« معرکهگیری با پسر خود ماجرا میکرد که تو هیچ کاری نمیکنی و عمر در بطالت به سر میبری. چند با تو بگویم که معلق زدن بیاموز، سگ ز چنبر جهانیدن و رسن بازی تعلّم کن تا از عمر خود برخوردار شوی. اگر از من نمیشنوی، به خدا تو را در مدرسه اندازم تا آن علم مرده ریگ ایشان بیاموزی و دانشمند شوی و تا زنده باشی در مذلت و فلاکت و ادبار بمانی و یک جو از هیچ جا حاصل نتوانی کرد » .
عبید زاکانی
ترک تحصیل دانش آموزان که پیشتر مربوط به دوران ابتدایی و تحت شرایط فقر، نبود مدرسه و فاصله بود به سمت متوسطه دوم جهش یافته است. تا زمانی که مشکلاتی مانند کمبود امکانات، نابرابری آموزشی، نفوذ مافیای کنکور و کاهش جایگاه معلمان حل نشود، نه کیفیت آموزش افزایش خواهد یافت و نه عدالت آموزشی محقق میشود.
دانشآموز متوسطه دوم دیگر آگاهانه و با استدلال دست از تحصیل میکشد و ترجیح میدهد آینده خود و خانوادهاش را با تحصیل احتمالی در یک دانشگاه دولتی به خطر نیندازد.
آنها برادران و خواهران خود را دیدهاند که پس از سالیان دراز علمآموزی نه تنها شغلی ندارند بلکه گلیم خود را از آب نمیتوانند بیرون بکشند و از پس مسائل ساده زندگی و مخارج نیز برنمیآیند. اینان شهروندان جامعه را مرور میکنند و میبینند معلم و کارمند در واقعیتهای اجتماع نه تأثیرگذار است و نه حتی برای خودش زندگی شاد و بیدغدغهای دارد.
پس ساده است اگر مسیر متفاوتی برای تحقق خواستههایشان دنبال کنند.
در کنار ترک تحصیل دانش آموزان آمار قابل توجهی از «معلمان» نیز هستند که به ترک شغل پرداختهاند و از نو برای ساخت زندگیشان تلاش میکنند. اگر هم تغییر شغل ندادهاند عملاً با ایجاد کسبوکاری مالی شغل معلمی را بهعنوان یک اشتغال کماهمیتتر پذیرفتهاند.
سالها پیش، که تازه تدریس را شروع کرده بودم برایم همهچیز پر از حرارت و شور و عشق بود. هر برنامه مدرسه، حرکت دانشآموز یا حتی اتفاقهای مسیر برایم خاطره بود.
یک مسیر چهل کیلومتری را با موتورسیکلت میرفتم تا به مدرسه برسم.
حالا هیجده سال گذشته است و اگرچه هنوز مدرسه و دانشآموز و کلاس برایم لذتبخش است چون عمری با غمهای آن و شادی آن سپری کردهام اما همان چیزهای سادهای که آن سالها میپنداشتم سال بعد درست میشود نه تنها بهتر نشده است بلکه با اطمینان میتوانم بگویم بسیار بدتر نیز شده است.
نارضایتی معلمان افزونتر، امکانات مدارس و آموزشی همچنان اندک یا صفر، روشهای تدریس منسوخ شده با محتوای ضعیف کتابها و ترک تحصیل بیشتر ارمغان تلاش وزیران و کارشناسان آموزش و پرورش برای جامعه است.
با این حال سهشنبه ۱۴۰۳/۱۱/۳۰ معاون وزیر آموزش و پرورش خطاب به هزاران دانشآموز و معلم و خانواده ایرانی همچنان میگوید: «رویکرد دولت چهاردهم ارتقای کیفیت و بسط عدالت آموزشی است».
اگر همین شعار را دولت سیزدهم، دوازدهم، دهم، نهم و از ابتدا نیز در دستور کار بوده و تغییری رخ نداده باشد به نظر وزیر و معاونش لازم است در هر دوره تکرار شود؟!
همه میدانیم قبولی دانشگاهها در دستان مافیای کنکور و مؤسسات آموزشی است و کیفیت در مدارس عادی در حد یادگیری سواد نوشتن و خواندن هم نیست!
همه میدانیم جایگاه اقتصادی و اجتماعی یک معلم آنقدر پایین آمده است که نیازهای اساسی و اولیه این قشر نیز تأمین نمیشود.
با وجود این همه مدارس ناایمن و غیراستاندارد، ترک تحصیلها و بی توجهی به مدارس چگونه افزایش کیفیت ممکن میشود!
تا زمانی که مشکلاتی مانند کمبود امکانات، نابرابری آموزشی، نفوذ مافیای کنکور و کاهش جایگاه معلمان حل نشود، نه کیفیت آموزش افزایش خواهد یافت و نه عدالت آموزشی محقق میشود.
اگر سیاستگذاران بهجای تکرار شعارهای گذشته، برای اصلاحات اساسی قدم برندارند، شکاف میان آموزش و جامعه روزبهروز عمیقتر خواهد شد و این ترک تحصیل های اختیاری و نادیده گرفتن جایگاه مدارس برای ساخت آینده ای بهتر بیشتر از پیش خواهد شد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان