صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

«هر چند که کد خدا با اُلاغ محشور شد ؛ ولی به احترامِ فورغونِ مَشد علی نامِ باقر آباد را به ( فورغون آباد ) برگردانیدَند! »

فورغون آباد

ودود فتحعلی زاده ملاباشی ( شاهین ) / دبیر زبان و ادبیات پارسی

داستان فورغون آباد در صدای معلم

روستایی بود کنارِ رودخانه یِ قزل اوزَن ، جادّه یِ باریک داشت .

نامش باقر آباد بود . جوان هایِ آنجا از بچّه ها و سالخوردگان بیشتر بودند و همه دست کم تا دیپلُم درس خوانده .

کنار جادّه کد خدا (محمد باقر ) زمینی داشت که در آن یونجه و گندم می کاشت انتهایِ آن زمین باتلاقی بود که از آب رودخانه یِ قزل اوزَن در بهار به دریاچه یِ کوچک و در تابستان به گَند آب می ماند ، در همانجا ، جاده باریک شده بود و رفت و آمد به ویژه به دام ها دُشوار .

هر چه اهالی به کد خدا می گفتند بخشی از باتلاق را بِخُشکانند تا جاده پهن تر شود نمی پذیرفت .

می گفت : درازایِ زمینَش کمتر می شود !

عبدل الحسین یکی از ساکنان با اُلاغِ خود هفته ای یک بار به شهر می رفت و با چند پیت برایِ روشنایی و سوختِ مردم نفت می آورد .

یک روز که با پیت های پر از شهر بر می گشت زیرِ پایِ اُلاغ در آنجا خالی شد و در آب و گِل فرو رفت .

مردمِ ده با خبر شدند و همه برایِ در آوردنِ اُلاغ خود را به آنجا رساندند . پیش نهاد دادند افسارِ اُلاغ را به لُگامِ اسبی بِبندند تا اسب بیرون بکشدَش امّا طنابی که داشتند کوتاه بود .

یکی از جوان ها به فورغونِ مَشد علی نگاه کرد که با آن علف می بُرد و گفت : لُگامِ اسب را به جلو فورغون و افسارِ اُلاغ را به عقبش ببندیم تا به طولِ طناب افزوده شود . همین کار را هم کردند ، امّا جوان گفت : هنگامِ کشیدنِ اسب ممکنه فور غون تاب بخورد .

یک نفر باید داخلِ آن بنشینَد .

با گفت و شنودِ همه ، خواسته این شد کد خدا که از همه چاق تر بود پذیرایِ نشستن باشد . او اوّل نمی پذیرفت و می گفت : برایِ من فورغون نشینی اُفت دارد ، امّا چون همه در نرسیدنِ سوخت به روستا گناهکارَش می دانستند نا چار به آن تن در داد .

داستان فورغون آباد در صدای معلم

اسب و اًلاغ را به فورغون بستند و اسب را ( هِی ) کردند .

طناب بُرید و فورغون و کدخدا به باتلاق افتادند .

سر و صدایِ مردمِ ده و شیهه یِ پی در پیِ اسب موجبِ دست و پا زدنِ اُلاغ و فرو رفتنِ بیشترِ هرسه در باتلاق شد ، تلاشِ مردم برایِ نجاتِ آنها نیز بی نتیجه بود .

پس از چندین ساعت جنازه یِ کد خدا و اُلاغ و پیت های نفت را بیرون آوردند امّا فورغونِ مَشد علی پیدا نشد که نشد !

پس از آنکه چهل روز از مرگِ کد خدا گذشت ؛ همسرش( وَسمه خانم ) که زنِ فهمیده ای بود اجازه داد بخشی از باتلاق را بِخُکشانند و جادّه را پهن تر کنند .

هر چند که کد خدا با اُلاغ محشور شد ؛ ولی به احترامِ فورغونِ مَشد علی نامِ باقر آباد را به ( فورغون آباد ) برگردانیدَند .


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

داستان فورغون آباد در صدای معلم

سه شنبه, 20 تیر 1402 16:41 خوانده شده: 298 دفعه چاپ

نظرات بینندگان  

پاسخ + 0 0 --
مدرس آزاد 1402/04/20 - 21:15
بخُکشانند؟ تبدیل شود به بخشکانند، سطر 5 و 21
پاسخ + 0 0 --
شاهین 1402/04/20 - 23:43
سپاسگزارم از اینکه ره نمودتان به این نا درستی در تایپ به جا بود
پاسخ + 0 0 --
بازوبند 1402/04/21 - 02:24
بسیار زیبا و پر معنا، قلمتان پایدار

نظر شما

صدای معلم، صدای شما

با ارائه نظرات، فرهنگ گفت‌وگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.

نظرسنجی

میزان استفاده معلمان از تکنولوژی آموزشی مانند ویدئو پروژکتور ؛ تخته هوشمند و .... در مدرسه شما چقدر است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور