد کار جواب نمی دهد. شاید این روال برای انتقال تجربه به افراد محدود در مناطق روستایی یا شهرهای محروم نتیجه بدهد. پس با اهمیت دادن به مدارس فنی و حرفه ای، و کار و دانش و هموار ساختن مسیر ادامه تحصیل آنان در دانشگاه ها می توان این کانال را تقویت نمود.
11) طبق آخرین تصمیمگیریها، سوابق تحصیلی یا معدل در کنکور سال 1405 به میزان 60 درصد تأثیر قطعی دروس نهایی پایه های یازدهم و دوازدهم و 40 درصد باقیمانده مربوط به نتیجه کنکور است.
به عنوان یک معلم می توانستم با این تصمیم شورای عالی انقلاب فرهنگی موافق باشم چون هدف این است که دانش آموزان درس و مدرسه را جدّی بگیرند چون مثلا در گذشته و در دوره پیش دانشگاهی دانش آموزان کلاس و درس را رها می کردند تا نتیجه دلخواه و مطلوبی را در کنکور بگیرند. اما تفاوت های موجود در بستر آموزشی اعم از امکانات و نیازهای ضروری برای فضاهای آموزشی استاندارد تا امکان دسترسی به مراجع و مراکز آموزشی و کتب کمک درسی و ... در کشور ما به حدی زیاد است که نمی توان چشم های خود را بر روی واقعیت بی عدالت آموزشی بست.
این قانون فقط به نفع دانش آموزان زیرک و توانمند، حال برخاسته از مهارت ها و قابلیت های یادگیری سریع و عمیق یا ناشی از توان حفظیات قوی است. اما کمتر اثری بر سرنوشت دانش آموزان متوسط و ضعیف ندارد. همان هایی که با تلاش بیشتر و متکی به خود و علیرغم فقر اقتصادی خانواده، روزنه کوچکی برای قبولی از دانشگاه دارند. مگر آن که اعتقاد و نیّت اصلی شورای عالی انقلاب فرهنگی، محقق شدن همین نکته باشد که فقط افراد قوی ذهن به دانشگاه راه یابند، آن وقت بی عدالتی جدیدی متولد شده است و باید منتظر عواقب آن از جمله کاهش سالانه تعداد شرکت کننده در کنکور باشید.
12) برگزاری کنکور امری است مربوط به دانشگاه پس مجری آن نیز باید خود دانشگاه باشد، اما چرا آموزش و پرورش این کار را انجام می دهد:
- دلیل اول این که در سطح شأن دانشگاهیان نیست که جلسات کنکور را برگزار و مدیریت نمایند.
- دلیل دوم این که پرسنل آموزش و پرورش بسیار بیشتر از دانشگاه است پس به راحتی تأمین نیرو می شود.
- دلیل سوم، تعداد مدارس و پراکندگی آن در سطح شهرها بیشتر است و دسترسی دانش آموزان آسان تر می باشد.
- دلیل چهارم، اگر برگزاری کنکور به کادر دانشگاه سپرده شود باید حق الزحمه بیشتری پرداخت گردد چون حقوق آنان از معلمان بیشتر است. اما معلمان به دلیل نیاز و دریافت حقوق ماهیانه زیر خط فقر، برای همکاری راضی هستند.
برخی از بی عدالتی ها یا تبعیض ها را فقط باید کور بود و ندید.
13) عدم تغییر دوره ای مؤلفین کتب درسی که موجب نادیده گرفته شدن خلاقیت و عدم دخالت دانش روز در تألیفات درسی گردیده است. خلاقیت و تفکر مؤثر یک فرد در پست های کلیدی و حساسی چون مدیریت و تألیف برای پوشش جمعیتی بیشتر، بیش از دو تا سه سال نیست. وقتی مؤلفین کتب درسی ثابت و لایتغیر هستند، طبیعی است که بینش و نگرش جدیدی به سرفصل و عناوین درسی تزریق نشود.
در کشور ما کتب درسی هر 5 تا 10 سال یک بار مورد بازبینی جزئی و یا باز تألیف هدف دار قرار میگیرند اما این به معنای تغییر تیم مؤلفین یا محتوا و حجم کتب درسی نیست.
14) عدم استفاده از نیروهای رسمی دوره دیده و مجرب در آموزش و پرورش و چندگانگی و تعدد مدارس و عناوین معلم. در طول زمان آموزش و پرورش تا با یک مشکل کوچک یا جدّی برخورد کرده است با یک عنوان یا خلاقیت جدید در جذب نیرو به خیال خود آن را حل و فصل نموده اما دریغ که مشکلات جدید و نوظهوری پدید و تبدیل به معضلی لاینحل گردیده است.
آخرین اقدام، جذب روحانیون در آموزش و پرورش بود که در دولت سیزدهم و به ویژه در دوره وزارت یوسف نوری و رضا مراد صحرایی به طور جدّی پیگیری و اقداماتی برای آن انجام شد و تعداد روحانیون جذب شده در مدارس به بیش از 3000 نفر رسید.
فراموش می کنیم که : « هر کسی را بهر کاری ساخته اند » . هر فردی مهارت، دانش، توانایی و استعداد خاصی دارد و برای انجام کار مشخصی تربیت شده است. ضرورت تقسیم کار نیز بر این مهم تأکید دارد. ورود به حیطه عملکردی یکدیگر میتواند اثرات و نتایج ناخوشایندی بر جای بگذارد.
روحانیون سخنور و خطیب اند. مهارت عجیبی در بیان احساسات مذهبی و دینی دارند. مهارتی که حداقل همه معلمان ندارند.
اما در مدارس ما وجود معلمان با تخصص های متفاوت جهت پاسخ گویی به همین نیازهاست. کتاب های دینی تحت عنوان هدیههای آسمان در مقطع ابتدایی، پیامهای آسمان در مقطع متوسطه اول، دین و زندگی در مقطع متوسطه دوم تدریس میشود.
علاوه بر این، در برخی مقاطع و رشتهها، کتابهای دیگری مانند آموزش قرآن، عربی، تعلیمات ادیان الهی و اخلاق نیز آموزش داده می شود. از سوی دیگر دبیران پرورشی نیز در راستای تأمین نیازهای معنوی دانش آموزان در مدارس حضور دارند.
حال باید اندیشید آیا این لایه بندی غلیظ یا فشرده تا این حد موجبات ملال خاطر دانش آموزان از دین و باورهای آن نمی شود؟
تربیت معلم و جذب نیرو یا استخدام در آموزش و پرورش تاکنون، به معنای واقعی و بر اساس نیازهای موجود کانالیزه نشده است. فقط نیاز سال تحصیلی پیش رو را دیدن آن هم اگر دیده شود، نمی تواند معضل کمبود معلم را برای بلند مدت حل کند. ما نیازمند تخصیص بودجه ای قابل توجه برای تربیت معلمان جهت آموزش جمعیت لازم التعلیم در 15-10 سال دیگر هستیم.
رفع و حل این کمبود به یک برنامه بلند مدت و حتی میان مدت نیاز دارد و با تصمیمات شتاب زده کوتاه مدت هرگز قادر به حذف کمبود معلم نخواهیم بود.
15) همیشه کمبود معلم برجسته می شود، اما کمتر گفته می شود ما فضای آموزشی استاندارد کمی داریم یا فضاهای آموزشی ما در حد یک کشور عقب مانده است. آشپزخانه و انباری یک ساختمان کوچک در مدارس غیرانتفاعی همان غیردولتی تبدیل به کلاس درس می شود، کوچکی حیاط و راهرو حق هوا خوری یا جنب و جوش را از دانش آموزان سلب می نماید.
مدارس کانکسی و کپر در مناطق دورافتاده و کمجمعیت برای پوشش تحصیلی مناطق جنوبی و شرقی کشور، به ویژه در استانهایی مانند سیستان و بلوچستان، هرمزگان و کرمان، و مناطقی که با کمبود فضای آموزشی مواجه هستند، از ضروریات شمرده می شود.
75 سال دیگر وارد قرن بیست و دوم می شویم و اگر آموزش و پرورش به همین وضعیت راضی یا در تغییر آن ناتوان باشد، متأسفانه داستان غیراستاندارد بودن فضاهای آموزشی، پدیده ای ماندگار خواهد بود. 75 سال عمر طبیعی یک انسان است اما به سرعت ابر و باد چنان می گذرد که غفلت های ما هرگز با آن همگام نخواهد شد.
16) شاید در نگاه اول کمبود معلم زمانی به وجود آمد که تعداد جمعیت لازم التعلیم بیشتر شد. اما در واقع این دردسر بزرگ از وقتی دامن گیر آموزش و پرورش شد که نیروهای ستادی بر صفی فزونی گرفت تا از مزایای بیشتر اداری برخوردار گردند چون اضافه تدریس معلمان حذف شده بود و به خصوص مردان دنبال راهی برای تأمین جا خالی درآمد خود بودند. همان اضافه تدریسی که آبرومندانه و درون سازمانی اجرا می شد و کمک خرجی برای معلمان محسوب می شد. در محرومیت از چنین نعمتی به مشاغل دوم که بیشتر کاذب هستند روی آورده اند که خارج سازمانی است و برای مردم عادی نیز قابل رؤیت است. روندی که عزت و منزلت همه معلمان را زیر سئوال می برد.
در ادامه تعداد معاونان در مدارس بیشتر شد و دبیران پرورشی در مدارس مشغول به کار شدند پس تقلیل نیروهای آموزشی امری طبیعی گردید. چرا نمی خواهیم معترف باشیم که هر یک از این افراد یک معلم برای یک کلاس درس هستند!
جبران کمبود معلم نیازمند برنامه ریزی است تا بیشتر از این غافلگیر نشویم. اصولا کادر غیرآموزشی مدارس، معلمان را مبصرانی می بینند که در ساعات آموزشی که بیشترین زمان را به خود اختصاص می دهد، جهت تأمین حاکمیت سکوت کمک شایان توجهی می کنند.
بهتر است نگوئیم آموزش و پرورش کمبود معلم دارد، بلکه اعتراف کنیم که آموزش و پرورش نمی تواند نیروی انسانی خود را به نحو احسنت مدیریت نماید.
17) تاکنون تعریف درست و کاربردی برای سرگروه آموزشی به عمل نیامده است. سرگروهان آموزشی کسانی هستند که ساعت تدریس آن ها در یک مدرسه کامل نشده است و قصد رفتن به بیش از یک مدرسه را ندارند. هیچ دوره آموزشی خاصی ندیده اند که نسبت به همکاران هم رشته ای خود متمایز یا ممتاز شمرده شوند. یا این افراد سرگروه انتخاب می شوند چون ارتباط قوی با معاونان آموزشی و یا کارکنان واحد آموزشی اداره متبوع خود دارند.
از تواضع، همفکری و تبادل تجربه، خبری نیست. برخوردها یک طرفه و حقارت آمیز است. یک سرگروه آموزشی باید مدرک یا دوره خاصی را سپری سازد تا لایق این مسئولیت گردد. معلمان هیچ حقی در انتخاب این افراد ندارند.
18) آموزش ضمن خدمت علیرغم قرار گرفتن در بطن آموزش ابتر است. آموزش ضمن خدمت برای هر پایه و رشته، می بایست تخصصی و به روز باشد. استفاده از نیروی انسانی با دانش دیروز برای امروز به هیچ وجه عقلانی و کاربردی نیست. تمامی کشورهای پیشرو و برتر آموزشی، با سخت گیری و قاطعیت بیشتر به آموزش ضمن خدمت کارکنان خود در همه عرصه ها به خصوص به آموزش معلمان می پردازند. این آموزش باید در حیطه رشته تحصیلی معلم به طور خاص و علوم بین رشته ای یا فرا رشته ای به طور اعم، به تناسب نیازهای جدید و تخصصهای نوظهور، انجام بگیرد تا امکان تولد نگرش جدید برای معلمان فراهم شود.
یک معلم اگر نیاز معنوی به مطالعه کتب دینی و مذهبی داشته باشد با کمال میل و رغبت به مطالعه آن می پردازد. پس همه مسیرها را با مفاهیم مذهبی غنی سازی نکنید که موجب دلسردی یا کم سوادی معلمان و یقین دانش آموزان خواهد شد. معلم به داده های آموزشی و علمی رشته تحصیلی خود نیاز دارد تا تدریسی مفید داشته باشد. محتوا و ماهیت ذهن و توان معلم یعنی تصویر فردای ایران.
19) 47 سال گذشت اما هنوز نهاد نهضت سواد آموزی همپای آموزش و پرورش به امر سوادآموزی مشغول است. چرا همانند انقلابیون کوبایی بعد از انقلاب سال 1959 به رهبری فیدل کاستر با تشکیل نهضت سوادآموزی در سال 1961، به طور ضربتی و یک بار برای همیشه از ریشه کنی جهل و بیسوادی اطمینان حاصل نمی کنیم؟ بسیاری از آنان در کوبا تا مدارج عالی دانشگاهی تحصیل کرده اند. این نهاد در کشور ما نزدیک به نیم قرن، توفیق صددرصدی در ریشه کنی بیسوادی به دست نیاورده است و قرار نیست ابدالدهر همچنان وجود داشته باشد. پس بودجه و نیروی انسانی شاغل در آن را در صورت نیاز به گذراندن دوره های آموزشی کوتاه مدت یا میان مدت، به آموزش و پرورش اضافه کنید تا از هدر رفت هر نوع سرمایه پیشگیری و کمبود معلم نیز برطرف گردد.
20) درصد بودجه آموزش و پرورش در سال 1404 از حیث اعتبارات هزینه ای و زیرساختی نسبت به سال های پیش بیشتر شده است و متأسفانه طبق معمول اعتبارات هزینه ای بیشتر از زیرساختی است. طبق تعابیر مختلف 90 یا 97 درصد اعتبارات آموزش و پرورش صرف پرداخت حقوق و هزینههای جاری میشود.
باید منتظر ماند و دید نحوه تزریق و هدایت بودجه جهت تعالی سطح آموزش توسط دولت چهاردهم چگونه خواهد بود؟ امید که این افزایش فقط جهت تأمین اعتبارات رتبه بندی معلمان و متناسب سازی حقوق بازنشستگان نباشد و کیفیت آموزشی را نیز متحول سازد.
آموزش و پرورش همانند وزارتخانه های دیگر چون مخابرات، برق، نفت و گاز، آب و فاضلاب قادر به تأمین بودجه خود نیست. پس همیشه چشم به انتظار میزان توجه و اراده دولت هاست. شاید با تولید برخی از محصولات کشاورزی در فضای سبز مدارس اگر وجود داشته باشد، یا تولیدات کارگاهی دانش آموزان رشته های کار و دانش و فنی و حرفه ای و فروش آن ها به در نمایشگاه های مدرسه ای، بتوان به اقتصاد همان مدرسه کمک نمود. بدین طریق دانش آموزان نیز مسئولیت پذیر و قدرشناس نعمات الهی خواهند بود و به جای سخنرانی و اکتفا به بیان صرف فرایض دینی، آنان را به انجام عمل مفید و ارزنده تشویق می نمائیم. یا کارگاه ها و کارخانه هایی که سودآوری بیشتری در تولید خود دارند به طور مستقیم و با نظارت ادارات آموزش و پرورش مناطق و نواحی، درصدی از سود خود را بجز آنچه که تصویب شده است به مدارس محروم و کم برخوردار تزریق نمایند. چون وقتی این درصدها به وزارت آموزش و پرورش واریز می شود صرف هزینه های هزار درد بی درمان دیگر می شود که ربطی به محرومیت زدایی و یا کیفیت بخشی آموزشی ندارد.
