به نام کمک ،دارند توی مملکت حکومت می کنند. در هیئت کمک درسی، کمک آموزشی، آمادگی کنکور و همه جور جلو آمده اند. خودشان بهتر از همه می دانند که در آن طرف کوی کنکور خبری نیست. می دانند که قبولی در کنکور یعنی اضافه کردن به آمار بیکاران تحصیل کرده. می دانند که بچه ها اگر علاقه و حوصله درس خواندن داشته باشند، همان کتاب های مدرسه برایشان کافیست. می دانند که بچه های محروم مرز نشین که کلاس اضافی و کتاب تست را نمی بینند، چه بسا موفق تر از بچه های برخوردار مراکز استان ها هستند . می دانند که ...با این حال و به برکت نظام آموزشی حافظه محور و طوطی پرور، چهارده برنامه هفتگی در هفت شبکه تلویزیونی راه انداخته اند و با چرب زبانی ، اسرار تست زنی را هویدا می سازند. تیراژ کتاب هایشان میلیونی و میزان فروششان میلیاردی. خدا می داند چقدر درآمد دارند که سالانه فقط چند صد میلیارد تومان بابت هزینه آگهی به تلویزیون می دهند. این اختاپوس هزار پا چنان در شبکه های سیما چنبره زده است که مردم بینوا گاه گاهی امکان می یابند بین این همه تبلیغات ، فیلمی را هم تماشا کنند. یک وقتی هم که وزیر وقت با طرح حذف مشق شب، درصدد تیشه زدن به یکی از ریشه های آنها بر می آید، در خانه مراجع قم بست می نشینند و فریاد واویلای آنها به هوا می شود که ای علمای مسلمین به داد نسل کودک و نوجوان برسید که اگر در خانه مشق ننویسند در فضای مجازی حرف های جفنگ می نویسند. كنكور با اين عظمتی که در ایران دارد، بعید است در کشورهای دیگر برگزار شود . مثل مراسم حماسی شده که سالانه برپا می گردد و از قبل آن خيلي ها نان مي خورند و کسی همم حق ندارد بگوید بالای چشمتان ابروست.آ
فقهای همیشه در صحنه نیز که معمولا در باب بسیاری از محال اندیشی ها می توانند حکمی رو کنند، در این زمینه نیز که گویی به سان پیاژه و دیویی ، سالها در حوزه سنجش و ارزشیابی آموزشی و علوم تربیتی تحقیق و تفحص کرده باشند، امر فرمودند: «آری! بی مشق شب ، بچه نُنر می شود!» . اگر چه نقد و نظر پیرامون تکلیف در منزل از حوصله این نوشتار خارج است اما همین قدر می توان گفت که نظام آموزشی ما نه فقط در حمایت از معلم که در عنایت به علم نیز هنوز هم از درون و هم از برون ، دچار تنگناست. این نظام، که نان معلم را درست نمی دهد ، چیزی نمانده تا او را از نام هم بیندازد. بس که جرآئت و قاطعیت لازم را در طرح و برنامه های خود ندارد؛ چه بسیار طرح هایی که در قالب حرف های قشنگی عنوان شدند و بلافاصله نابود شدند؛ مبارزه با مافیای کنکور، منحل کردن مدارس تیز هوشان، شاداب سازی مدارس، ارزشیابی توصیفی، کاربست فن آوری و نظائر آنها ، از آن هزاران حرفی بود کاندر عبارت آمد اما به عمل نیامد .
انگار همه چیز ما به هم مشروط و مربوط است؛ معلم اگر بخواهد با روش های خلاقیت محور، بچه ها را آموزش دهد، مدیر مدرسه شاکی می شود. مدیر مدرسه اگر بخواهد مدرسه را به محلی برای زندگی کردن بدل کند، اولیا شاکی می شوند، وزارتخانه اگر بخواهد نظارت و مدیریتی متفاوت بکند، نظام شاکی می شود.
نظام آموزشی ما مشکل بسیار دارد که یکی از آنها «کنکور» است. دیواری بین مدرسه و دانشگاه که گویا نمی توان و نباید آن را فرو ریخت. قاعدتا کنکور با این حجم و وسعت در اجرا، در شان و شعور کشوری مدعی مثل ایران نباید باشد و بیشتر برای کشورهای عقب مانده و توسعه نیافته مناسب است . اگر چه رسم کنکور به صورت مطلوب در بسیاری کشورها وجود دارد اما کنکور در جامعه ی ما بیشتر جبرانی در دقیقه ی نود و برای نبود هدایت تحصیلی در طول دوران دانش آموزی فرد است که در پایان آن یک بار برگزار می شود و بی رحمانه به غربال سازی استعدادها می پردازد. مردان و زنان کوچکی که والدین و معلمانشان به آنها تلقین کرده اند به جای اراده کردن ، بیشتر آرزو کنند که آرزو بر جوانان عیب نیست. آرزوهایی دور و دراز. قبولی در یک دانشگاه با کلاس. علاقه بعدا خواهد آمد. واقعا دل آدم براى يك ميليون نفرى كه امروز و فردا در محشر كنكور قیام می کنند، می سوزد. طفلکی ها چه خواب و خوراک و سفرهایی که بر خود حرام نکردند، زیر باران نگاه چقدر آدم نگران و امیدوار خیس نشدند، چه خواب ها كه براى آينده ی نامعلومشان ندیده اند. نوجوانی و جوانی نکرده، چقدر تمرین بزرگی در جاهايى خیالی که نکرده اند. بندگان خدا به خوابی رفته اند و یا فرو برده شده اند که تنها با قبولی و فارغ التحصيلی ،چرتشان پاره خواهد شد. وقتی که دیگر دیر است. وقتی که می بینند اهل ادبيات بوده اند و اشتباهی آمده اند پزشكى و بالعکس. به خودشان که می آیند می بینند، به جای معلم شدن، حیف شد که مهندس نشدند. زیرک ترها خوب که تامل می کنند، می بینند کسانی پنهان نشسته اند درون جانشان و از زبان آنها ، اینده شان را انتخاب کرده اند. پدر و مادرها، دست به اقدام و عملی خطرناک زده اند برای جبران تمام محرومیت ها و ناکامی های دوران کودکی و نوجوانی خویش. بچه های خود را سرمایه های مایملک خویش شبیه زمین و باغ و مزرعه می بینند که فصل برداشت از آنها رسیده است. حس و حال و ذوق و شوق خود بچه هم مهم نیست. حس می کنند اگر پزشک و مهندس می شدند، این چنین حقیر و فقیر نمی شدند و حال مصلحت آن است که تنها پسر یا دخترشان و همه ی هستی شان، راه نرفته ی آنها را بپیمایند در این کار خیر، چقدر دکان و موسسه و آموزشگاه رنگارنگ نه به سرنوشت که به حساب انباشت آنها چشم امید دوخته اند.
كنكور با اين عظمتی که در ایران دارد، بعید است در کشورهای دیگر برگزار شود . مثل مراسم حماسی شده که سالانه برپا می گردد و از قبل آن خيلي ها نان مي خورند و کسی همم حق ندارد بگوید بالای چشمتان ابروست.آموزشگاه ها ، ناشرين ، شبکه های صدا و سیما، دكّه هاى روزنامه فروشي ، كتاب فروشي ها ، دستفروشان و همه ماهی مقصود خویش را از این آب گل آلود صید می کنند. آدم دلش می گیرد از مواجهه ی استادان و معلمان دانشگاهها و مدارس که عمری بچه ها را به لذت بردن از درس و مطالعه برای زندگی سالم و نوآوری و خلاقیت تشویق می کردند، اکنون شبلی وار به دانشی که حلاج وار به دار منفعت و مصلحت آویخته شده، سنگ بی اعتنایی می اندازند و همراه این خیل سرمست شده اند و هیبت ترسناک کنکور را از اول سال، خوف انگیز تر از آن چه هست برای پشت کنکوری ها نشان می دهند و برای آنها که کمتر به آن می اندیشند، خط و نشان می کشندو ...
نقطه، سرخط!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
پایدار باشید .