21) وقتی انتخاب مدیران مدارس و مدیران کل استان ها تابع مستقیمی از جهت گیری های سیاسی می شود افراد شایسته و مجرب در این حیطه، انتخاب نمی شوند و با انتصاب های فرمایشی یا نمایشی، زحمات و خدمات دیگر کارکنان شاغل در مدارس و همچنین سرنوشت و آینده دانش آموزان، به مخاطره می افتد و کارآیی نزدیک به صفر می شود. معلمان در انتخاب مدیران هیچ سهمی ندارند.
22) معلم کارمند شمرده نمی شود و فقط معلم است و بس. آنان همانند کارمندان دیگر وزارتخانه ها از امکانات رفاهی و خدماتی برخوردار نیستند، پس می بایست همانند اساتید دانشگاه قوانین خاصی برای خود داشته باشند.
23) انتخاب وزرای آموزش و پرورش که اصولا آخرین گزینه برای معرفی به مجلس و رأی دهی نیز هست، تاکنون آشنا به درد معلم نبوده است تا به نفع معلم سخن بگوید، تصمیم بگیرد و عمل کند بلکه بیشتر با حمایت حوزه و نظام سیاسی وارد وزارتخانه شده اند. اگر انتخاب وزیر به طور سنجیده بود، آموزش و پرورش جزو وزارتخانه های پر استیضاح نمی گردید که بدتر از استیضاح، رأی آری مجدد نمایندگان برای ادامه این وزرای پرخطاست.
ریاست محترم جمهور ؛
همان طور که با توجه به دانش، تخصص و تشخیص درست خود اعتبار و بودجه وزارت بهداشت را به صدر وزارتخانه ها برده اید که ترجیح همه ملت است چون عقل سالم در بدن سالم است، ما معلمان نیز در حسرت ارج دهی ارزشمند هستیم که وزیرمان چنان با خرد، صلابت و مستقل، عمل نماید که از نقد و استیضاح و دست به عصا رفتن برحذر و در امان بماند.
24) تورم روزافزون، ارزش ریال را شدیدا کاهش داده است. اما کنار این دو واقعیت تلخ، پاداش پایان خدمت معلمان است که بلافاصله بعد از بازنشستگی پرداخت نمی شود. یک یا چند سال بعد، دادن همان مبلغ یعنی ثلث یا ربع شدن اصل پاداش. یا این امید 30 سال خدمت همکاران حداقل عرض دو سه ماه بعد بازنشستگی داده شود و یا اگر چند سال بعد داده می شود، مبلغ پاداش همسنگ و با ارزش همان سال پرداخت گردد. همانند پول ثبتنامکنندگان حج که در بانک سپردهگذاری میشود و سود به آن تعلق میگیرد. این سود بر اساس عقود اسلامی و به عنوان سود مشارکت محاسبه میشود و معمولاً بین 17 تا 19 درصد است.
سود به صورت ماهانه به حسابهای کوتاه مدت واریز میشود و قابل برداشت است. در غیر این صورت، ناترازی بیشتر و ترازوی عدالت شدیدا خواهد لنگید.
25) برخی از معلمان ناچارند شغل دوم و حتی گاهی سوم داشته باشند تا چرخ زندگی خود را بچرخانند. با توجه به این که خود شغل معلمی فرساینده و کاهنده توان و انرژی است، این واقعیت تلخ به فرسایش بیشتر و کاهش کارآیی آنان منجر می شود. علیرغم تلاش دولت های مختلف در افزایش حقوق فرهنگیان با بهانه های متعدد، اما دریافتی معلمان هنوز زیر خط فقر یعنی به طور نسبی زیر 35 میلیون تومان است.
حیف است معلمان را وادارید ارزش والای شغلی خود را با عجز و ناتوانی در فقر و تنگدستی موجود و بیان آن تضعیف نمایند. اگر این دغدغه برای این قشر رفع گردد دیگر احدی راغب نمی شود تا وضعیت اقتصادی معلمان را بهانه جوک های تحقیر آمیز، سوژه ویدئوها و فیلم ها طعنه دار یا کاریکاتورهای کنایه آمیز خود نماید. معلم نیز با فراق بالی بیشتر به سر کلاس رفته و با اعتماد به نفس و انگیزه بالاتری روبروی دانش آموزان قرار می گیرد.
جناب رئیس جمهور،
مهم ترین دغدغه ما می باید چه چیز و چگونه آموختن به دانش آموزان باشد نه چرتکه به دست حساب زندگی را بالا پائین کردن تا شاید فرجی حاصل شود.
26) بیمه درمان همگام با تورم پیش می تازد و بیمه تکمیلی نیز کم از آن افزونی ندارد. اما اگر بیمه تکمیلی شاغلین و بازنشستگان برای معلمان و فرهنگیان کاربردی سهل نداشته باشد، امکان تأمین و تضمین سلامتی ظاهر و باطن این قشر، در این بیداد گرانی و بی ارزشی ریال، هیچ ممکن نیست. هر معلمی می باید به طور دوره ای پیگیر سلامتی خود و اعضای خانواده باشد تا خیالی آسوده برای فعالیت آموزشی خود داشته باشد. اما این اطمینان خاطر قدری ناپایدار و ناتراز است.
در سال 1403 بیمه ملت عهده دار تعهدات بیمه تکمیلی بازنشستگان بود که ریالی پرداخت نکرد و اوایل سال 1404 تا حدودی جبران شد. دو سه میلیون هزینه درمان یا ده دوازده میلیون هزینه عمل جراحی یعنی خمس یا نصف حقوق یک معلم. که امکان برطرف ساختن سایر نیازهای حیاتی و آموزشی خانواده را برای آنان ناممکن می سازد.
خصوصا معلمان چون آئینه تمام تصویر دانش آموزان هستند بدون تعارف به سلامتی چشم، دندان و سایر اعضای ظاهر و باطن خود نیاز دارند تا 30 سال قدرت ایستادگی پای تخته سبز و سیاه و سفید را داشته باشند. معلمان همانند پرچم اند، هم مایه افتخار میهن هستند و هم برای استواری و برقراری، به استقلال و امنیت شغلی نیازمندند. از تواضع، همفکری و تبادل تجربه، خبری نیست. برخوردها یک طرفه و حقارت آمیز است. یک سرگروه آموزشی باید مدرک یا دوره خاصی را سپری سازد تا لایق این مسئولیت گردد. معلمان هیچ حقی در انتخاب این افراد ندارند.
27) ریاست محترم جمهوری؛
درد برخی از ما معلمان هم زمانی روز معلم با روز شهادت استاد مطهری است. جایگاه و مقام معنوی و ارزشی ایشان بجای خود، اما سالی یک بار به یادمان می آورید که هستیم پس اجازه برپایی مراسم نشاط و شادی را به معلمان و دانش آموزان نیز بدهید و سنگینی حزن شهادت این استاد را از دوش معلمان بردارید. پس ما را به سرچشمه بزرگداشت تمامی معلمان جهان یعنی روز پنجم اکتبر هر سال مصادف با 13 مهر ماه متصل سازید. بزرگداشت روز معلم در این روز چون هم زمان با آغاز سال تحصیلی است یقین شور و شادابی بیشتری به مدارس و جامعه تزریق خواهد کرد.
28) جناب رئیس جمهور،
چیزی که قانون شمرده می شود چرا برای مدرسان قانون و هنجار، نامحرم است؟!
اشاره ام به تشکل های صنفی است که برای سهولت کار و برقراری هماهنگی و پشتیبانی بین اعضای یک صنف یا گروه خاص ایجاد میشود. این تشکلها با هدف پیگیری منافع اعضا، ارائه خدمات تخصصی، برگزاری دورههای آموزشی، ایجاد ارتباطات حرفهای و تسهیل فعالیتهای صنفی شکل میگیرند. اما ما معلمان به دلیل ترس موجود از پتانسیل و توان معلمان جهت تنویر افکار عمومی و روشنگری های اجتماعی، حق تشکیل یا فعالیت در سازمان نظام معلمی را علیرغم تصویب مجلس نداریم. سازمانی غیردولتی و دارای شخصیت حقوقی مستقل که برای انجام وظایف و تحقق اهداف موجود در قانون، بهتر است تشکیل شود.
29. ریاست محترم جمهور،
به جز شرایط جنگ که امنیت حرف اول را می زند یا شرایطی مشابه کرونا؛ لطفا از تعطیلی مدارس جلوگیری کنید. مدارس ما به اندازه کافی از ساعات آموزشی استاندارد محروم هستند و میزان واقعی آن بسیار کمتر و غیر از ساعات اعلام شده است.
به جز ایران هیچ کشور دیگری به دلیل ناترازی برق و گاز یا آلودگی هوا و گرد وغبار، مدارس خود را تعطیل نمی کند. صلابت جایگاه مدارس و معلمان را در برابر دیدگان دانش آموزان بی ارزش نسازید. اگر نتایج آماری را نیم نگاهی بیندازید خواهید دید که ارائه گزارشاتی مبنی بر همه چیز عالی و وفق مراد است، دروغی بیش نیست.
ریاست محترم جمهور؛
ناترازی های موجود در آموزش و پرورش که موجب وقوع بحران آشکار و پنهان زیادی در وزراتخانه، خانواده، مدرسه و جامعه می شود، هر یک اهمیت خاصی دارند که حل و فصل چند مورد از آن ها می تواند حلّال بسیاری از مشکلات موجود باشد. چون هر یک همانند دانه های تسبیح یا رشته های زنجیر در امتداد هم قرار گرفته اند و به عنوان یک سیستم مجموعه ای از اجزا و عناصر هستند که با یکدیگر در تعامل هستند و برای رسیدن به یک هدف مشترک با یکدیگر فعالیت میکنند و بر یکدیگر اثر می گذارند و اثر می پذیرند.
برخی از ناترازی های ذکر شده مستقیما توسط شخص شما قابل پیگیری است و مابقی اگر در شورای عالی انقلاب فرهنگی به طور جدّی و با دلسوزی بیشتر، مورد توجه قرار بگیرد یقین داشته باشید عزت و سربلندی ایران، بیشتر از همیشه بر بلندای تاریخ ثبت خواهد شد.
فقط باید اراده ای برای اصلاح امور و ایجاد تغییرات ضروری داشته باشیم.
در ضمن به عنوان رئیس قوه مجریه با بیشتر نهادها و کارشناسان آنها جلسات و نشست های صمیمانه جهت تبادل افکار تشکیل دادید به جز آموزش و پرورش. ما منتظریم تا نمایندگان شایسته انتخابی خود معلمان با شما دردل کنند.
به امید آن روز. از حمایت شما در این مسیر سپاسگزاریم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
قانون کلی وضع می کنید؟
چند درصد جمعیت کشور ثروتمند هستند؟
تازه گیرم همه ثروتمند شدند، مابقی مشاغل چی؟
نیاز نیستند؟ قدری واقع بین باشید.